محمدرضا دلیر*

آن جا همان ساعت؛ ادای دین به دست های آلوده!

تهران (پانا) - فیلم سینمایی «آنجا همان ساعت» به کارگردانی سیروس الوند، داستانی درام و اجتماعی است که زندگی زوجی جوان به نام‌های رعنا و امیر را به تصویر می‌کشد؛ آن‌ها در یک محله قدیمی زندگی ساده و عاشقانه‌ای دارند که با وقوع حادثه‌ای غیرمنتظره، مسیر زندگی‌شان دگرگون می‌شود.

کد مطلب: ۱۵۹۱۸۶۴
لینک کوتاه کپی شد
آن جا همان ساعت؛ ادای دین به دست های آلوده!

«آنجا همان ساعت» فیلم با بازی ماهور الوند و پرویز پرستویی، به موضوعاتی همچون چالش‌های زندگی روزمره، تاثیر حوادث ناگهانی بر سرنوشت انسان‌ها و تلاش برای حفظ امید و عشق می‌پردازد. «آنجا همان ساعت» با نگاهی رئالیستی و ملودرامی، تصویری ملموس از تقابل انسان با تقدیر و دشواری‌های زندگی ارائه می‌دهد که مخاطب را به تأمل وا می‌دارد.

سینمای ایران در نیمه نخست دهه پنجاه، شاهد حضور چهره‌های جوان به عنوان فیلمنامه‌نویس و کارگردان بود که بخش مهمی از آنها نقشی کلیدی در شکل‌گیری سینمای پس از انقلاب داشتند. دوره‌ای که چرخ‌های تولید سینمای ایران با سرعتی اندک به حرکت درآمده و آثار تولید شده به مرور پرده سینماهای کشور را پر می‌کردند. از جمله افراد فوق می‌توان به مهدی فخیم‌زاده، علیرضا داودنژاد و سیروس الوند اشاره کرد که طی چهار دهه ملودرام‌های زیادی را نوشته و کارگردانی کردند.

الوند یکی از پرکارترین‌های این جمع به حساب می‌آید که در دهه پنجاه و از خبرنگاری حوزه سینما وارد این حرفه شده و چند ملودرام شناسنامه‌دار همچون: یک‌بار برای همیشه و چهره را کارگردانی کرد. الوند که جزئی از سینمای بدنه به حساب می‌آید، به مانند هم‌نسلان خود در یک دهه اخیر بسیار کم‌کار شده و فیلم آنجا همان ساعت آخرین فیلم او محسوب می‌شود. فیلمی که سرانجام پس از هفت سال رنگ اکران را دیده و در قیاس به دیگر آثار الوند، گامی رو به عقب به حساب می‌آید.

سیروس الوند در مقام کارگردان بهتر عمل کرده و فیلم به لحاظ فنی سروشکل نسبتا خوبی دارد. به ویژه فیلمبرداری درخشان اصغر رفیعی‌جم که پس از مدت‌ها پشت دوربین رفته و تماشاگر را به یاد دوران درخشان نگاتیو می‌اندازد

فیلم قصه‌ای آشنا و از جنس ملودرام‌های دهه پنجاه دارد که کمی رنگ و بوی امروزی به خود گرفته و کلیشه‌ها نقش مهمی در شکل‌گیری قصه آن دارند. همان المان‌های آشنا و فضایی که تماشاگران سینمای ایران به ویژه قدیمی‌ترها، آشنایی تمام و کمال با آن داشته و الوند هم روی این آشنایی ذهنی حساب ویژه‌ای باز کرده است. آنجا همان ساعت، در همان ده دقیقه نخست با یک قتل به عنوان حادثه محرک فیلمنامه آغاز شده و سپس قصه در عرض بسط و گسترش پیدا می‌کند. الوند برای روایت قصه خود از فلاش‌بک و فلاش فورواردهای زیادی استفاده کرده که گاه زائد به نظر رسیده و قصه را متشتت می‌کند.

سامان پسر جوان به قتل رسیده و دوست‌اش داود که سرایدار باغ سرهنگ مقیم کانادا در محله‌ای قدیمی هستند، یک طرف ماجرا قرار گرفته و امیر و رعنا به عنوان زوجی جوان از طبقه زیر متوسط در طرف دیگر و وارطان مکانیک میانسال قدیمی محل هم میان این دو جبهه قرار گرفته است. طرح قتل در پرده نخست فیلمنامه و به میان کشیده شدن پای رعنا به آن در کلانتری، یک کاشت اطلاعات به حساب می‌آید تا تماشاگر را کنجکاو تماشای ادامه آن کند. بیان ماجرا از زاویه دید شخصیت‌های مختلف نیز ایده امتحان پس داده‌ای در ملودرام‌های متکی بر یک حادثه تکان‌دهنده به حساب می‌آید که البته در این فیلم قوام لازم را پیدا نکرده است.

در نیمه میانی که نسبتا هم طولانی به نظر می‌رسد، منطق روایی دچار مشکلات اساسی شده و باورپذیری قصه نیز کمتر و کمتر می‌شود. بزرگترین سوالی که در ذهن تماشاگر به وجود می‌آید این است که چگونه در محله‌ای قدیمی و کلاسیک که همه یکدیگر را می‌شناسند، کسی از متاهل بودن رعنا اطلاعی ندارد! صبح زود بیرون زدن امیر و شب برگشتن او به خانه هم دلیل محکمی برای این موضوع نبوده و پایه‌های درام را کاملا لق می‌کند. از طرف دیگر، تقریبا هیچکدام از شخصیت‌ها هم پیش از رخ داده فاجعه دست به کاری نزده و منتظر می‌مانند که این قضیه وارطان را به عنوان قدیمی محله و دوست هردو طرف ماجرا شامل می‌شود.

الوند که فیلمنامه‌های خوب و قابل دفاعی در کارنامه دارد، در آخرین ساخته سینمایی خود قید شخصیت‌پردازی را زده و کاملا در مسیر تیپ و تیپ‌سازی حرکت می‌کند. سامان و داود به عنوان شخصیت‌های اصلی فیلم، ربط چندانی به جوان‌های امروزی نداشته و حداقل مربوط به دو دهه قبل هستند.

با لایه‌های نازک و اندکی که تماشاگر را به یاد تیپ‌های تکراری و کلیشه‌ای سینمای ایران می‌اندازند. امیر و رعنا هم قرینه آنها بوده و تخت و تک‌بعدی به نظر می‌رسند تا جایی که تماشاگر برای همدلی و همراهی با رعنا در مقام قهرمان فیلم کار سختی دارد! وارطان نیز تیپ آشنای مرشد محله و کاسب قدیمی است که فیلم هم اندک لحظات خوب خود را مدیون حضور اوست.

آنجا همان ساعت هر چه به آخر نزدیک می‌شود، منطق داستانی خود را بیشتر از دست داده و به پایانی ختم می‌شود که می‌تواند نوعی ادای دین الوند به فیلم محبوب خود دست‌های آلوده باشد. سیروس الوند در مقام کارگردان بهتر عمل کرده و فیلم به لحاظ فنی سروشکل نسبتا خوبی دارد. به ویژه فیلمبرداری درخشان اصغر رفیعی‌جم که پس از مدت‌ها پشت دوربین رفته و تماشاگر را به یاد دوران درخشان نگاتیو می‌اندازد.

 فیلم آنجا همان ساعت، از آن دسته فیلم‌هایی است که دیر ساخته شده و تکیه بیش از اندازه‌اش به کلیشه‌ها و حساب ویژه باز کردن روی حافظه ذهنی تماشاگر ، آن را از نفس انداخته است.

یکی از دلایل موفقیت فیلم، حضور هنرمندان مطرحی مانند پرویز پرستویی، ماهور الوند و شهرام حقیقت‌دوست است. هر یک از بازیگران نقشی کلیدی ایفا کرده و توانسته‌اند با اجرای طبیعی و روان، عمق احساسات شخصیت‌ها را به خوبی منتقل کنند. نقش‌آفرینی پرویز پرستویی به عنوان بازیگر پیشکسوت، با تسلط بر بیان حالات دراماتیک، نقطه قوت اصلی فیلم محسوب می‌شود و در کنار ماهور الوند که نقش رعنا را به زیبایی ایفا می‌کند، ترکیبی جذاب خلق شده است.

«آنجا همان ساعت» موفق شده دغدغه‌های روزمره و پیچیدگی‌های روابط انسانی را به شکلی ملموس به تصویر بکشد. در دورانی که سینمای اجتماعی گاهی دچار کلیشه‌های خشک و بی‌روح می‌شود، این فیلم با تمرکز بر موقعیت‌های ساده اما پرتنش، حس همدلی و درک عمیق از شخصیت‌ها را تقویت می‌کند و مخاطب را به درون داستان می‌کشاند. با این حال ، فیلم در برخی بخش‌ها می‌توانست از ریتم بهتری برخوردار باشد تا تاثیرگذاری بیشتر را به ارمغان بیاورد.

«آنجا همان ساعت» نمایشی است دقیق و دیدنی از وضعیت زندگی افرادی که در حاشیه شهر با عشق ساده، اما سرشار از دشواری‌ها مبارزه می‌کنند. این فیلم نه تنها پیچیدگی‌های روانی و اجتماعی انسان‌ها را به تصویر می‌کشد، بلکه از نظر ساختار و اجرای فنی، اثری منسجم و تاثیرگذار ارائه می‌دهد. برای علاقه‌مندان به آثار درام اجتماعی ایرانی، دیدن این فیلم می‌تواند تجربه‌ای ارزشمند و الهام‌بخش باشد.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار