امیر هاشمی مقدم*

نکوهش ناسنجیده جامعه

هالوی و باتامور کتاب کوچکی دارند به نام «روشنفکران و شکست در پیامبری». نویسندگان در این کتاب، به نقد رفتارهای پیامبرگونه روشنفکران غربی پرداخته‌اند.

کد مطلب: ۸۷۱۳۰۹
لینک کوتاه کپی شد

آنها شرح می‌دهند که روشنفکران چگونه خود را مانند پیامبران دانسته، پیش‌بینی‌های پیامبرانه کرده و مدام جامعه را به خاطر اشتباهاتش مورد نکوهش قرار می‌دهند. اگرچه نویسندگان چندین بار یادآوری می‌کنند که در این کتاب تنها به روشنفکران غربی می‌پردازند، اما برخی از نشانه‌هایی که برای روشنفکران برمی‌شمرند، به طرزی شگفت‌انگیز با بعضی از نویسندگان منتقد ایرانی نیز همخوان است.

من در اینجا از میان نشانه‌های کتاب یادشده، به «نکوهش جامعه» توسط روشنفکران و منتقدان می‌پردازم. پدیده‌ای که نه تنها در میان بخشی از نویسندگان ایرانی گسترده است، بلکه به شیوه‌ای مسری است و در میان جامعه ایرانی نیز رایج می‌شود. به بیان دیگر، بخش قابل توجهی از جامعه ایران به تبعیت از نویسندگان منتقد، دست به نکوهش و تخریب‌خود می‌زند. پیش از هر چیز شاید بهتر باشد به تعریف روشنفکر از نگاه نویسندگان بپردازیم. همانگونه که نویسندگان هم اشاره کرده‌اند، به سادگی نمی‌توان تعریفی مشخص از روشنفکران ارائه داد. حتی نمی‌توان از طبقه‌ای به نام روشنفکر یاد کرد. برای همین است که ما هم به برخی از ویژگی‌های روشنفکران از نگاه نویسندگان کتاب می‌پردازیم.

روشنفکران اگرچه قدرت‌شان اندک است، اما نفوذی بسیار دارند؛ یعنی قدرت اجرایی ندارند، اما می‌توانند دیگران را متقاعد کنند که آنچه می‌گویند، درست است. همچنانکه در مشروعیت‌بخشی یا مشروعیت‌زدایی به ساخت سیاسی و اجتماعی توانمندی دارند (ص: ۲۳). البته یکی از ویژگی‌هایی که از آغاز پیدایش این قشر، نشانه تمایزشان شد، سوگیری‌شان علیه سیاست‌ها و تصمیمات حاکمان بود (ص: ۲۰). نویسندگان در سراسر کتاب تلاش دارند نشان دهند که روشنفکران غربی نه تنها آنگونه که مدعی بودند، کمتر توانستند گرهی از مشکلات جامعه باز کنند، بلکه خود بر مشکلات جامعه افزودند. آنچه امروزه در جامعه ایران به‌عنوان نویسندگان منتقد شناخته می‌شود، برخی نشانه‌های بالا را دارد و برخی را نه.

از سوی دیگر بخشی از نویسندگان منتقد ایرانی، به جای توجه به ساخت سیاسی کشور، بیشتر بر ساخت اجتماعی متمرکز شده و از سوگیری علیه سیاست‌های حاکم بر کشور پرهیز می‌کنند. حتی اگر این سخن را هم نپذیریم، قابل کتمان نیست که این نویسندگان چون جسارت نقد سیاست‌ها را ندارند، فقط به نقد یکجانبه ساخت اجتماعی و مردم ایران روی آورده‌اند. اما یک تفاوت مهم نویسنده منتقد ایرانی با نمونه‌های غربی در این است که روشنفکران غربی عموما بر پایه پژوهش‌های تجربی خود یا دیگران، ادعاهای پیامبرانه می‌کنند؛ در حالی‌که بعضی از نویسندگان ایرانی عموما خود را بی‌نیاز از استناد به یافته‌های پژوهشی می‌دانند.

به‌عنوان مثال اتهامات نویسندگان منتقد ایرانی درباره فاشیست، ‌نژادپرست، ابله، سزاوار توهین بودن، دارای ویژگی‌های جهان سومی، در سیاه‌چاله افتادن و... ایرانی‌ها، بر پایه پژوهش‌های میدانی یا اسنادی مشخصی نیست (وجود نشانه‌هایی از رفتارهایی همچون ‌نژادپرستی در یک جامعه، با تعمیم این رفتار به کل افراد آن جامعه بسیار متفاوت است). همچنین نویسندگان منتقد ایرانی عموما جزیره‌ نشینند. به شیوه‌ای درباره ایرانیان سخن می‌گویند که گویا ایران جزیره‌ای است که اطرافش تهی از جوامع و کشورهای دیگر است. اگر هم مقایسه‌ای صورت بدهند، با کشورهایی غربی است، بی‌آنکه توجه داشته باشند ایران کشوری است خاورمیانه‌ای با همسایگان و مردمانی مشخص و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متفاوت از غرب. این منتقدان ایرانی نه تنها تاکنون کامیابی‌ای در زدودن مشکلات جامعه نداشته‌اند، بلکه همانگونه که نویسندگان کتاب یادشده درباره روشنفکران غربی نوشته‌اند، خودشان بر مشکلات افزوده‌اند (که خودزنی و تحقیر هویت جمعی ایرانیان، از دستاوردهای همین منتقدان است). نویسندگان کتاب یادشده، بیش از سی سال پیش تلاش کردند ردای پیامبری را از دوش روشنفکران غربی در آورند. شاید اکنون زمان آن رسیده باشد که ما هم چنین کنیم و مروج بررسی‌های واقع‌نگرانه و مسئولانه از جامعه ایران باشیم.

منبع: آرمان

* پژوهشگر انسان‌شناسی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار