راهکارهایی برای توسعه فرهنگی در گفتوگو با محمود آموزگار، ناشر و فعال حوزه نشر
نقش شگفت انگیز مشارکتهای مردمی در ترویج کتابخوانی
تهران (پانا) -طی سالهای اخیر در حیطه روستاها، شاهد شکلگیری جریانهایی خودجوش از بین خود مردم بودیم؛ اقداماتی که تبلور بخشی از آنها را میتوان در نتایج حاصل از برپایی جوایز و جشنوارههایی همچون «روستاها و عشایر دوستدار کتاب» دید.
بهگزارش ایران، محمود آموزگار از جمله فعالان حوزه نشر است که اغلب حضوری مداوم در روند اجرایی شدن این طرحها داشته، او با اشاره به گفته محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت سیزدهم مبنی بر ضرورت حمایت از روستاها و مناطق کمبرخوردار میگوید که تشویق مردم به حضور در مشارکتهای اینچنینی منافع بسیاری بهدنبال دارد. از یک سو شاهد تمرکززدایی فعالیتهای فرهنگی از کلانشهرها و پایتخت خواهیم بود و از سوی دیگر مسئولان فرهنگی با واسپاری بخشی از وظایف خود به تشکلهای مردمی و صنوف میتوانند از آنها بهعنوان بازویی قدرتمند در دستیابی به اهداف کلان خود بهره گیرند. این نویسنده و ناشر که در زمره رؤسای پیشین اتحادیه ناشران و کتابفروشان نیز هست در همین رابطه بخشی از تجربههای خود و همکارانش را بهعنوان راهکارهایی مؤثر در راستای بالفعل کردن ظرفیتهای نهفته فرهنگی و توزیع عادلانهتر امکانات حوزه کتاب در گفتوگوی امروز مطرح میکند.
طی یکی دو هفته اخیر تأکید عمده متولیان فرهنگی بر ضرورت تمرکززدایی از تهران برای توزیع عادلانهتر فعالیتهای فرهنگی در کل کشور بوده. با ادامه اقداماتی همچون تجربیاتی که خود شما در روند آنها حضور داشتید، از جمله جشنواره «روستاها و عشایر دوستدار کتاب» چقدر میتوان در راستای تحقق این خواسته گام برداشت؟
موردی که به آن اشاره کردید، همچنین جام باشگاههای کتابخوانی و انتخاب پایتخت کتاب کشور از جمله تجربههای ارزشمندی هستند که در این رابطه کسب کردهایم. اینها از جمله مؤثرترین کارهایی به شمار میآیند که طی سالهای گذشته در حوزه فرهنگ شاهد اجرایی شدنشان بودهایم؛ اقداماتی که اثرات خوبی برجای گذاشته و همچنان هم ادامه دارند.
نتایج مثبتی که از آنها میگویید در چه حوزههایی قابل مشاهده و بررسی هستند؟
بیش از همه تأثیر آنها را میتوان در رونق گرفتن برنامههای فرهنگی در مناطقی از کشور دید که شاید پیشتر توجهی به آنها نمیشد. یکی از معضلات همیشگیمان بویژه در ارتباط با فرهنگ و حوزه کتاب، مرکزمحوری یا بهعبارتی فاصله زیاد پیرامون با مرکز یا همان پایتخت است. وقتی با همین محور به بررسی در حوزه نشر بپردازید متوجه متمرکز بودن بخش اعظمی از امکانات در تهران خواهید شد؛ اغراق نیست اگر بگویم حدود هفتاد درصد از امکانات فرهنگی کل کشور در آن خلاصه شده و سهم مابقی شهرها و استانها نیز ۳۰ درصد باقیمانده است. در اشاره کوتاهی به پاسخ سؤال شما میتوان به فعالیت جدی ۴۰ هزار روستای دوستدار کتاب در زمینه کتاب و کتابخوانی، آن هم تنها طی ۶ سال اشاره کرد، البته به اینها باید باشگاههایی که طی برپایی جام باشگاههای کتابخوانی در روستاها شکل گرفتهاند هم اضافه کرد.
در این اقدامات چه جایگاهی میتوان برای فعالیتهای مردمی و تشکلهای مردمنهاد قائل شد؟
بههمین جشنواره عشایر و روستاهای دوستدار کتاب نگاه کنید، در اینها در کنار مردم عادی با عدهای تسهیلگر روبهرو بودیم که فعالیت اینها یا در قالب کارهای فردی یا تشکلهایی بود که در نهایت جزئی از بخش خصوصی بهشمار میآمدند. بخش عمدهای از اینها داوطلبانه وارد عمل شدند. تشویق مردم به مشارکتهای اینچنینی منفعت بزرگی هم برای مسئولان دارد، اینکه بخش مهمی از کار بدون تحمیل هیچ باری به بودجه پیش میرود. مشابه اتفاقی که در این موارد شاهد بوده و هستیم که کار را خود روستاییان پیش بردهاند. در وهله نخست هدف از برپایی این چند جشنواره و جایزه این بود که روستاهای کشور دسترسی راحتتری به کتاب پیدا کنند و برخوردار از کتابخانهای برای خود شوند. بسیاری از اهالی این روستاها برای برپایی کتابخانه درخواست و اقدام کرده بودند که یکی از مشهورترین مصادیق این گفته، روستای رمین چابهار بود.
روستای زادگاه عبدالحکیم بهار، مروج کتابخوانی چابهاری؟
بله، شاید برای مردم عجیب باشد اما کتابخانه این روستا در بدو امر یکی از اتاقهای خانه خود بهار بود. در ابتدا، کار کتابخانه متمرکز بر کودکان و نوجوانان بود که بعدتر بهدلیل استقبال مراجعهکنندگان و با همراهی دیگر علاقهمندان قرار بر خرید یک کانکس پنجاه متری گذاشتند. این کانکس خریداری شد و در فضای باز میدان روستا استقرار یافت. فعالیت کتابخانه آنچنان از سوی مردم دنبال میشد که کمکم به یکی از جاذبههای گردشگری چابهار تبدیل شد.
پس در خلال فعالیتهای فرهنگی اینچنینی تنها بحث خود حوزه موردنظر نیست، این اقدامات حتی گسترهای فراتر از خواستههایی را که در ابتدا هدف بوده هم پیدا میکنند!
بله تا پیش از شیوع کرونا، بسیاری از گردشگران در سفر به چابهار بهقصد دیدن این کتابخانه به روستای رمین هم سفر میکردند. در ابتدا هدف اهالی روستای رمین کمک به دسترسی راحتتر فرزندانشان به کتاب و تشویق آنان به مطالعه بود. بااینحال بهمرور شاهد حتی رشد اقتصادی این منطقه از جنبههایی نظیر گردشگری هم شدیم. بگذارید به خاطرهای اشاره کنم، تالاب صورتی یکی از جاذبههای مشهور توریستی چابهار است، در خاطرم هست که دختر چهاردهسالهای را دیدم که کنار این تالاب به گردشگران نمک میفروخت. فاطمه یکی از بچههایی است که در کتابخانه رمین پرورش پیداکرده بود. این دختر نوجوان به من گفت که او و دیگر اعضای کتابخانه رمین، بعد از اتمام تعطیلات نوروز، وقتی توریستها و مسافران به شهرهای خود بازمیگردند دست بهنظافت اطراف تالاب میزنند. آن هم بدون هیچ اجباری و تنها برای حفظ محیط زیست! این را گفتم که بدانید این قبیل فعالیتهای فرهنگی در کنار خود تنها نتایج اقتصادی بهدنبال ندارد و حتی سبب افزایش همدلی میان خود مردم و رشد همه جانبه هم میشود. بگذارید بازهم نمونهای از تجربیات خودم را درباره این روستا بگویم. رمین روستایی بلوچنشین با
مردمانی اهل تسنن است.
یکی از سفرهای من و همراهانم به رمین و در راستای همین فعالیتها مصادف با ایام نوروز شد. به مناسبت حضور ما سفره هفتسین چیده بودند، البته من اطلاعی از اینکه آنان بنابر سنتها و مذهب خود نوروز ندارند نداشتم تا این که یکی از بچهها از من خواست سفرهای را که چیدهاند چک کنم و ببینم همهچیز درست است! تعجب کردم. پرسیدم مگر شما نوروز و هفتسین ندارید؟ گفتند نه، ما اصلاً نوروز نداریم! ببینید این قبیل کارهای مشارکتی تا کجا ممکن است پیش برود.
با چنین فعالیتهایی حتی میتوان به نتایجی در حد تقویت وحدت ملی هم دست یافت یا اینجا تنها بحث یک مورد خاص درمیان است؟
نه، این تنها یک استثنا نیست. انجام این قبیل فعالیتهای جمعی به چنین نتایجی هم میانجامد، در اغلب موارد نتایج حاصلشده بسیار فراتر از تصور و برنامهریزیهای اولیه است. مهربانی اهالی این روستا و تلاش آنان برای تعامل با ما اتفاقی نیست که بهراحتی از آن عبور کنیم. یکپارچگی و ایجاد وحدت بیشتر میان اقوام، ادیان و مذاهب مختلف، مسألهای است که خود مسئولان و حاکمیت هم بهدنبال تحقق آن هستند و چهبهتر که از طریق ابزار قدرتمندی همچون فرهنگ حاصل شود. این را گفتم که ببینید تنها با یک کار فرهنگی به چه نتایج مهم و چند جانبهای میتوان دستیافت. آنهم اتفاقاتی که در شرایط عادی دستیابی به آنها مستلزم صرف بودجههایی کلان و برنامهریزیهایی آنچنانی است. این نوجوانان بلوچ بیهیچ برنامهریزی قبلی دست به امتزاج فرهنگی زدند. در این شکلگیری تعامل میان خردهفرهنگها، کتابها به فارسی، زبان رسمی کشورمان خوانده میشود. از سویی نویسندگان هم برای سفر به این روستاها تشویق میشوند، میروند و قصهخوانی میکنند. همه اینها در کنار هم بیانگر نتایج شگفتانگیزی است.
البته مشابه این اتفاق تنها به سیستان و بلوچستان محدود نشد، نمونههای شبیه به آن در سایر مناطق روستایی و کم برخوردار کشور هم دیده میشود!
بله، به رمین از جهت یک نمونه قابلبررسی و مشاهده اشاره کردم. در رابطه با تجربیاتی که از این روستا کسب کرده بودیم مقالهای برای مجله بخارا نوشتم. طی این مقاله ویژگیهای رمین را معرفی کرده و از علاقه کودکان و نوجوانان این روستای دوستدار کتاب به مطالعه نوشته بودم. این شماره از مجله برای مسئولان بخشهای مختلف مرتبط با این روستا و استان سیستان و بلوچستان هم ارسال شد. بعد از مدتی رئیس منطقه آزاد چابهار که گویا آن نسخه از بخارا را خوانده بود از معاون فرهنگیاش درباره اطلاعات مقاله مذکور پرسوجو کرده و گفته بود این رمین، همان روستای چابهار خودمان نیست؟ با پاسخ مثبت که روبهرو میشود باز جویا میشود که رمین چه ویژگی خاصی دارد که به بخارا هم راه یافته. تصمیم به بازدید از روستای رمین میگیرند، به صحبت با عبدالحکیم بهار مینشینند و او هم ماجرای کتابخانه روستا و چگونگی شکلگیریاش را تعریف میکند. وقتی متوجه میشوند که کتابخانه روستا فقط آن کانکس پنجاه متری وسط میدان روستا است حمایتهای ویژه در راستای ساخت کتابخانه دائمی هم انجام میدهند. یک مینیبوس هم در اختیار اهالی روستا قرار میدهند و مردم هم مشتاقانه آن را به
کتابخانه سیار تبدیل میکنند. کمکم برای گسترش فعالیتها و جذب علاقهمندان روستاهای اطراف هم تلاش میشود و اینچنین است که میبینیم این اقدام مردمی به شکل کاملاً داوطلبانه به نقاط دیگری هم تسری پیدا میکند.
ماجرای استوری هفته گذشتهتان، آن کمپینی که از مردم برای تکمیل ساخت یک کتابخانه روستایی دعوت کرده بودید هم در همین راستا است؟
ماجرای این کمپین به یکی از سفرهای مرتبط با همین طرحهایی که اشاره شد بازمیگردد. به روستایی در منطقه نیشابور رفتیم، روستایی که حتی یک بیسواد هم ندارد! سیدآباد روستای زادگاه علیاصغر سیدآبادی است که بهنوعی بانی برگزاری این جشنوارهها و روستاها به شمار میآید. به او گفتیم شما چرا برای سیدآباد چنین کاری نکردهاید؟ همین شد که تلاش مردمی برای تأسیس کتابخانهای در این روستا کلید خورد. ابتدا زمین کتابخانه تأمین و ساخت آن با همراهی عدهای از مردم شروع شد. بر اساس آخرین خبرهایی که از روستای سیدآباد شنیدهام مواردی جزئی از ساخت آن مانده و طی فراخوانی از علاقهمندان خواستهشده به قدر توان خود نقشی در این کار ارزشمند ایفا کنند. از مردم درخواست واریز پول نشده، بلکه قرار شده مبلغ نهایی از طریق فروش کارهای صنایعدستی روستا جمعآوری شود.از این طریق فرصتی برای معرفی جاذبههای فرهنگی این روستا فراهم میشود. در گام نخست فروش این کالاها میتواند تکمیل ساخت کتابخانه را سبب شود اما اگر ادامه پیدا کند گردشگری آن را هم تقویت میکند.
با اتکا بر این تجربهها چه توصیهای برای مسئولان فرهنگی دارید؟ بویژه که گفتههای مسئولان فرهنگی دولت حاکی از تلاش برای حمایت از روستاها و مناطق کم برخوردار است.
در این تردیدی نیست که هر مسئولی که در حوزه کتاب بهکاری منصوب میشود خواهان پیشبرد اهداف فرهنگی و از سویی اثرگذاری است. یکی از اقدامات مؤثر قبل از برنامهریزیهای جدید میتواند کمک به حل مشکلات فعلی باشد تا در نتیجهاش بتوان به اهدافی همچون ترویج کتابخوانی و افزایش سرانه مطالعه دستیافت. دستیابی به چنین اهدافی میتواند از راههای مختلفی همچون کمک به بالفعل شدن ظرفیتهای نهفته در روستاها و مناطق کم برخوردار کشور باشد. طی این سالها فرصتی برای شکلگیری اقداماتی مردمی در ارتباط با جایزههایی همچون روستاهای دوستدار کتاب فراهمشده، ادامه این روند نتایج بسیار خوبی را بهدنبال خواهد داشت. بخشی از این ظرفیتها شناسایی شدهاند و تحت حمایت عموم مردم قرارگرفتهاند.
در فعالیتهای اینچنینی چه جایگاهی میتوان برای مسئولان دولتی قائل شد؟
حداقل درباره کارهایی که از عهده خود مردم و تشکلها ساخته، بهتراست دولت حمایت خود را بر تسهیلگری، کاهش موانع و بسترسازیهای لازم استوار کند. دراینبین حتی نهادهایی که از سوی سازمانهای دولتی-حکومتی برپاشدهاند هم میتوانند با همراهی مردم فعالیت کنند؛ نهادها و سازمانهایی که شاید در نگاه نخست بهسختی بتوان وجه اشتراکی از آنها با کتاب و کارهای فرهنگی پیدا کرد. این مواردی که اشاره شد بیشتر درباره روستاهای دوستدار کتاب است وگرنه طرح انتخاب پایتخت کتاب هم حرکت دیگری را شکل داده که هدف آن شهرها است و درنهایت به ایجاد همگرایی میان مردم با سازمانها و ارگانهایی از شهرداریها گرفته تا استانداری، فرمانداری و اداراتی همچون اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی را سبب شده. اینکه مردم یک شهر برای کسب عنوان پایتختی کتاب در همراهی با سازمان مستقر در آن تلاش میکنند و اگر موفق به دریافت آن شوند به خود میبالند؛ اتفاق بسیار ارزشمندی است. از سوی دیگر طی روند پیگیری این طرحها حتی میتوان متوجه برخی نقصها و کاستیهایی هم شد؛ بهعنوان نمونه در جریان پیگیری این جوایز و جشنوارهها مطلع شدیم که نهاد کتابخانههای عمومی کشورمان بهعنوان
ارگانی مهم درزمینه ایجاد ارتباط میان کتاب با تودههای مردم در ۲۰۰ شهر، حتی شهرهای بزرگ فاقد حتی یک شعبه است.
در شرایطی که عدهای تأکید دارند گامهای اینچنینی از عهده مردم ساخته نیست و دولتها باید کار را به دست بگیرند، چه اتفاقی رخ داده که شاهد شکلگیری حرکتهایی جدی و همهگیر از سوی مردم شدهایم؟
بعد از انقلاب با افزایش قابل توجه تعداد مراکز آموزشی، اعم از سطح ابتدایی و آموزش عالی روبهرو شدیم. اینها مواردی است که خواهناخواه حتی بر محیط روستا هم اثر گذاشته و روستاییان هم علاقهمند به ارتقای فرهنگی خود شدهاند. مردم ایران ظرفیت بسیاری برای انجام کارهای مشترک اینچنینی با دولت دارند. این همکاری حتی میتواند به حل مشکلات فعلی در حوزه کتاب هم بینجامد. من طی اجرایی شدن این طرحها با مردم علاقهمند زیادی روبهرو شدم که هر یک به طریقی خواهان مشارکت بودند و همکاری در این کارها برای آنان افتخار بود. کتابخانه یک روستا در مریوان باید از نو ساخته میشد، ساختمان قبلی ازدسترفته و نیازمند منابع مالی بود. طی فراخوانهایی مشابه آنچه درباره روستای سیدآباد مطرح شد کار به سرانجام رسید.
از نقشی که دولت قادر است در این زمینه ایفا کند گفتید، دراین بین چه جایگاهی برای صنوف قائل هستید؟
تجربه سالهای اخیر گویای این است که اصناف حوزه کتاب، ازجمله ناشران، کتابفروشان، مترجمان، نویسندگان و... درصورتیکه تحت پوشش یک صنف واحد کار کنند میتوانند به بازویی قدرتمند برای دولت و در مسیر پیشبرد اهداف آن تبدیل شوند.
مشابه کاری که تا حدی در توزیع کاغذ با ارز دولتی و از سویی برپایی نمایشگاه کتاب تهران شاهد بودهایم؟
بله و در هر دو موردی که اشاره کردید تا جایی که دست صنف باز بوده نتایج خوبی هم حاصل شده است. طی ماجرای توزیع کاغذ با ارز دولتی در مرحله نخست با مشکلات بسیاری روبهرو شدیم تاجایی که۳۰۰ هزار تن کاغذ وارداتی معلوم نشد کجا رفت و چه شد، اما در مرحله دوم خبرهایی همچون فروش کاغذ دولتی در بازار آزاد و حاشیههای مرتبط به حداقل رسید. دلیل آنهم دعوت دولت از نهادهای صنفی برای مدیریت بهتر واردات و توزیع کاغذ بود. دولت اگر خود را از وضعیت اقتصادی نشر کنار بکشد؛ اتفاقی که سالهاست دربارهاش میگوییم، اوضاع بهمراتب بهتر میشود. حداقل بهمرور حاشیههایی نظیر یارانه کاغذ و حتی مشکلاتی که در برپایی نمایشگاه کتاب تهران داریم از بین میرود. در حال حاضر حدود ۲۰ هزار ناشر مجوز کاردارند، اما آیا برایند حوزه کتاب، گویای فعالیت این تعداد ناشر است؟ بااینحال نمیدانیم چه تعداد از این ناشران بدون ارائه هیچ خدماتی تنها از امکانات نشر و یارانههای دولتی استفاده میکنند ، البته طی این سالها برای کنترل مواردی ازایندست تلاشهایی شده و حتی ضوابطی در نظر گرفتهاند. در آخر امیدوارم وزیر فرهنگ و ارشاد دولت جدید بداند که اهالی کتاب برای
هر اقدامی در راستای رشد این بخش از فرهنگ همراه هستند و از هیچ کمکی دریغ نمیکنند.
روستایی انگلیسی که کتاب آن را جهانی کرد!
در رابطه با گفتههای امروز و این که توجه به بحث ظرفیتهای فرهنگی نهفته در روستاها چه نتایجی را سبب میشود با نمونههای خارجی متعددی هم طرف هستیم، از جمله روستای «Hay on Wye» در مرز انگلیس که جمعیت آن به زحمت هزار و ۵۰۰ نفر میشود. برای شرکت در نمایشگاه کتاب عازم لندن شده بودم که برای بازدید از این روستا هم رفتم. شاید عجیب باشد اما در همان مدت کوتاه حضور در این روستا به ۳۱ کتاب فروشی برخوردم! کسبوکار اصلی این روستا کتابفروشی بود. کمی بررسی کردم و فهمیدم که در این رابطه سازمانی بینالمللی هم برپا شده و چهل پنجاه نمونه شبیه این روستا در دیگر نقاط جهان هم راهاندازی شده است، اما کتابدوست شدن اهالی این روستا به ایده فردی باز میگردد که سال ۱۹۶۰، بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه آکسفورد به این فکر میافتد که چگونه میتواند مردم روستای مذکور را از مهاجرت به شهر منصرف کند. در همان گیرودار عموی ثروتمندش فوت میکند، خانه، تمام ثروتش و مقدار زیادی کتاب به او میرسد. میماند که با کتابها چه کند! به فکر انبار متروک آتشنشانی روستا میافتد. آن را تجهیز میکند و کتابها را بهعنوان آثار دستدوم آنجا به فروش
میگذارد. این اتفاق مصادف میشود با دیجیتالیزه کردن کتابخانههای امریکا که در نتیجهاش کتابهای چاپی خود را به قیمتی نازل یا حتی رایگان واگذار میکردند. او گروهی را به امریکا میفرستد تا بخشی از آن کتابها را وارد کنند و اینطور بنای کتابفروشیهای متعددی که گفتم گذاشته میشود. بعدازآن نهتنها دیگر کسی از روستا نرفت، بلکه حتی افرادی از سایر نقاط جهان به آن روستا کشیده شدند؛ یکی از کتابفروشانی که خود من آنجا دیدم، از استرالیا آمده بود. این روستا سالی ۸۰۰ هزار نفر بازدیدکننده دارد که در بین آنان حتی رؤسای جمهور هم هستند. خود من با مشاهده این روستا به این فکر کردم که ما در کشورمان کجا را میتوانیم به نمونهای مشابه تبدیل کنیم که در کنار معماری زیبا و صنایعدستیاش به قطبی مهم برای کتاب و کتابدوستان تبدیل شود. هرچند ما هم کم نداریم روستاهایی که ظرفیت تبدیل به چنین مناطقی را داشته باشند. روستای شمسی که یکی از روستاهای دوستدار کتاب نیز هست، ایام نوروز چند روزی را بهعنوان پاتوق کتاب تعریف میکنند. در همان ایام، مراسمی در منطقهای از بافت قدیمی روستا برپا میکنند، عدهای آش و نان میپزند. صنایعدستی عرضه
میکنند و کتاب میفروشند. اگر برای شکلگیری چنین ایدههایی تلاش شود حتی اقتصاد مناطق روستاییمان هم متحول میشوند. صنعت گردشگری رشد پیدا میکند و هم حیات اقتصادی و هم فرهنگی بدون نیاز بهصرف بودجه دولتی تأمین میشود.
ارسال دیدگاه