پانا گزارش میدهد؛
ستارههایی با تاریخ مصرف؛ روایت دو سرنوشت از بازیگری کودک در سینمای ایران
از درخشش در قاب تا غیبت در خاطره؛ چرا برخی میمانند و برخی میروند
تهران (پانا) - بازیگری کودک و یا نوجوان در ایران همواره بستری وسوسهانگیز برای خانوادهها و جذاب برای مخاطبان بوده است؛ اما پشت این تصویر شیرین، مسیری نهچندان هموار وجود دارد. برخی از این بازیگران در مسیر رشد حرفهای ماندگار میشوند، برخی بهدلیل بیرحمی فضا کنار گذاشته میشوند، و گروهی هم خود، به دلایل شخصی، راه دیگری انتخاب میکنند. آنچه مشترک است، نبود ساختار حمایتی است.

وقتی کودک یا نوجوان با آن نگاههای درخشان و صدای معصومش روی پرده سینما یا قاب تلویزیون ظاهر میشود، همهچیز بهظاهر شیرین است؛ لبخندها، تشویقها، فالوئرها، دعوتنامههای رنگارنگ. اما در پس این ویترین درخشان، دنیایی نهفته است که اغلب دیده نمیشود. دنیایی که در آن، کودک و نوجوان بودن در اولویت نیست؛ بلکه تبدیلشدن به «چهره»، «برند» و «ابزار فروش» اهمیت دارد. مسیر بازیگری کودک، برخلاف تصور عموم، راهی بدون نشانههای روشن است؛ پر از پیچوخمهای خاموش، بینقشه و اغلب بیحامی.
برخی از این کودکان با علاقهای واقعی پا به عرصه میگذارند؛ با استعداد ذاتی، حمایت خانواده و گاه آموزشهای اصولی. اما کافیست کمی قد بکشند، صدایشان تغییر کند، یا دیگر آن چهره کودکانه را نداشته باشند... به یکباره تمام آن هیاهو خاموش میشود. همان کودکِ دیروز که روزی با دیدنش لبخند میزدیم، امروز حتی فرصت دفاع از خودش را ندارد؛ چرا که سیستم، حوصله شنیدن ندارد.
در نقطه مقابل، کودکانی هم هستند که با زحمت، پشتکار، صبر و البته گاه «معجزهای به نام شانس» توانستهاند دوام بیاورند. کسانی که بازیگری را آموختند، مسیر را جدی گرفتند، و حالا در نوجوانی و جوانی هم همچنان در میداناند. ماندن در این فضا آسان نیست، اما ممکن است. تنها به شرطی که ابزارش را داشته باشی: حمایت، آموزش، اعتمادبهنفس، و فضای حرفهای.
این گزارش تلاشیست برای دیدن هر دو سوی این واقعیت. نه در ستایش صرف آنهایی که ماندند، و نه در سوگواری صرف آنهایی که حذف شدند. بلکه روایتی است از تجربههای زیستهی بازیگران کودک و نوجوان ایران؛ از خاطرات پشت دوربین تا بغضهای خاموش بعد از فراموشی. ماجراهایی واقعی، که برخی از آنها هنوز امیدوارند، برخی دلسردند، و برخی دیگر، ناگزیر به مسیرهای دیگر رفتند.
در این مسیر، نامهایی مثل یاس نوروزی، مانی رحمانی، عرفانه سراییسرور، متین حیدرینیا، علیرضا رحیمزاده، پریا مردانیان و دیگرانی که یا هنوز در این میدان ایستادهاند، یا از آن عبور کردهاند، روایتهایی تلخ و شیرین را برایمان بازگو میکنند. کنار آنها، صدای ناصرانصیرها هم هست؛ صدای کارشناسانی که از بیرون، به ریشههای این ماندگاری یا فراموشی مینگرند.
سؤال اساسی اینجاست:
آیا بازیگری برای کودک، مسیری رو به رشد است یا پرتگاهی پنهان؟
آیا در فضای فرهنگی ما، رؤیاهای کودکانه امن هستند؟
و آیا کودکانی که برای لحظهای درخشیدند، سهمی از آینده سینما و تلویزیون دارند، یا تاریخ مصرفشان همان سالهای ابتداییست؟
ورود به سینما برای یک کودک اغلب با یک نقش ساده آغاز میشود؛ نقشی که مخاطب را جذب میکند و به کودک شهرتی ناگهانی میدهد. اما مسیر از آن نقطه به بعد برای همه یکسان نیست. برخی میدرخشند، برخی خاموش میشوند، و برخی هم ناپدید میشوند؛ بدون حتی خداحافظی از مخاطبشان.
آنچه کمتر دیده میشود، واقعیتهای پنهان این مسیر است؛ از فشارهای روحی و بلوغ زودرس گرفته تا سوءاستفاده برخی مؤسسات و بیتوجهی سیستماتیک به رشد تدریجی این استعدادها. با این حال، نمیتوان همه چیز را سیاه دید. در دل همین فضا، کودکانی هم بودهاند که با تکیه بر پشتکار، آموزش حرفهای و همراهی خانواده توانستهاند دوام بیاورند و رشد کنند.
آنها که ماندند: صبر، جسارت، رفاقت با خدا
متین حیدرینیا، یکی از کودکبازیگرانی بود که توانست در این مسیر باقی بماند و مسیرش را ادامه دهد، رمز ماندگاری را در چند واژه خلاصه میکند: «پشتکار، لیاقت، شانس و تلاش. برای ماندن در هنر باید صبر عجیبی داشته باشی... باید لیاقت محبوب بودن را پیدا کنی. من برای رسیدن به خواستههام جنگیدم، اما همیشه رفیقم خدا بود.»
یاس نوروزی، که با نقشآفرینیاش در سریال «دودکش» به شهرت رسید و همچنان در مسیر بازیگری است با جسارت میگوید: «اگر ۱۰ بار زمین خوردید، ۱۱ بار بلند شوید. زندگی پر از فراز و نشیب است، اما نباید کم بیاورید. مسیرتان را با قدرت ادامه دهید.»
پریا مردانیان هم یکی از همانهاییست که از ۶ سالگی وارد این فضا شد و حالا بعد از سال ها هنوز مشغول کار است گفت: «باید از کلیشهها فاصله گرفت. نسل دهه ۸۰ و ۹۰ پر از خلاقیتاند. اگر به آنها آموزش داده شود و از بزرگان سینما یاد بگیرند، میتوانند سینمای ما را متحول کنند.»
آنها که حذف شدند: تغییر چهره، سکوت سیستم، دلزدگی
اما در سوی دیگر، چهرههایی هستند که زمانی درخشیدند، اما امروز یا از یاد رفتهاند، یا خود، این مسیر را رها کردهاند.
مانی رحمانی، که در «بچه مهندس» محبوب شد و همچنان در این مسیر باقی مانده، با تلخی از سرنوشت دوستانش میگوید: «بسیاری از کسانی که با آنها همکار بودم، دیگر در این حرفه نیستند. تغییرات چهره و صدا باعث شد کنار گذاشته شوند. بعضیها افسرده شدند... خوشحالم که خودم توانستم دوام بیاورم.»
عرفانه سرایی سرور، بازیگر سریال «جاودانگی»، امروز دانشجوی کارگردانیست. او درباره فاصله گرفتن از تصویر میگوید: «دوری من ناخواسته بود. ترس از اتفاقات پشت صحنه باعث شد کنار بروم. هیچ مرجعی برای حمایت از بازیگران کودک وجود ندارد، امنیت روانی هم کم است. با ورود به آموزشگاهها هم فقط پول میگیرند بدون خروجی واقعی.»
علیرضا رحیمزاده هم روایت مشابهی دارد: «وقتی برای بازی میرفتم، میگفتند "علی چقدر بزرگ شدی!" هیچ نقشی متناسب با سنم نبود. حتی گاهی از بازیگر پول میخواستند! این فضا باعث دلزدگیام شد و حالا خرید و فروش ماشین میکنم.»
نیمنگاه کارشناسی؛ مشکل از کجاست؟
رامین ناصرنصیر، بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون، با نگاهی تخصصیتر میگوید: «بسیاری از کودکانی که بازی میکنند، واقعاً بازیگر نیستند؛ فقط خودشان را بازی میکنند. بازیگری آموزش میخواهد. وقتی بزرگ میشوند، بدون آموزش، دیگر کسی آنها را نمیخواهد.»
او معتقد است: «چهره و صدای کودک تغییر میکند و این باعث کنار گذاشته شدن میشود. برای ماندگاری باید آموزش، تجربه، و حمایت نهادینه باشد؛ نه فقط استفاده لحظهای از چهرههای معصوم.»
کلاسهایی که رؤیا میفروشند
بسیاری از نوجوانان سابق بازیگری، انتقادهایی صریح نسبت به کلاسهای بازیگری دارند. آنها از مبالغ بالا، وعدههای توخالی و بیتوجهی به آموزش واقعی میگویند.
عرفانه سرایی سرور بهصراحت میگوید: «اکثر کلاسها فقط درآمدزایی میکنند. هیچ آموزش حرفهای نمیدهند. کاش آموزشگاههایی که به بازیگری نگاه ابزاری دارند، تعطیل شوند.»
این گلایهها نشان میدهد نبود نهاد ناظر، شفافیت و ساختار منظم آموزشی برای کودکان بازیگر، یکی از جدیترین چالشهاست.
چه باید کرد؟ راهحل کجاست؟
ایجاد نهاد رسمی برای حمایت از بازیگران کودک و نوجوان
الزام آموزشگاهها به استانداردسازی محتوا و شهریه
تدوین خطمشی حرفهای برای انتخاب و حمایت از بازیگران خردسال
سرمایهگذاری سینمایی بلندمدت، نه نگاه مصرفی
پریا مردانیان در پایان حرفهایش میگوید: «این بچهها آیندهسازند. باید از آنها حمایت کنیم. خانوادهها نقش اساسی دارند. بهجای شهرت زودگذر، دنبال مسیر درست باشید.»
پایان؟ یا شروع مسئولیت ما؟
این گزارش، نه تنها مرثیهای برای بازیگرانی نیست که از یاد رفتند، بلکه زنگ هشداریست برای والدین، تهیهکنندگان، و سیاستگذاران فرهنگی. تا زمانی که سینمای کودک و نوجوان صرفاً به چشم مصرفگرایانه دیده شود، رؤیای کودکانمان ممکن است زودتر از آنچه فکر میکنیم، تبدیل به خاطرهای تلخ شود.
وقت آن رسیده به کودکانی که در قاب میدرخشند، پشت صحنهی امنتری هدیه دهیم.
ارسال دیدگاه