فرزندم رفت، اما نامش ماند

همدان (پانا) - در همایش بزرگ «معراج عشق» که به مناسبت بزرگداشت مقام شامخ شهدا در تالار معلم برگزار شد، مادر شهید محمد معماریان با بیانی آرام و مؤثر، از خاطرات فرزند شهیدش سخن گفت؛ روایتی سرشار از ایمان، صبر، و عشق به ولایت.

کد مطلب: ۱۶۱۹۶۵۱
لینک کوتاه کپی شد
فرزندم رفت، اما نامش ماند

اشرف السادات منتظری با اشاره به سال شهادت فرزندش اظهار داشت:   در سال ۱۳۶۵، فرزندم محمد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. سه سال بعد، در عاشورای سال ۱۳۶۸، همزمان با ارتحال امام خمینی (ره)، برای شادی روح ایشان، علما، شهدا و همه کسانی که بر گردن ما حق دارند، نذر روزه کردم. در آن ایام، همراه با فرزندانم در فعالیت‌های جهادی شرکت می‌کردیم؛ برای رزمندگان پتو می‌شستیم، تجهیزات را آماده می‌کردیم و در خدمت نیروهای جهادی بودیم.

او از خاطره‌ای در یکی از روزهای جهادی چنین یاد کرد:   روزی که برای کمک رفته بودم، پس از شست‌وشوی تجهیزات، آن‌ها را بر سر گرفتم و از پله‌ها بالا رفتم. در همان لحظه، کودکی از پله سقوط کرد؛ با ذکر «بسم‌الله» به سویش دویدم، اما موفق به گرفتن او نشدم.

مادر شهید به حادثه‌ای که باعث شکستگی پایش شد، اما با همان حال نیز از حضور در مسجد بازنماند اشاره کرد و گفت: در یکی از روزها، ضربه‌ای به سرم وارد شد و پایم شکست. دامادم مرا به بیمارستان منتقل کرد، اما با همان وضعیت، مجدداً به مسجد بازگشتم.

وی با اشاره به خوابی معنوی در شب عاشورا گفت:  در سحرگاه عاشورا، در رؤیایی روشن، خود را در مسجد المهدی دیدم؛ جمعیت بسیاری حضور داشتند و جوانان مشغول عزاداری بودند. ناگهان شهیدی را دیدم و یقین کردم که این جمع، از شهداست. سپس فرزندم محمد ظاهر شد، دستش را بر صورتم کشید و گفت: «مادر، این منم. چند روزی بود که درد پا داشتم و با سختی راه می‌رفتم. ما به کربلا رفتیم و از ضریح امام، شعاری سنگین دریافت کردم. اکنون آمده‌ام زیارت مرقد امام. امروز عاشوراست.» سپس با شالی سبز به سویم آمد، سرم را بوسید و رفت.

او از تأثیر آن خواب معنوی چنین گفت:   پس از بیدار شدن، متوجه شدم که پایم که شکسته بود، بهبود یافته است. این رؤیا برایم بسیار واقعی بود و اثر آن را در جسم و جانم دیدم.

مادر شهید از تربت و دعاهایی گفت که اثرگذار بودند:  پس از آن، تربت مطهر را تهیه کردیم و به مردم اعلام نمودیم که هرکس خواهان دریافت تربت است، اطلاع دهد. رهبر معظم انقلاب فرمودند که تربت اثر دارد؛ اگر پیش از مصرف نذر نوشته شود و با نیت مقدس استفاده گردد، پاسخ خواهد داد. ما برای بسیاری دعا کردیم و شاهد بودیم که برخی بیماران شفا یافتند و برخی خانواده‌ها صاحب فرزند شدند.

وی درباره تربیت فرزندش چنین گفت:  محمد از کودکی به نماز اهمیت می‌داد. بارها برای نماز صبح اشک می‌ریخت. در نوجوانی، از نگاه به نامحرم پرهیز می‌کرد و می‌گفت: «من نامحرم هستم.» در سن سیزده‌سالگی وارد پایگاه بسیج شد و با عشق به امام حسین (ع) مسیر خود را تا شهادت ادامه داد.

او با اشاره به وصیت‌نامه شهید افزود:  محمد در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «اگر خبری از پیکرم نرسید، بدانید که خوشحال هستم؛ زیرا برای خدا رفته‌ام.» به من گفت: «مادر، هرچه شنیدی، بگو رفتنی بود؛ اگر جنازه‌ام نرسید، ناراحت نباش.»

مادر شهید از لحظه دیدار با پیکر فرزندش چنین گفت:  وقتی پیکر شهدا را می‌دیدم، متوجه می‌شدم که بدن‌ها دیگر کامل نیستند. بالای سر محمد رفتم و دیدم تنها صورتش را می‌توان  دید، اما با این حال او با افتخار رفته بود و همین برای من آرامش‌بخش بود.

در پایان، مادر شهید با تأکید بر حفظ راه شهدا و حمایت از ولایت اظهار داشت:  از مردم می‌خواهم که یاد شهدا را زنده نگه دارند، تصاویرشان را در خانه‌ها نصب کنند و راهشان را ادامه دهند. ما نباید پشت رهبر را خالی کنیم. 

ویدر پایان گفت: هر بانویی که با چادر در خیابان حاضر شود، به جهانیان نشان می‌دهد که پشت ولایت ایستاده است. ما امام و رهبر داریم و باید کمک کنیم تا این انقلاب به صاحب اصلی‌اش، حضرت ولی‌عصر (عج)، برسد.

خبرنگار : شیما ویسمرادی، صبا زهره‌وند

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار