پانا گزارش می دهد؛
شهیدی که در دل موشکباران زاده شد، در آتش ایستاد و پرواز کرد
فردیس(پانا) -شهید محمد روشندل، فرزند دیار مقاومت دزفول، در سال ۱۳۶۳ چشم به جهان گشود. از کودکی با روحیهای مسئول، پرتلاش و عاشق خدمت بزرگ شد؛ جوانی مؤمن و وفادار که با قلبی سرشار از عشق به وطن، جانش را در راه امنیت مردم نثار کرد.

شهید محمد روشندل، فرزند دیار مقاومت و ایثار، دزفول، در سال ۱۳۶۳ چشم به جهان گشود.از کودکی با روحیهای مسئولانه، پرتلاش و پرعزم بزرگ شد؛ پسری که از همان آغاز زندگیاش، دل در گرو خدمت به خانواده و وطن داشت. بزرگشدن در شهری که خاطرات دفاع جانانه در برابر دشمن را در خود دارد بر شخصیت او تاثیر عمیقی گذاشت و محمد را به جوانی متعهد و ایثارگر تبدیل کرد.
محمد همیشه میدانست که راهش سخت است،اما هیچگاه از این مسیر پا پس نکشید.او با تمام وجود و عشق به وطن،خود را سربازی وفادار میدانست و هر روز با انگیزه و امید برای امنیت و آرامش مردمش تلاش میکرد. علاقهاش به خدمت، مسئولیتپذیری و اخلاق نیکویش باعث شده بود که در دل خانواده، دوستان و همکارانش جایگاه ویژهای داشته باشد.
در سال ۱۴۰۴ و در روز ۲ تیرماه، محمد در جریان حمله موشکی رژیم صهیونیستی به میدان سپاه در کرج، در راه دفاع از کشور و مردم به شهادت رسید.شهادتش نه تنها ضایعهای برای خانواده و دوستانش بود، بلکه نمادی از ایثار و پایمردی در برابر دشمنان ایران اسلامی شد.
زندگی و شهادت محمد روشندل داستانی است از عشق بیپایان به وطن، فداکاری و پایبندی به ارزشهای والای انسانی و دینی؛ داستانی که همچنان الهامبخش نسلهای امروز و آینده خواهد بود.
مادر شهید محمد روشندل: پسرم از کودکی مسئول و پشتیبان خانواده بود
طیبه دباغ مادر شهید محمد روشندل درگفتوگو با پانا درباره دوران کودکی و نوجوانی فرزندش میگوید:«محمد با آنکه فرزند دوم خانواده بود،اما همیشه مانند فرزند ارشد رفتار میکرد؛حامی و پشتیبان برادر بزرگترش بود.از همان کودکی بسیار جسور، شجاع و مسئولیتپذیر به نظر میرسید.بعد از تولد برادر سوم، محسن، باز هم این محمد بود که نقش رهبر خانواده را بر عهده داشت؛ انگار بزرگتر جمع بود، حتی در همان سنین خردسالی.»
وی افزود:«محمد علاقهمند به ورزش بود؛ ابتدا بازی با توپ، سپس والیبال و پس از آن ورزشهای رزمی مثل بوکس، جودو و تکواندو را دنبال میکرد. همیشه همراه برادرانش بود و رابطه نزدیکی با آنها داشت.»
مادر شهید ادامه داد:«درمدرسه نیز همیشه سرگروه بود و به بچههای ضعیفتر کمک میکرد؛مثل معلمی دلسوز برای همکلاسیهایش بود.به محض بازگشت از مدرسه، لقمهای میخورد و دوباره برمیگشت تا به دانشآموزان ضعیفتر درس بدهد.حتی گاهی جای معلم در کلاس، درس میداد.هیچوقت لازم نبود به او بگویم درس بخوان، خودش همیشه با انگیزه درس میخواند و شاگرد ممتاز و الگو بود.»
زادهی روزهای جنگ، ساختهشده از آتش و صبر
این شهید بزرگوار در بحبوحه جنگ تحمیلی به دنیا آمد.مادرش روز تولد او را چنین روایت میکند: «روز اولی که محمد را از بیمارستان آوردیم،موشک خورد و گچ سقف و خردهشیشهها روی گهوارهاش ریخت.حتی نمیدانستیم چطور او را تمیز کنیم؛ تمام صورت نوزادمان پر از خردهشیشه بود.»
وی همچنین از حادثهای تلخ در چهار سالگی محمد میگوید:«درچهار سالگی هم، در یکی از بمبارانها زیر آوار ماندیم. اتاق قفل شده بود و هوا سرد و علاءالدین نفتی کنار محمد روشن بود.بر اثر انفجار، نفت روی تنش ریخته شد.در تاریکی چیزی نمیدیدیم، بعد متوجه شدیم بدنش از زیر گردن تا نوک پا سوخته است.چندین ماه او را برای پانسمان به بیمارستان میبردیم.»
در جوانی، پشتیبان خانواده بود مثل حضرت عباس
دباغ تأکید میکند که محمد، با وجود ۳ فرزند خردسال، همواره پناه خانواده بود:برادر بزرگترش میگفت:«محمد برای ما مثل حضرت عباس بود؛ پشتیبان، فداکار، وفادار.اگر دو روز زنگ نمیزدم، خودش تماس میگرفت که مامان سراغی از ما نمیگیری؟ بیام خانه؟ بچهها را بیارم؟»
وی همچنین از محبوبیت پسرش در بین همکارانش هم گفت:«همه در محل و سر کار عاشقش بودند.یکی از همکاران خانم محمد میگفت: فکر نکنید فقط شما پسرتان را از دست دادید؛ ما یک برادر مهربان را از دست دادیم. شهادت تنها چیزی بود که برازنده وی بود.»
آخرین دیدار، شب تولد مادر بود
به گفته مادر، آخرین دیدار آنها در شب تولدش رقم خورد:«محمد ۳شب در مأموریت بود، با همان خستگی خودش را رساند،خسته خوابید.وقتی بیدار شد، گفت سه شب نخوابیده تا انبارهای مهمات را شناسایی کنند.آن شب،آخرین تصویری است که از او دارم.»
مادر شهید:خودش آمد، بیدارم کرد
دباغ مادر شهید محمد روشندل درباره لحظات پس از شهادت پسرش و تجربهای که در خواب داشت، میگوید:«روز بعد از تشییع پیکر محمد، خیلی خسته بودم.دست و دلم برای تدارک مراسم و پذیرایی از مهمانها نمیرفت. در خانه خوابیده بودم که ناگهان او را دیدم؛دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: پاشو، کار داریم. چرا بلند نمیشوی گرمای دستش را تا عصر حس میکردم. گفتم: من دستم نمیره برای مراسم شهادت کاری کنم. اما خودش آمد و بیدارم کرد.»
وی با آرامش و اطمینان ادامه میدهد:«میگفتند شهدا زندهاند؛حالا خودم میفهمم که واقعاً شهید زنده است و نزد خدا روزی میخورد.این تجربه برای من نشانهای بود از حضور همیشگی پسرم کنارم و قوت قلبی برای ادامه راهم.»
فرزندان شهید؛ کودکیهایی در فراق پدر
دباغ مادر شهید درباره فرزندان محمد گفت:«پسر یکسالهاش وقتی عکس پدرش را میبیند،چشمانش پر از اشک میشود صداهایی ازخودش درمیآورد، انگار میخواهد با پدرش حرف بزند. »
مادر شهید با حسرتی آرام ادامه میدهد: «کاش بیشتر میماند، کاش بچهها چهره پدرشان را به خاطر میسپردند.
آرزوی مادر؛ نابودی دشمنان خدا
مادر شهید در پایان گفتوگو با چشمانی که درخشش ایمان دارد، میگوید:«فقط یک آرزو دارم؛ نابودی اسرائیل و آمریکا. قبلاً هم این را میخواستم، اما حالا با تمام وجودم آرزو میکنم که روز نابودیشان را ببینم.»
و اگر بخواهد فرزند شهیدش را در یک جمله توصیف کند، تنها یک جمله میگوید:«محمد همیشه کاری میکرد که من بخندم… دلم برای خندههایی که با او داشتم، خیلی تنگ شده… خیلی زیاد.»
پدر شهید محمد روشندل: شهادت فرزندم مایهی افتخار و آرامش دل من شد
نورعلی روشندل پدر شهید محمد روشندل در گفتوگو با پانا درباره لحظهای که خبر شهادت فرزندش را شنید، میگوید:«اولین بار که به من اطلاع دادند محمد در حمله موشکی در میدان سپاه به شهادت رسیده،خیلی شوکه و منقلب شدم. چون فکر میکردم آنجا محل خدمتش نیست و باید جای دیگری میبود.بعداً فهمیدم برنامه کاریاش به این صورت بوده که ۳ روز در میدان سپاه و سه روز در حصارک خدمت میکرده. و روزهای شنبه تا دوشنبه که در میدان سپاه بود، به شهادت رسید.»
داغ سنگین پدری، آرامش از نیت فرزند
وی ادامه میدهد: «قاعدتاً هر پدری وقتی میفهمد فرزندش شهید شده،داغ بزرگی را تحمل میکند.من هم اول خیلی ناراحت شدم، اشک ریختم و درد کشیدم. اما یادم آمد که چند روز قبل از شهادتش، محمد مرتب به من میگفت: بابا، تو را خدا سر نمازهای یومیهات برای من دعا کن؛ از خدا بخواه شهادت نصیبم شود.من دوست دارم در راه خدمت به کشورم شهید شوم.»
شهادت؛ بهترین مرگ و بالاترین مقام
روشندل پدر شهید با آرامش میگوید:«هیچ پدری دوست ندارد فرزندش را از دست بدهد، اما وقتی دیدم خودش آرزوی شهادت داشت و نیت قلبیاش این بود، دلم آرامتر شد.بهترین مرگ در دین ما، مرگ در راه خداست؛ شهادت.حالا که محمد به آرزویش رسیده، من خوشحالم… خوشحالم که پسرم در راه وطن، دین و مردمش شهید شده است.»
وی با اعتقاد به مقام والای شهادت بیان میکند:«شهادت بالاترین مقام است که خدا برای بندگانش قرار داده.قرآن هم به آن اشاره کرده است. در مکتب شیعه، انسان از همان تولد با روحیه ایثار و فداکاری پرورش مییابد و بهترین مرگ، شهادت است؛ چون انسان را رستگار میکند.من واقعاً دعا میکنم همه جوانها این مسیر را بشناسند، به آن فکر کنند و هم زندگی خوب و هم پایان خوبی داشته باشند.»
غرور پدری با شهادت فرزند
پدر شهید از احساس غرور خود میگوید: «شهادت محمد باعث افتخار ما شد.احساس کردم مقام و منزلت خانواده ما بالاتر رفت.هیچ وقت اینقدر حس افتخار نداشتم که مردم دور ما جمع شوند و تبریک بگویند.بارها گفتم که تسلیت لازم نیست، چون شهادت غم نیست؛ افتخار است، افتخار برای همه انسانها.»
عشق به وطن و ایمان به مسیر
وی درباره علاقه و عشق محمد به وطن میگوید:«محمد علاقه خاصی به دفاع از مرز و بوم کشور داشت.وقتی فهمیدم وارد سپاه شده، ازش پرسیدم: میدانی ته این مسیر چیه؟" با اطمینان جواب داد: بله بابا، فقط دعا کن من شهید بشوم. آن موقعها هم مدام از من میخواست که برایش دعا کنم. این نشان میداد که با عشق و ایمان وارد این مسیر شده است.»
اخلاق و مهربانی؛ نشانههای محمد
نورعلی روشندل پدر شهید درباره اخلاق و رفتار فرزندش افزود:«محمد خیلی به مردم علاقه داشت و اگر کسی کاری از او میخواست، تا انجام شدنش پیگیر بود.مؤدب و خوشبرخورد و همیشه لبخند خاصی روی لب داشت.برای همه احترام قائل بود و اهل ادب و مهربانی بودند.»
خدمت به مردم؛ شادی محمد در کمک به دیگران
وی در ادامه میگوید: «محمد عاشق خدمت به وطن و کمک به هموطنان بود و در فعالیتهای مردمی شرکت میکرد. گاهی به او میگفتم: پسرم، خسته نمیشوی؟ این همه به تو رجوع میکنند. او با لبخند میگفت:من از این کارها خوشحال میشوم بابا.»
علاقه قلبی به شهادت و آرامش درونی
پدر شهید محمد روشندل با اشاره به روحیات فرزندش گفت:«در چهرهاش گاهی خستگی دیده میشد،اما در دلش آرامش خاص وجود داشت. علاقه ویژهای به شهادت داشت و بارها از من میخواست برای شهادتش دعا کنم. به نظر من، خداوند شهدا را بسیار دوست دارد و روزیدهنده آنهاست. بهترین مرگ برای هر انسان آزادهای، شهادت در راه خداست.
استعدادهای هنری و ادبی از کودکی
وی درباره استعدادهای فرزندش افزود:«محمد از همان کودکی در هنر و ادبیات استعداد بالایی داشت.وقتی دست به قلم برد، دقیقاً راه من را ادامه داد.هم نقاشیاش بسیار خوب بود، هم خوشنویسی را در سطحی ماهرانه دنبال میکرد. در کنار اینها، بسیار باهوش بود و مطالب را سریع یاد میگرفت.همیشه شاگرد اول کلاس بود و علاقه زیادی به کتاب و کتابخوانی داشت.»
تلفیق هنر، رسانه و خدمت در سپاه
پدر شهید محمد روشندل در پایان گفت:«با وجود مسئولیتهایش در سپاه، هیچگاه از هنر فاصله نگرفت.مینوشت، نقاشی میکشید و حتی با همسرش که خبرنگار فعالی بود، در امور رسانهای همکاری میکرد. از کودکی در رشتههایی مثل نقاشی و خوشنویسی پیشتاز بود.در مدارس تیزهوشان تحصیل کرد و در دانشگاه نیز از نخبگان علمی بود. در مقطع کارشناسی در رشته شیمی تحصیل کرد و سپس در مقطع کارشناسی ارشد، رشتهای مرتبط با شغل خود را انتخاب کرد که همه ما به این پیشرفتها افتخار میکردیم.»
در پایان،پیکر مطهر شهید محمد روشندل، پس از انتقال از محل شهادت، با حضور پرشور خانواده، همرزمان، دوستان، و مردم قدرشناس، در روز جمعه ۶ تیرماه ۱۴۰۴ طی مراسمی باشکوه در شهرک وحدت کرج تشییع شد.خیابانهای شهر در این روز رنگ غیرت، اندوه و افتخار به خود گرفتند؛ پرچمهای مشکی و سرخ، نوای صلوات و نالههای مادران شهدا، فضا را آکنده از عطر ایثار و همدلی کرده بود.
مردم با چشمانی اشکبار اما سری بلند، پیکر فرزند شهید وطن را تا گلزار شهدای سرحدآباد همراهی کردند؛ جایی که محمد در آن، در جوار دیگر شهدای سرافراز، برای همیشه آرام گرفت. خانوادهاش، با تمام داغی که بر دل داشتند، با سربلندی او را تقدیم راهی کردند که خود انتخاب کرده بود.
آرامگاه شهید محمد روشندل،اکنون نهفقط مکانی برای یادآوری یک فقدان، بلکه نمادی از تعهد، عشق به وطن و جاودانگی نام یک فدایی راه خدا است؛ فدایی که زندگیاش را در راه دفاع از مردم و میهن نثار کرد و در دل تاریخ این سرزمین ماندگار شد.
ارسال دیدگاه