ساقی سلیمانی *

از زیر پوش تا شاه پوش در ماشین‌دودی

ماشین‌دودی نمایشی ایرانی با تمام امضاهای انواع نمایش ایرانی است که به نویسندگی و کارگردانی حسین تفنگدار در تماشاخانه سنگلج اجرا می‌رود.

کد مطلب: ۱۳۷۱۷۴۷
لینک کوتاه کپی شد
از زیر پوش تا شاه پوش در ماشین‌دودی

در نمایش ایرانی در زمانه فعلی نمی‌شود به‌عنوان‌مثال فقط چیزی شبیه سیاه‌بازی یا روحوضی یا نقالی و باقی صور نمایش ایرانی را به صحنه برد و انتظار اقبال مخاطب را داشت.

اتفاق درست ، عبور از سنت و مدرنیته و بازبدید آوردن فضایی تلفیقی و پست‌مدرن برای این نمایش است.

در این میان متن و هوشمندی در اجرایی درست که بدون نشان دادن این تلفیق از پس آن برآمده باشد مخاطب خود را در دایره‌ای وسیع‌تر پیدا خواهد کرد.

این اتفاق به‌واقع در ماشین‌دودی افتاد ، به‌عنوان یک مثال کوچک و ابتدایی همین‌که تفنگدار چیزی شبیه به ماشین‌دودی را بر صحنه نمی‌آورد و زیاد روی آن مانور نمی‌دهد به‌زعم من اتفاق درست است ، حذف به قرینه معنوی آنچه در ادبیات به آن این‌طور می‌گوییم.

چیزی در این میان دست فرسود نمی‌شود و این باز وابسته به متن و کارگردانی است و این ریتم کار را هم حفظ می‌کند.

آنچه درباره تاریخچه تئاتر سنتی در ایران تحقیق کرده‌ام اغلب گونه‌ها را جداجدا بررسی می‌کند و گاهی یک کتاب گمنام‌تر برای من مطالب جذاب‌تری دارد در این مورد خاص کتاب از لاله‌زار تا شانزه لیزه حسن عظیمی را برای علاقه‌مندان به نمایش ایرانی معرفی می‌کنم . کسانی که از جملات تکراری خسته‌اند و می‌خواهند به زبان ساده مجموعه‌ای اطلاعات خوب به دست بیاورند.

در این کتاب بخشی اصطلاحات معرفی‌شده بود که جالب است مثلاً همین زیرپوش یعنی کسی که نقش دیو را بازی می‌کند.

این بخش از کتاب برای من باعث شد عنوان را این‌گونه انتخاب کنم . برگردیم سوار ماشین‌دودی شویم.

این نمایش نشان از سلطه نویسنده بر تاریخ ایران و اساطیر آن دارد و همچنان که پیش‌تر گفتم سلطه نویسنده و کارگردان بر انواع نمایش ایرانی برای تلفیق درست .
اتفاقی که بر صحنه است درعین‌حال که مخاطب خاص و آگاه به تاریخ و اسطوره‌شناسی را جذب می‌کند برای مخاطب عام جذاب است و شاید او را وادار به تحقیق هم بکند.

مثال می‌زنم، وقتی به ماجرای سلطان حسین و محمود افغان گریز می‌زند مخاطب خاص لذت بیشتری خواهد برد و مخاطب عام دلش می‌خواهد بیشتر بداند . ( ماجرا را نمی‌توانم به شرح بنویسم که تیغ سانسور بر گلوی متن ننشیند) این میان خط ربط تمام فواصل این تاریخ را تفنگدار چطور علاج کرد؟

مرشد بلقیس

نمایش ماشین‌دودی مرشدی زن دارد به نام مرشد بلقیس که بالباس زنان بلوچ که خود وامدار سرزمین شاهنامه هستند در عین حضور و بازی پررنگ، مسئولیت تدوین بخش‌های مختلف این نمایش را به عهده دارد.

این نقش را سپیده سپهری بازی می‌کند که در عرصه تئاتر و سینما در مسئولیت‌های مختلف فعال و آگاه است.

اگر بخواهم به تحلیل بازی‌ها وارد شوم اول در شمای کلی باید بگویم از بازی‌ها مشخص است پیش‌تولید این نمایش شامل تمرین‌های درست بوده و بازیگران با متن حسابی همراه شده‌اند و آن نقش خود را مال خودکرده‌اند.

اما آنجا که نویسنده کاراکتری پرورش می‌دهد و آن را مال خود می‌کند برای من در این نمایش نقش ابرام سیبیل است.

ابرام سیبیل

زنی به‌اجبار در لباس مزدان ، عاقلی به‌اجبار در قالب دیوانگان ، وقتی به ابرام و نقشش دقیق شدم احساس کردم ورای داستان عاشقانه آناهیتا و فارِس وجه دراماتیک این اثر برای من بازی و نقش شیرین کاشفی یا ابرام است.

نویسندگی در ایران برای نویسندگان زن هم اغلب این‌گونه شده است اگر یک روز در لباس شاعر یک روز منتقد و پژوهشگر یک روز فیلم‌نامه‌نویس یک روز داستان‌نویس هم باشی تا پذیرفتنت به‌عنوان یک نویسنده زن فرسنگ‌ها فاصله‌داری ، برای خود من که چند باری مقاله‌هایم را مجبور شدم بانام مستعار چاپ کنم ابرام سیبیل بودن ملموس است . برای مادران و مادربزرگانمان که روزی به آن‌ها گفته شد دست گوشه لپ بگذارید و با صدایی نه به لطافت رنان پاسخ آنکه بر در می‌کوبد را بدهید ، ابرام سیبیل بودن ملموس است.

موارد دیگر را حتماً مخاطب این متن همین حالا در ذهنش تداعی می‌کند و نیاز به پرگویی من نیست.

اما باز بازیگران چرا در این نمایش تک‌تکشان مهم هستند ؟

در طول نمایش همه در اکت خود مشغول هستند و اوور اکتی هم اتفاق نمی‌افتد صحنه پویایی دارد و بازیگر معروفی از تلویزیون و سینما هم در میان نیست . اما این هماهنگی اگرچه کارگردانی را شامل بشود اما قدرت بازیگران را نمی‌توان نادیده گرفت.

مثال دیگر بازیگر بسیار توانا سید محسن میر هاشمی است . او در طول این نمایش در موقعیت‌های نفس‌گیر و بی‌نظیری ظاهر می‌شود اما آنجا که قرار است مونولوگی را جدی و در نزدیک‌ترین فاصله با تماشاگر بیان کند صورت و اکت‌های صورت به شما به‌عنوان منتقد یا حتی مخاطب عام می‌گوید چطور سینما از چنین کلوز آپ یا بازی در کلوز آپ منحصربه‌فردی غافل مانده و چرا بچه‌های تئاتر و ظرفیت‌هایشان هنوز در ایران سالهای اخیر درست دیده نمی‌شوند؟

مگر جز این است که از جناب انتظامی فقید تا جناب نصیریان عزیز که عمرش دراز باد را از صحنه تئاتر داریم ؟ مگر سوسن تسلیمی را تئاتر ایران به سینمای ایران هدیه نکرد ؟ این بحث ته ندارد و آن کارگردان سینمایی که زیرک باشد بدون شک سراغ جای درستی می‌رود.

مثلاً بازیگر دیگری داریم در این نمایش بسیار ریزنقش داوود معینی کیا که با بررسی سوابقش دیدم نمایش ایرانی را همیشه یاری کرده و به قولی این تسلط از خاک صحنه خوردن می‌آید او خودش قبلاً در نقش سیاه هم بوده و حالا که نقشی عجیب و پر چالش و حرکت در ماشین‌دودی دارد فرمان ماشین را به سمت‌وسوی درستی کشانده است . بازخورد تماشاگر به او و همراهی او با دانیال تفرشی که چند نقش متفاوت به عهده داشت نشان از رضایت حداکثری از این دو بازیگر دارد .

مثال دیگر بانوان الهام هادیان در نقش آناهیتاست و میترا شجاعی در نقشی با امضاهای کامل سیاه در نمایش ایرانی که این بار آشنایی‌زدایی شده و سیاه ما سپید روی ازکاردرآمده ، آناهیتا طراحی لباسی نزدیک به آنچه از رنان هفت شهر قفقاز می‌شناسیم را بر تن دارد این را از پیشینه لباس اجداد ارمنی و ترک خود از همان سرزمین‌ها سریع شناختم و بلند بالایی او قدرتی ویژه به نقشش داده اما جالب است همان‌طور که در متن باید رنان دیگر او را یاری کنند برای نجات فارِس از بند و شکست دیوان اینجا هم در بازی او تبدیل به بت و یا برجسته‌تر از باقی رنان نمی‌شود.

فارِس نماد یک مرد ایرانی دربند

شهرام نجاتی مردی خوش‌صدا و سیما و مناسب برای جایگاهی که متن تفنگدار به او داده است بیشتر مرتبط با بخش‌های موزیکال صوفیانه اثر است اما درباره نقش او باید این توضیح را به آنان که به‌اشتباه نمایش را سوار بر موج مرد ستیزی می‌دانند داد که تمام رنان این اثر به اتکا به متن درراه رهایی فارس از بند هستند.

فارس نماد مرد اصیل ایرانی است . زیبایی متانت و عاشق بودنش او را تعریف می‌کند.

شهرام نجاتی گزینه مناسبی برای بازتاباندن این خصوصیات بود و کما اینکه به‌زعم من می‌توانست تفنگدار از رقص‌های صوفیانه و فضاهای عرفانی که دیگر دل‌زدگی عمومی نسبت به آنها وجود دارد بکاهد و بر بخش‌های دیگر افزاید اما موسیقی کار این بخش‌ها را به‌خوبی ارائه داد.

موسیقی درصحنه نمایش ایرانی

از اتفاق‌های خوب کارهای تفنگدار و چند نفر دیگر این است که در نمایش ایرانی تا جایی که ممکن است از فضای دیجیتال فاصله می‌گیرند و گروه موسیقی باید هر شب روی صحنه کار کند . این لطف نمایش ایرانی است ، اگر سیاه نمک کار است موسیقی روی صحنه عطر زعفران اثر است . لطف کار است و هر چه‌بهتر باشند خب کار هم لطافت بیشتری دارد مثل سیاه که هر چه بازی‌های زبانی بروزتر و نقدهای زبانی درستی داشته باشد ملاحت بیشتری به کار می‌دهد . مطربی بودنش هم مهم است مثلاً اگر نوازندگانی بیگانه با فضای مطربی را به کار دعوت کنید آن چیزی که باید درنمی‌آید ، می‌خواهم باز تأکید کنم روی پژوهش و یا جستارهای مرتبط و بگویم اگر راه درست را نرود یک چرخ ماشین‌دودی در می‌رود و به تر‌تر می‌افتد.

به‌زعم من با یک طراحی صحنه بهتر و جذاب‌تر این اثر خیلی بیشتر به چشم می‌آمد اما بر کسی پوشیده نیست که هزینه‌های یک طراحی صحنه خوب هم مطرح است . به‌هرحال طراحی صحنه کار شاید توانش را نداشت به کار ضربه بزند اما چیزی به آن اضافه نکرد.

در آخر همچنان بهترین سالن نمایش ایران قدیمی‌ترین آن است مخصوصاً ازنظر صدا که شما هرکجای این سالن باشید صدا به‌درستی به همه به یک اندازه می‌رسد . نیاز به ابزار دیجیتال ندارد و ازآنجاکه میزان صندلی‌ها و اندازه سالن هم مناسب است لذت تماشاگر می‌شود خروجی سالن سنگلج که باید حفظ و حمایت شود . نباید بلایی که بر سر سالن‌های قدیمی سینمای ایران آمد بر سر سالن‌های قدیمی نمایش ایران هم بیاید .

منتقد و پژوهشگر سینما و تئاتر و ادبیات

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار