خاطرات شهید بیسر مدافع حرم به روایت دختر شهید
ما خبر نداشتیم که بابا چطور شهید شده. یک نفر برگشت گفت خوش به حالت حاج اصغر که مثل اربابت بیسر دفنی/ یک شب من خواب پدرم را دیدم. خواب دیدم همه ما در حرم امام حسین(ع) هستیم. همه رزمندهها لباس خاکی به تن دارند و با صدای بلند لبیک یا حسین میگویند. بابا از بین رزمندهها بیرون میآید و میگوید اینها همه به لطف این رزمندههاست