روایت روزی که پیکر ۱۶ شهید دبیرستان هاتف اصفهان به مدرسه بازگشت

تهران (پانا) - دبیرستان هاتف نقش پررنگی را در آن سال‌های حماسه دفاع مقدس در اصفهان ایفا کرد؛ نقشی که باعث شد این دبیرستان، شهیدستانی شود برای همیشه در دل تاریخ؛ این دبیرستان در روزی که اصفهان ۳۷۰ لاله خود را تشییع می‌کرد، ۱۵ همکلاسی خود که در عملیات محرم حضور داشتند را در مدرسه تا گلستان شهدای اصفهان بدرقه کردند تا برگی درخشان بر تاریخ رقم بزنند.

کد مطلب: ۱۳۲۴۴۰۸
لینک کوتاه کپی شد
روایت روزی که پیکر ۱۶ شهید دبیرستان هاتف اصفهان به مدرسه بازگشت

به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش‌وپرورش، بیست‌وپنجم آبان‌ماه سال ۱۳۶۱، مردم اصفهان با بدرقه باشکوه فرزندان خود حماسه‌ساز شدند و گوشه گوشه این شهر با حجله ۳۷۰ شهید تزئین شد. مردمان ولایت‌مدار نصف جهان در این روز پیکر ۳۷۰ شهید عملیات محرم را با شکوهی مثال‌زدنی و بی‌نظیر بر روی دوش خود تا گلستان شهدا همراهی کردند، تشییعی بی‌همتا که تحسین و تمجید حضرت امام خمینی(ره) را به دنبال داشت. بنیان‌گذار انقلاب اسلامی به مناسبت تشییع۳۷۰ شهید در اصفهان فرمودند: «در کجای دنیا جایی را مثل اصفهان پیدا می‌کنید که چند روز پیش۳۷۰ شهیدش را تشییع کردند. همین ملت شهید داده همچنان بر خدمت خود به اسلام ادامه می‌دهد.»

در این میان دبیرستان هاتف نقش پررنگی را در آن سال‌های حماسه اصفهان ایفا کردند؛ نقشی که باعث شد این دبیرستان، شهیدستانی شود برای همیشه در دل تاریخ؛ آن‌ها در روزی که اصفهان۳۷۰ لاله خود را تشییع می‌کرد، ۱۵ همکلاسی خود که در عملیات محرم حضور داشتند را در مدرسه تا گلستان شهدای اصفهان بدرقه کردند تا برگی درخشان بر تاریخ رقم بزنند.

حسین اثنی عشران، معاون پرورشی دانش‌آموزان دبیرستان هاتف در آن روزها از حال و هوای ۲۵ آبان سال ۶۱ اینگونه می‌گوید: مدت زمان زیادی از رفتنم به هاتف نمی‌گذشت. از همان ابتدا آنچه که میدیدم شور و اشتیاق بچه‌ها برای رسیدن به رفقای شهیدشان بود که لحظه به لحظه در وجودشان بیشتر و بیشتر می‌شد. آن روزها شرایط به گونه‌ای شده بود که هر روز از هر کلاس دو یا سه نفر غائب داشتیم. دانش‌آموزانی که وقتی نام آنها موقع حضور و غیاب خوانده می‌شد، بچه‌های آن کلاس با غرور انباشته شده از حسرت جاماندگی می‌گفتند: "آقا رفته جبهه!"، "آقا اجازه! شهید شد."

وی ادامه می‌دهد: عملیات محرم شروع شده بود و بچه‌ها بی‌تابانه خودشان را به منطقه عملیاتی رسانده بودند. تعداد زیادی از بچه‌های این دبیرستان که بهترین، پاک‌ترین و با اخلاص‌ترین بچه‌های هاتف و هسته اصلی برگزار کنندگان دعای کمیل در مدرسه بودند در عملیات محرم به شهادت رسیدند. شهدایی همچون مسعود امینی، مجتبی بهمن‌پور، رمضانعلی طالبی، حمید پورمقدس، مجید جوادپورهرندی، حسین محمددخت، محمود اقبالی، امیرحسین کتیرایی، مجید اخوان، سیدمهدی مدینه و .... که بیشتر آنها از کلاس دوم تجربی بودند.

اثنی‌عشران خاطرنشان کرد: شور و هیجان ۲۵ آبان از چند روز زودتر در دبیرستان هاتف شروع شده بود. ۱۶ شهید از ۳۷۰ شهیدی که قرار بود در این روز در اصفهان تشییع شوند، متعلق به هاتف بودند. مدرسه یک‌هفته‌ای می‌شد که به استقبال این روز رفته بود. بچه‌ها تمام مدرسه را با پارچه‌های قرمز، عکس شهدا و حجله‌های کوچک آذین بندی کرده بودند. یادم است یکی از این شهدای دانش‌آموز، شهید پورمقدس از کلاس دوم تجربی بود که خط خوبی داشت. چیزی نگذشت که تمام دیوارهای مدرسه به شعارها و نوشته‌های او که از قبل در اختیار انجمن اسلامی مدرسه قرار داده بود، مزین شد. تابوت این بچه‌ها آن روز از منازل‌شان تا مدرسه سردست تشییع و به داخل محوطه دبیرستان منتقل شد و مراسمی برای آنها برگزار گردید. خانواده‌ها هم جمع شدند و این ترکیب خانواده شهدای دبیرستان با بچه‌های دبیرستان، آن روز را برای همه متفاوت کرده بود.

شهدایی که سرکلاس درس خود مهمان شدند

معاون سابق پرورشی مدرسه هاتف اینگونه بیان می‌کند: این طور نبود که کسی بخواهد سخنرانی بکند یا حرفی در مورد این شهدا بزند. اصلا سراسر واقعیت آن روز صحنه بود و صحنه پر از پیام... طولی نکشید که در اندک زمانی تابوت‌ها را به داخل ساختمان برده و هر شهیدی را دقایقی در کلاس خودش مهمان کردند. بچه‌های مدرسه برای دوستان شهیدشان حجله‌های کوچک قرمزی را آماده کرده بودند و داخل کلاس‌ها جایی که می‌نشستند، گذاشته بودند. بعضی کلاس‌ها هم که دو یا سه شهید داشت. خلاصه که خاطره آن روز به هیچ وجه از ذهن تاریخی دبیرستان هاتف پاک شدنی نیست. آنها پیام خودشان را جاودانه کرده و برای همیشه تاریخ در اقلیم دبیرستان هاتف و بر هر کوی و برزنی از این شهر که از آن عبور کردند، گذاشتند.

وی در پایان اضافه می‌کند: آن روز از مدرسه با قافله شهدا همراه شدم و همین طور که جلو می‌رفتم به چشم می‌دیدم که از هر کوچه‌ای جمعیتی با چند تابوت شهید به خیابان اصلی سرازیر میشود. شهدا روی دست مردم می‌رفتند. انگار همه شهر شده بود خانواده شهید. با جمعیتی که لحظه به لحظه به تعداد آنها افزوده می‌شد، یقین پیدا کردم که آن روز تمام اصفهانی‌ها به مراسم تشییع شهدا آمده بودند.جمعیت زیاد، مسافت طولانی و تعداد بالای شهدا باعث شد که مراسم تا نزدیک غروب ادامه پیدا کند. تاثیر شهادت ۱۶ دانش‌آموز دبیرستان هاتف در عملیات محرم به حدی بوده که روز بعد از مراسم تشییع و روزهای بعدتر اثرات آن بر فضای مدرسه و بچه‌ها کاملا مشهود و ذوق و شوق بچه ها برای رفتن به جبهه و حضور در عملیات های بعدی بیشتر می‌شود.

حالا باید تابوت‌هایشان را بدرقه می‌کردیم!

جواد پورحسینی، مسئول انجمن اسلامی مدرسه هاتف در سال ۱۳۶۱ و معاون پرورشی اسبق اداره‌کل آموزش و پرورش استان اصفهان نیز در این باره اینگونه می‌گوید: ۲۴ آبان ۱۳۶۱ بود. بعد از عملیات اسامی شهدا را دم بنیاد شهید می‌زدند. کار مجید این شده بود که هی می‌رفت دم بنیاد شهید و خبر می‌آورد: «بچه‌ها اسم فلانی را هم زده‌اند.» شهدا اول ۵ نفر بودند. بعد شدند ۶ نفر...، ۷ نفر...، ۸ نفر.

وی ادامه می‌دهد: یکی از بچه‌های مدرسه خط خوشی داشت. اسامی شهدا را روی پارچه می‌نوشت: ... ۷-شهید حمید مقدس‌پور، ۸-شهید حسین محمد‌دُخت، ... . از بنیاد خبرهای جدید می‌آمد. شدند ۱۵ نفر. قرار بود شهدا فردا تشییع‌ بشوند. آفتاب پاییزی داشت غروب می‌کرد. راه افتادیم در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله‌های ۲۴ متری، هفتون، طوقچی و زینبیه به دنبال صحبت با خانواده شهدا، برای تشییع هم‌کلاسی‌های‌مان در مدرسه. با همراهی خانواده‌ها قرار شد شهدای مدرسه را از مسجد محل به سمت مدرسه بیاورند و بعد از طواف در مدرسه به سمت میدان امام تشییع کنیم.

مسئول انجمن اسلامی مدرسه هاتف در سال ۱۳۶۱ خاطرنشان می‌کند: پارچه ۱۵ متری اسامی شهدا، سر تا پای ستون جلوی مدرسه را گرفته بود. صبح که بچه‌ها وارد حیاط مدرسه شدند، چشم‌شان افتاد به ستون اسم شهدا، یک دفعه وا رفتند. شوکه شده بودند. سرگردان در حیاط مدرسه راه می‌رفتند.

ماجرای روزی که مدرسه جای سوزن انداختن نداشت

وی بیان‌کند: بغض گلوی همه را گرفته بود. بهت و غم در و دیوار مدرسه را پر کرده بود. یاد شوخی و خنده و خاطرات شهدا در ذهن‌مان رفت و آمد می‌کرد و دل توی دل‌مان نبود. هیچ کس سر کلاس نرفت. مدرسه جای سوزن‌انداختن نداشت. پشت نرده‌ها هم کیپ تا کیپ جمعیت ایستاده بود.

پورحسینی تصریح می‌کند: خانواده‌ها و بچه‌محل‌های شهدا، تابوت شهید را به دوش گرفته بودند و یکی یکی وارد حیاط مدرسه می‌شدند. یک دفعه بغض بچه‌ها ترکید. جمعیت رو به سمت در ورودی مدرسه حرکت کرد. تابوت رفیق و هم‌کلاسی‌های‌مان را به دوش گرفتیم. اشک امان‌مان نمی‌داد. هاتف در عمر خود، این حال و جمعیت را به خود ندیده بود. تابوت‌ها را توی کریدور کنار هم چیدیم.

وی می‌افزاید: مداح نوحه می‌خواند. در و دیوار مدرسه هم گریه می‌کردند. میکروفون سوت می‌کشید. رفتم دفتر مدیر، صدای میکروفون را تنظیم کنم. مدیر مدرسه آقای ذهتاب را دیدم افتاده روی کاناپه و شانه‌هایش می‌لرزد و زار زار اشک می‌ریزد. پیش از این کسی گریه آقای مدیر را ندیده بود. همه او را به چشم یک معلم و مدیر سخت‌کوش و انقلابی و استوار دیده بودند، اما غم و حزن آن روز مدیر مدرسه را هم داشت از پا می‌انداخت. بچه‌هایی که تا دو سه هفته قبل سر کلاس و سر صف برایشان صحبت کرده بود، حالا باید تابوت‌هایشان را بدرقه می‌کرد

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار