یادداشت/
موزهای که قابهایش با دل سخن میگفت
اردکان(پانا) - بازدید خبرنگاران پانا شهرستان اردکان از موزه گنجینه ایثار و شهادت این شهرستان در هفته دفاع مقدس، تنها یک گردش ساده نبود؛ این حضور، سفری بود به عمق تاریخ، جایی که قابهای پر از عکس شهیدان نه تنها یادگار روزهای حماسه، بلکه دریچهای به سوی ایمان، غیرت و معنویت بودند.

دانش آموز خبرنگار پانا شهرستان اردکان در یادداشتی آورده است: امروز که همراه دوستان خبرنگارم از پانا قدم به موزه گنجینه ایثار و شهادت اردکان گذاشتم، حس کردم پا در سرزمینی دیگر نهادهام؛ سرزمینی که بوی ایمان، شجاعت و غیرت از دیوارهایش برمیخاست.
هر قاب عکس، هر یادگار و هر نشانهای که میدیدم، بهجای اینکه غریبه باشد، برایم آشنا بود. انگار سالهاست این شهیدان را میشناسم، انگار بارها با آنها دیدار داشتهام...
شاید دلیلش همان «قاصد شهدا» باشد؛ گروه جهادیای که نزدیک به یک سال است هر پنجشنبه در خانه خانوادههای شهیدان حاضر میشویم. پای صحبتهای پدران و مادران داغدیده اما سربلندشان مینشینیم، و شب همان روز موکبی ساده به یادشان برپا میکنیم.
همین دیدارهای هفتگی بود که امروز وقتی به عکسها نگاه میکردم، حس کردم این چهرهها برایم بیگانه نیستند؛ آنها را از عمق جان میشناختم.
میان ویترینها که قدم میزدم، ناگهان نگاهم به حضور پرشور مردم افتاد؛ از کودکانی که با چشمهای پر از سؤال به پرچمها و نشانهها نگاه میکردند، تا جوانانی که محو روایتهای شهیدان بودند، و پیرمردانی که با چشمان اشکآلود کنار یادگاریها ایستاده بودند.
دیدن این همدلی و این عشق، دلگرمی بزرگی بود؛ گویی خون شهیدان هنوز در رگهای جامعه جاری است.
برای من، این بازدید تنها یک دیدار نبود؛ یک کلاس درس بود. درسی از مردانگی، غیرت، شجاعت و معنویت. یاد گرفتم که امنیت قدمهای امروز ما، حاصل خون جوانانی است که از جان گذشتند تا این خاک عزیز را به بیگانه نسپارند. آنان خاک خوردند اما ذرهای از خاک وطن را نباختند.
بهعنوان یک خبرنگار، رسالتم را سنگینتر از همیشه حس میکنم؛ اینکه صدای شهیدان را زنده نگه دارم، روایتگر راهشان باشم و بگویم که جان عزیزشان را فدا کردند تا پرچم ایران و اسلام استوار بماند.
امروز با دلی پر از شکر و چشمانی پر از اشک از موزه بیرون آمدم. موزهای که نه تنها خانه یادگاریهاست، که مدرسهای است برای ساختن فرداها...
ارسال دیدگاه