در گفتوگو با پانا
لذتبخشترین لحظه زندگیام زمانی است که بچهها روی تخته مینویسند: «خانم دوستت داریم»
معلم روستای جیغه: اعتقاد به جمله «من هر روز یاد میگیرم و یاد میدهم» بین زندگی وشغلم رابطه جدا نشدنی برقرار کرده است
تبریز(پانا) - معلم روستای جیغه تمامی لحظاتی را که در کلاس درس حضور دارد، لحظههای شیرین زندگی میداند و زمانی که دانشآموزان روی تخته سیاه مینویسند: «خانم دوستت داریم» لذتبخشترین لحظه برای او است که آن را با هیچ چیز در دنیا عوض نمیکند.
خدا زیباست وزیباییها را دوست دارد. بعضیها زیبائیها را در کاخها و ساختمانهای سلطنتی جستوجو میکنند، بعضی همچو حافظ در شمع و پروانه و بعضی در بوستان و گلستان میجویند، بعضی در دل مواج دریا و بعضی در سینه گشاده صحرا. اما معلم فداکار، عاشق و مهربان داستان ما زیباییها را نه در دریا و صحرا بلکه در خانههای ساده و بیآلایش فقرا و در ته دل مهربان آبادیها جستوجو کرده است؛ خانههایی که از کمترین امکانات و اسباب رفاهی بهره مندند و ساز و نوای زندگی را در خود با آرامش خاص به جریان انداخته است .
قهرمان داستان ما سولماز عیوضزاده، معلم دلسوز، مهربان و تلاشگر آموزشگاه شهدای بانک سپه روستای جیغه است که در این روستای محروم و دور افتاده مشغول خدمت است و با بچههای معصوم و با استعداد روستای جیغه چنان انس و الفت برقرار کرده است که گویی عضوی از اعضای خانواده شده است.
او معلمی است که با خانوادههای دانشآموزان آشنایی کامل دارد، مشکلات زندگی آنها را پیگیری میکند، با بچهها همبازی میشود، در غم و شادی آنها شریک است و پیوند دوستی با آنها برقرارکرده است.
در فصل تابستان برای پر کردن اوقات فراعت دانشآموزان کلاس تقویتی برگزار میکند و برای جبران عقبماندگی آنها بدون کمترین توقع و چشمداشتی از استراحت و تعطیلات تابستانی خویش صرف نظر میکند. با خلوص نیت و صفای قلب، داشتههایش را برای شادی و موفقیت دانشآموزان با تمام وجود به طبق اخلاص میگذارد با ذوق و هنر معلمی در وجودشان شوق پرواز برای فتح قلههای رفیع دانش را شعلهور میسازد. به دل دردمند و رنجورشان حرارت و امید میبخشد و دستانشان را برای رسیدن به پلههای رفیع موفقیت به گرمی میفشارد. به آنها میآموزد که چگونه مشکلات و مشقات زندگی را با استقامت و پشتکار به جان بخرند و مانند یک فولاد آبدیده و برنده موانع را پشت سر بگذارند و در نهایت برای دستیابی به رویاهای دور و شیرین شان خیز بردارند.
چه بسیار از انسانهای موفق دوران ما که در خانههای محقر، خشتی و ساده آبادیها رشد و نمو کرده و هم اکنون با دست توانای خویش گره از مشکلات بزرگ کشور میگشایند چه خوش گفت آن حکیم سخن که گنج را باید در خرابهها جست.
اینجاست که معلم معجزهگر همه را به ستایش و کرنش وا میدارد و این شعر مجال عرضه پیدا میکند که:
« از بوسیدنیهای روزگار یکی هم بود دست آموزگار»
در ادامه مصاحبه ما با سولماز عیوضزاده را میخوانید:
لطفا خودتان را معرفی کنید
من سولماز عیوض زاده متولد ۱۳۶۷ اهل و ساکن شهرستان اهر هستم، در سال ۸۶ مقطع کاردانی را در رشته آموزش ابتدایی به پایان رساندم و در دوره کارشناسی در گرایش مشاور از دانشگاه فرهنگیان فارغالتحصیل شدم.
از سابقه شغلی خودتان بگوئید
هشت سال سابقه تدریس در پایه های اول، دوم، سوم، چهارم و ششم را دارم که دو سال اول آن را را به صورت چندپایه خدمت کردهام، چهار سال در منطقه کلیبر بودم و اولین روستایی که در آن تدریس کردم روستای کلی قوزی نام داشت. پس از آن به دلیل پاره از مشکلات به منطقه خواجه انتقال یافتم. در منطقه خواجه اولین روستایی که با آن آشنا شدم روستای جیغه بود که به مدت پنج سال در دبستان ابتدایی آن روستا مشغول خدمت هستم. سه سال متوالی در پایه اول ابتدایی دبستان تدریس کردم و به رغم سایه فقر در روستا و کمبود امکانات در مدرسه بالاترین قبولی و بهترین خروجی را ازکلاس خود داشتم. فعلا در پست معاونت پرورشی فعالیت دارم و باتوجه به علاقه وافری که به کلاس درس دارم از آموزش دور نبودهام. طی این مدت که در منطقه خواجه بودم همه ساله در جشنوارههای درس پژوهی و تدریس هوشمند شرکت کردم و رتبههای برتر از جمله رتبه سوم استانی را کسب کردهام.
مدرسهای را که در آن تدریس می کنید معرفی کنید
مدرسهای که فعلا در آن مشغول انجام وظیفه هستم نامش شهدای بانک سپه روستای جیغه استد. این روستا در سال ۹۱، زلزله مهیب تیرماه منطقه ارسباران را تجربه کرده است. ساختمان آموزشگاه که در این زلزله آسیب جدی دیده بود، به همت مجمع خیران بانک سپه نوسازی میشود و این مدرسه را شهدای بانک سپه نامگذاری میکنند.
چگونه زندگی شخصیتان را با شغل خود بست دادهاید؟
من زندگی شخصی خود را از شغل خویش تفکیک نکردهام، شغلم را جز زندگی خویش قرار دادهام . همه کارها را با عشق و علاقه انجام می دهم و این بالطبع میتواند در زندگی شخصیام تاثیر مثبتی بگذارد. شغل من تعلیم و تربیت است و من بر این باورم که شغلم در در زندگی شخصی و روزانهام هم میتواند کارساز و سودمند باشد.
اعتقاد به جمله «من هر روز یاد میگیرم و یاد میدهم» بین زندگی وشغلم رابطه جدا نشدنی برقرار کرده است. این جمله را به دانشآموزانم مکرر یادآوری می کنم.
بزرگترین پشتوانه شما درراه کسوت معلمی چه چیز یا چه کسی بوده است؟
حمایت وتشویقهای خانوادهام که علی رغم وجود مشکلات مرا به خدمت هرچه بیشتر و بهتر تشویق میکنند. همچنین انگیزه اصلی من برای بهتر شدن روند آموزش، رابطه محبتآمیز با دانشآموزانم است.
علت انتخاب شغل معلمی چه بوده است؟
از بچگی دوست داشتم پزشک بشوم تا در مناطق محروم، بیماران کمدرآمد رامعالجه کنم. اما سرنوشت طوری رقم خورد که به قول شاگردانم،شدم «خانم معلم». به مرور زمان عشق معلمی چنان در وجودم ریشه دواند که بالاخره فهمیدم با اینکه نتوانستم پزشک بشوم، توانستم هزار مرتبه بیشتر و سودمندتر، درد جسمی و روحی بچهها را در مناطق محروم معالجه و آنها را طوری تربیت کنم که برای جامعه مفید واقع بشوند.
عمده مشکلاتی که در روستا هست، چیست؟
کمسوادی اولیا، کمرنگ شدن اهمیت درس بین دانش آموزان واولیای آنها، فقر فرهنگی محیط روستاها، مرسوم شدن ازدواج زودهنگام بین دختران در سن متوسطه اول، فقر مالی، بیکاری شدید و نبود اشتغال اولیا که منجر به اخلال در تعلیم و تربیت دانش آموزان و بعضا ترک تحصیل آنان شده است.
چگونه متوجه مشکل دانشآموزان میشوید و راه حلی برای آن پیدا می کنید؟
در ابتدای سال تحصیلی برای شناخت وضع دانش آموزان پرونده آنها را مطالعه میکنیم و از مدیر مدرسه کمک میگیریم. همچنین در جلسات اولیا از آنان میخواهیم که مشکلاتشان را بیان کنند. از آنان میخواهیم که مسائلشان را به صورت خصوصی ومحرمانه با ما درمیان بگذارند و به آنان اطمینان خاطر می دهیم که رسم رازداری و امانتداری را رعایت خواهیم کرد و مسائل مطرحشده بین ما محرمانه خواهد ماند. به طرز برخورد و رفتار دانشآموزان در طول سال توجه داریم و در ساعتهای زنگ تفریح و ورزش کاملا رفتارشان زیر نظر ماست. با توجه به تجارب قبلی که داریم هر مشکل رفتاری را پس از رصد مورد بررسی قرار میدهیم و رفع آن به طور اصولی اقدام میکنیم. در اغلب موارد مشکلات روحی برخی دانشآموزان را با برقراری یک ارتباط ساده عاطفی برطرف میکنیم.
روش تدریس شما چگونه است وچه ملاکهایی مهم است؟
روش تدریس من در کلاس درس، تلفیقی از روشهای نوین تدریس یعنی روشهای موسوم به نمایشی، مشارکتی، ایفای نقشبحث گروهی، پیش سازماندهنده، یادسپاری و اعضای تیم است. حداکثر تلاشم را میکنم تا دانش آموزانم را از پاور پوینتهای آموزشی، فیلمهای آموزشی و سرودهای آموزشی بیبهره نسازم. از متد قصهگویی و بازی برای آموزش به طور خلاقانه در پایه اول ابتدایی مکررا استفاده کردهام. تنها ملاکی که برایم اهمیت دارد این است که شیوه تدریسم به گونهای باشد که دانشآموزان ضمن دریافت آموزش بهتر، لذت یاددهی و یادگیری را نیز بچشند.
برای ارتقای تحصیلی دانش آموزان روستایی با این امکانات کم چه تدبیری اندیشهاید؟
قبل از همه از مدیر محترم آموزشگاه شهدای بانک سپه جیغه که همیشه پیشرو در تهیه وسائل کمک آموزشی برای یادگیری دانش آموزان هستند نهایت تشکر وقدر دانی خودرا اعلام میکنم. اما اگر برخی وسائل کمک آموزشی در مدرسه نبود، وسائل دستساز و کاردستی دانش آموزان را به طور خلاقانه در ساعات درسی هنر با همکاری و همفکری دانش آموزان تبدیل به وسائل کمک آموزشی میکنیم. همچنین در برخی مواقع که به وسائل کمک آموزشی دسترسی نداریم عکس و فیلم آموزشی آن را به دانشآموزان نشان میدهیم و اگر هم در توان مالیام باشد از تهیه آن به هیچ وجه دریغ نمی کنم.
رابطه دانش آموزان با شما چگونه است؟
ما با هم در کلاس درس، زندگی میکنیم. با هم میخندیم، با هم شعر میخوانیم، با هم یاد میگیریم و گاهی با هم غمگین میشویم. در این حال این رابطه دوستانه توام با احترام است
آیا خیران یا اهالی معتمد روستا کمک حال معلمان روستایی بودند؟
من طی این مدت چندساله که در روستا بودم، ندیدم از طرف خیران یا اولیا جویای حال معلمان شوند ولی با این همه کارهای نیک خیرین را هرگزفراموش نمی کنیم که در این منطقه محروم اغلب مدارس، باکمک های مالی آنان ساخته شده است و این کمک بزرگی برای آموزش وپرورش محسوب میشود. همت، پشتکار و عشق همکاران من باعث شده است که در این روستای محروم و دورافتاده چندین سال متوالی به خدمت ادامه دهم و هرگز خستگی و ملال به خود راه ندهیم. صد البته زحمات وخدمات دو همکار عزیز و بزرگوار آقای محمد محمدزاده وخانم ذکیه نه نفری بعنوان زوج فرهنگی قابل تمجید و تحسین است. جا داردکه از زحمات ده ساله خانم نه نفری در این روستا که مدبرانه و صبورانه مدیریت آموزشگاههای متوسطه و ابتدایی را بر عهده داشته و از هر لحاظ معلمان را مورد حمایت و تشویق خویش قراردادهاند، تشکر و قدر دانی کنم.
خاطره تلخی که در طول خدمت داشتید چه بوده است؟
در دومین سال خدمتم که در یکی از روستاهای منطقه کلیبر بودم در یکی از صبحگاههای فصل زمستان موقع عزیمت به سمت مدرسه به طور ناگهانی مورد حمله سگهای وحشی قرار گرفتم و از ناحیه بازو آسیب جدی به من وارد شد. به هر حال بسیار ترسیده بودم و تا به حال اثر زخم بر روی بازویم یادگار مانده است. و من این خاطره تلخ را هنوز هم نتوانستم فراموش کنم.
و خاطره شیرین؟
عموما تمامی لحظاتی که در کلاس درس حضور دارم برایم شیرین است و زمانی که بچهها در پای تخته سیاه می نویسند:«خانم دوستت داریم» از همه شیرین تر و لذتبخشتر است ومن آن را با هیچ چیز عوض نمیکنم.
ارسال دیدگاه