سالگرد شهادت سید حسن نصرالله ؛ پژواک ایستادگی و جهاد تا ابد
تربت حیدریه(پانا)_داستانی از شهادت در افتخار شهید سید حسن نصرالله را روایت میکند که سید حسن نصرالله، دیگر یک شخص نیست؛ او یک مسیر است، یک باور. و آن روز، در میان غریو «لبیک یا نصرالله»، همه فهمیدند که قصه تازه آغاز شده بود.

خبر، همچون صاعقهای در سکوت نیمروز، بر بیروت فرود آمد. برای لحظهای، نفس در سینه شهر حبس شد. از کوچههای ضاحیه تا کافههای روشن حمرا، زمزمهای از بهت و ناباوری برخاست. سرو بلند مقاومت، آن صاحب صدای گرم و قاطع که دههها لرزه بر اندام دشمن میانداخت، بر خاک افتاده بود.
دشمن، سرمست از این پیروزی، جشن گرفت. آنها گمان میکردند با حذف فیزیکی سید حسن نصرالله، روح مقاومت را کشتهاند. فکر میکردند با خاموش کردن آن صدا، داستان را به پایان رساندهاند. اما در خیابانهای لبنان، قصه دیگری در حال نوشته شدن بود.
آن عمامه سیاه که بر تارک تاریخ معاصر لبنان نشسته بود، دیگر جسمی برای حمل خود نداشت، اما سایهاش سنگینتر از همیشه بر سرزمینی که دوستش داشت، افتاده بود. آن تبسم محو و اسرارآمیز که در میانه سختترین تهدیدها بر لبانش مینشست، حالا در چشمان هزاران جوان مؤمن تکثیر میشد. مردی که «خانه عنکبوت» را نه یک شعار، که یک استراتژی خوانده بود، خود به بخشی از تار و پود جداییناپذیر این خاک بدل گشت.
سوگ، دیری نپایید. بغضی که گلوی جبل عامل را میفشرد، به فریادی از خشم و اراده بدل شد. اشکها به مشتهای گرهکرده تبدیل شدند. تشییع او، نه وداع، که بیعتی دوباره بود. هزاران نفر نه برای به خاک سپردن یک فرمانده، که برای برداشتن علم او از روی زمین آمده بودند. خاک، جسم سید را در آغوش میگرفت، اما آسمان، پژواک صدایش را در گوش نسلهای آینده تکرار میکرد.
دشمن، مردی را هدف قرار داده بود، غافل از آنکه با ریختن خونش، او را از یک رهبر زمینی به یک افسانه آسمانی بدل کرده است؛ افسانهای که هر شب در خانههای جنوب لبنان برای کودکان روایت میشود. آنها نمیدانستند که سید حسن نصرالله، دیگر یک شخص نیست؛ او یک مسیر است، یک باور. و آن روز، در میان غریو «لبیک یا نصرالله»، همه فهمیدند که قصه تازه آغاز شده بود.
ارسال دیدگاه