سعید فلاح‌فر*

مهارت «هنر» نیست

تهران (پانا) - «مفهوم هنر» یکی از دستاوردهای مهم بشری است که بنا به اقتضای ماهوی آن، دائماً دستخوش تغییر بوده و هست. ‌امروزه برخلاف تعاریف چند دهه گذشته و متاخرین نه چندان دور، نقاش بودن، مجسمه‌ساز بودن، عکاس بودن و... یک «مهارت» است که از ترکیب استعداد و آموزش و تمرین به دست می‌آید و البته برای هر فرد می‌تواند امتیاز مهمی باشد. اما هنر موضوع دیگری است.

کد مطلب: ۱۳۰۱۸۱۷
لینک کوتاه کپی شد
مهارت «هنر» نیست

در شناخت هنر نباید به تعاریف تاریخی رجوع کرد. «مفهوم هنر» یکی از دستاوردهای مهم بشری است که بنا به اقتضای ماهوی آن، دائماً دستخوش تغییر بوده و هست. اصولاً همین تغییرات و تطورات یکی از ارکان ذاتی هنر محسوب می شود. هر اثر هنری و ظهور هر هنرمند، مصدری است برای تغییرات تازه و تولد مفاهیم دوباره ای از هنر که اغلب می تواند مغایر یا نافی تعاریف و مفاهیم قبلی باشد. تا جایی که باید اعتراف کرد؛ تعریف و تمیز هنر امری دشوار و حتی نشدنی است. انگار که بر تیغه لغزنده پرتگاهی ایستاده باشیم و در چیستی و چرایی «ترس» سخن بگوییم. به نظر می رسد در دوره معاصر برشمردن مصداق هایی که هنر نیستند، ساده تر باشد. اگر چه این روش هم قطعی نخواهد بود. شاید همین ویژگی بوده که به سوءتفاهمات و گاهی سوءاستفاده فرصت طلبان و مدعیان دامن زده است.

با این مقدمه باید گفت؛ امروزه برخلاف تعاریف چند دهه گذشته و متاخرین نه چندان دور، نقاش بودن، مجسمه ساز بودن، عکاس بودن و... یک «مهارت» است که از ترکیب استعداد و آموزش و تمرین به دست می آید و البته برای هر فرد می تواند امتیاز مهمی باشد. اما هنر موضوع دیگری است.

یک نقاش و مجسمه ساز و عکاس و... مثل هر شغل دیگری، می تواند بنابر شرایط، مصالح و تصمیم فردی، فعالیت خود را در این رشته ها برای مدتی و یا برای همیشه تعطیل کند. ولی هنر و هنرمند بودن خارج از اراده هنرمند است. هنرمند حسب قوه ای پنهان و درونی، فارغ از هر سود و زیان یا آسانی و دشواری، ناگزیر به هنر است. «مهارت» قابل قیاس و سنجش و طبقه بندی است. به عبارتی «مهارت»؛ کم و زیاد و متوسط دارد. مهارت، در شکل است و هنر در ماهیت اثر. مهارت که قرابتی با موضوعاتی شبیه به تمرین و ورزش دارد، از جنس «من می توانم» است و هنر از جنس «من». از «می پندارم». از «تمام آنچه من» است، اعم از دیدن و بینش، دانش و دانایی، احساس و لمس و ادراک، هست ها و شایدها و بایدها. در هر اثر هنری، «مهارت» روش و مسیر رسیدن به هنر است و نه خود هنر‌. اگرچه گاهی هنر برای بروز بیرونی احتیاج به این مهارت ها دارد، اما بیش از آن که یک مهارت باشد، مبتنی بر یک نگرش زیستی و ذاتی است. هنر ارتباط تنگاتنگی با «جهان بینی» هنرمند دارد. شاید برای توان وقوع هنر هنرمند، عبارت «هوش هنری» مناسب تر از «استعداد هنری» باشد. در حالی که استعداد با کشف و آموزش بارور می شود، «هوش» امری خودجوش و بیرون ریز است. هنر برای ابراز و اظهار نیازمند ابزار است. چگونگی استفاده از این ابزار با آموزش تقویت می شود اما ماهیت هنر ارتباطی به یادگیری و آموزش ندارد. هنر امری فراآموزشی و خارج از مقولات اکتسابی است. هنر فرایند پیچیده و ناشناخته ای است که ناگهان از میان تجربیات زیستی هنرمند سر بیرون می آورد. این حضور ممکن است پیش از فراگیری مهارت ها، در حین فراگیری یا بعد از آن باشد. اما فراگیری هر مهارتی الزاماً به هنر منجر نمی شود. بنابراین نقاش خوب بودن و مجسمه ساز خوب و عکاس خوب و... معادل هنر و هنرمندی نیست. هنر حتی محدود به خلاقیت نیست. بخشی از توانایی و جسارت خرق عادت و ایجاد جاذبه، همچنان در محدوده مهارت های قابل یادگیری بوده و با وجود این که در هنر نقش دارد اما همه ی ذات هنر نیست.

مخاطب در مقابل اثر نقاشی، مجسمه، عکس و... (در آن مرتبه تولید یا ایجاد مهارتی) مغلوب و تابع نقاش و مجسمه ساز و عکاس و... است اما «مخاطب» در مقابل «اثر هنری» به یکی از اضلاع اصلی فرایند خلق و درک اثر تبدیل می شود. یعنی مخاطب با تمام ویژگی های دریافتی و احساسی و بیانی، بخشی از اثر هنری است و از این جهت هر اثر هنری ممکن است با هر مخاطب موثری، دوباره و متفاوت خلق شود.
مهارت در محدوده ضعف و قوت های انسانی شکفته می شود اما هنر بیشتر به تعامل با «زمانه» تکیه دارد. بنابراین مستقیم یا غیرمستقیم؛ «جهانِ زیستی هنرمند» محور خلق آثار هنری می شود.
همین نسبت ها را می توان به موسیقی و نوازندگی، خوانندگی، بازیگری، هنرپیشگی، ساختمان سازی و معماری، به نوشتن و ادبیات و... هم تعمیم داد. مثلاً شعرا برای انتشار اشعار خود به کلمه و کلام و زبان احتیاح دارند اما دانش و آشنایی با زبان یا توانایی خواندن و نوشتن، هیچ ارتباطی با قوه شاعرانگی ندارد. حتی دسترسی به مضامین، آشنایی با فنون و عروض و آرایه ها و... شاید برای خلق نظم و ظاهر شعر کافی باشد اما به تنهایی قادر به خلق شعر نخواهد بود. «زبان» در ادبیات، مفهومی عمیق تر از توانایی مکالمه و گفتگوست. دانش و فن و مهارت می تواند در بیان بینش اختصاصی شاعر، لازم و موثر باشد اما جایگزین «بینش شاعرانه» نیست. تسلط حداقلی به زبان و کلام برای نوشتن یک درخواست اداری می تواند کافی باشد اما نویسنده چنین نامه ای را نباید و نمی توان حائز عنوان «نویسنده» به مفهوم ادبی آن محسوب کرد. همانطور که گواهینامه رانندگی، معادل تجارب و لذت های سفر و مقصد نیست. خواندن و نوشتن نوعی مهارت اجرایی و «کاربردی» است و قوه خیالپردازی و خلق در داستان و شعر و... مرتبه ای دیگر.
مهارت متعلق به جهان قطعی و واقعی است و هنر، زبان حقیقت های ناممکن و سیال.

*کارشناس و منتقد هنری

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار