مهدی زارعی*

غار بنوو

چون کالبد خاکی آدم بر گستره گیتی جان گرفت و حیات آغاز شد اولین نیاز او نیز سر بر کرد. نیاز به زندگی. خورد و خوراک را از محیط اطراف می‌جوید و پوشاکش را از برگ درختان و پوست حیوانات تامین می‌کند. اما مکان زندگی و آسایشگاه او «غار» است.

کد مطلب: ۱۲۹۶۲۹۳
لینک کوتاه کپی شد
غار بنوو

پس زندگی بشر با غار پیوند می‌خورد، درون غار آرام می‌یابد. خود و خانواده را از هجوم دهشتناک سرما و گرما و برف و بوران حفظ می‌کند. گاهی بر در و دیوار غار تصویری کودکانه از دل نوشته های خود را می نگارد. او غار را دوستی باوفا می یابد که همواره و در هر شرایطی از او محافظت و مواظبت می کند.

هم چنان که برگ‌های تاریخ را ورق می زنیم، نیازهای بشر نیز فزونی می‌یابد و متعالی تر می‌شود. آنگاه نگاه به "غار" نیز جایگاهی دیگر می یابد. روزگاری زیر نور همین خورشید جهان افروز انسان غار را مأوا و ملجأ می بیند که پناه او می شود تا از دستبرد ستیز ستیزندگان هم نوعش در امانش دارد. گاهی پایگاهی است تا سربازان و سلحشوران قبیله ای را حفظ کند و از چشم رقیبان مخفی داشته شود. به علاوه انسان غارها را برای ذخیره گنجینه هایی نیز به کار گرفت که آنها را قابل نگهداری می‌دانست.

به هر اندازه که بشر رشد و تکامل می یافت خواسته ها و ابزار ها نیز پویاتر و کارآمدتر می شد به گونه ای که آرام آرام اهل ذوق و هنر نیز از غار ها در نوشته های خود بهره جستند.

در شاهنامه فردوسی و هفت پیکر نظامی و در آثار بسیاری از نویسندگان و شاعران دیگر غار جایگاهی بس رفیع و ممتاز دارد اما انسان به این هم اکتفا نکرد، از مفهوم "غار" به صورتی نمادین و راز و رمز و ایما بهره جست.سیاهی درون آن را نماد ظلم و ستم و جایگاه دیوان و اهریمنان کژپندار دانست و خروج از آن را نماد آزادی و آزادگی.

از سویی فریدون، ضحاک را در سیاهی غار به بند می‌کشد و از دیگر سو کیخسرو با خروج از غار به آسمان ره می‌یابد تا سفر آسمانی را آغاز کند، اولی را غار ضحاک می‌نامند و دومی را غار کیخسرو.

اینک ما در این نوشتار شمعی لرزان را در دل سیاه غار "بنوو" بر می‌فروزیم تا بنوو هم دستمان را بگیرد، جانمان را تسخیر کند، آنگاه پایکشان به فراسوی زمان برد و حجاب اندک و بسیار، پیدا و ناپیدا را از رخسار دیدگان برگشاید تا از سنگ نوشته‌های اندک واژه فراوان مفهوم نگاشته بر سینه ستبر خود، راز درون پرده را بشکافد و ما را از آنچه بر ایام گذشته رفته آشنا سازد.

این غار که همزمان سه سبک گردشگری، تاریخی و طبیعی را میزبانی می‌کند در همسایگی عماد ده، از شهرهای بخش صحرای باغ لارستان مردم نواز در جنوب استان فارس است. هشت کیلومتر که از عماد ده دور شویم و از لابلای درختان ستوار ریشه در سنگ خاره کنار و انجیر کوهی و بابونه بگذریم به دامنه کوه گاوبست می‌رسیم. برای رسیدن به غار "بنوو" از این جا باید پیاده شد و پا را مرکب رهوار خویش ساخت و دوش به دوش دیگران حرکت کرد همچون نشیب و فراز زندگی که گاهی سوار بر اسب مرادی و زمانی هم پیاده می شوی و یا پیاده ات می کنند. هر دو جلوه‌ای است از جلوه‌های زندگی. اصولا سواره یا پیاده تفاوتی ندارد مهم آن است که ره به سوی مقصدی باشد و منظوری .

اینک غار در مقابل ما پشت به کوه ایستاده و دهان باز خود را به سوی دره گشوده. گویی دهان باز کرده تا همه چیز و همه کس را ببلعد. بادی که از دره می‌وزد و در پیچ و خم سنگ‌های ایستاده خفته می‌پیجد به یاری می‌آید تا دهان گشوده غار تو را در خود ببلعد و هضم کند و ساعاتی دل از دنیای فرودین برکنی و با تاریخ هم نشین شوی و با مردمانی در آویزی که روزگاری دراز خطوطی سرخ فام به خط سنسکریت بر سمت راست دهانه غار نگاشته اند و به هفت هزار سالگان پیوسته‌اند.

درون غار 24 حوضچه داشته است که آبشخور مهمانان خوانده و ناخوانده جانوران گریز پای وحشی و سر به راه اهلی بوده است.از این 24 حوضچه، 12 تای آن به ابعاد 5در 3 باقی مانده است .کمی آن سوتر پلکانی وجود دارد به خیز 30 سانتیمتر که تو را تا شاه نشین درون غار می کشاند تا شاهد زنبورهای بیقرار فراوانی باشی که سکوت سرد غار را در هم شکسته و از آب شیرین که در سرزمینی که آبش شور است می نوشند، سپس با شهد گل می آمیزند و از این شور شیرین شهدی می سازند چشیدنی.

این غار که حدود 50 متر بلندی دارد به شماره 30119 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

*کوهنورد و فرهنگی بازنشسته

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار