دانش‌آموز شهید مرحمت بالازاده چه کسی بود؟

اردبیل (پانا) - شهید دانش‌آموز، مرحمت بالازاده رزمنده و قهرمانیست که نامش همچون ستاره‌ای درخشان بر تاریخ دفاع مقدس می‌درخشد.

کد مطلب: ۱۲۲۶۹۸۶
لینک کوتاه کپی شد
دانش‌آموز شهید مرحمت بالازاده چه کسی بود؟

بی تردید دوران هشت سال دفاع مقدس را باید دوران درخشش ایمان، دیانت، شجاعت و رشادت جوانان و نوجوانان ایران اسلامی دانست.
شهید دانش‌آموز مرحمت بالازاده، در هفدهم خردادماه ۱۳۴۹، در روستای «چای گرمی» یکی از روستاهای شهرستان گرمی از توابع انگوت در دامان سرسبز مغان و در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود, پدرش حضرتقلی و مادرش ختائی عظیمی نام داشت.

حضرتقلی در روستاهای اطراف دستفروشی می‌کرد و به‌دنبال رزق روزی حلال بود. وی موذن مسجد روستا بود. شهید بالازاده بزرگ‌تر که می‌شود، همراه پدر در مسجد حضور می‌یابد و پای منبر روحانی و درس قرآن می‌نشیند. شهید دوران کودکی را در دشت و کوه و دره‌ها و مناظر سرسبز روستا، با بچه‌های هم سن و سال خود گذرانده و در سال ۶۵ در ٧ سالگی پا به مدرسه عباسی انگوت نهاد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران و بسیج، در سال ۱۳۵۹ هنگام تشکیل نخستین هسته‌های مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، با عده‌ای از نوجوانان و جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج ((امام موسی صدر))را در روستا، راه اندازی کردند.شهید به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در این پایگاه عضویت یافته و با وجود سن و سال کم شروع به فعالیت می‌کند.

شهید بالازاده آموزش‌های نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی می پردازد و در پایگاه مقاومت مسوولیت تبلیغات را عهده دار شده و با سخنان معصومانه و پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رساند و آنها را با فعالیت های فرهنگی فوق العاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق می‌کرد.

شهید بالازاده با سن پایین و جثه کوچک، وارد بسیج شده و در کنار بزرگ‌ترها مثل بزرگ‌ترها رفتار می‌کند. شناخت و آگاهی شهید بالازاده در کنار پاسداران و بسیجیان، تکمیل می‌شود و به بصیرت دست می‌یابد، بصیرتی که وظیفه او و هموطنانش را در قبال انقلاب و جنگ تحمیلی، در اولویت قرار می‌دهد.

شهید بالازاده نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد تفقد و تمجید آنها قرار گرفته بود. در شهرستان گرمی مغان، مرحمت، سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود. امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نماز جمعه، از شهید بالازاده می‌خواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.

سخنان شهید بالازاده دلنشین و جذاب و تأثیرگذار بود. او با بیان شیرین و شیوای خود سخن می‌گفت و با فصاحت، پیام شهدای انقلاب اسلامی را بیان می‌کرد و مردم را آماده دفاع از دین و وطن خود می‌ساخت.

شهید بالازاده با موتوری که از طرف فرمانداری به او می‌دهند، مروج و مبلغی کوچک می‌شود، تا دور افتاده‌ترین مساجد و پایگاه‌های مقاومت می‌رود و پوستر، عکس و دستورات و فراخوان‌های بسیج را ابلاغ می‌کند. با شروع جنگ تحمیلی، برگ دیگری از زندگی وی ورق می‌خورد حضورش در کنار مسئولین سپاه و بسیج حال و هوای دیگری به برنامه‌ها می‌بخشد، به گونه‌ای که بر تعداد نیروهای داوطلب برای اعزام به مناطق جنگی افزوده می‌شود.

سال ۱۳۶۰، او ١١ سال داشت که به مناطق عملیاتی و پشت خاکریزها فکر می‌کرد. مراجعات او برای اعزام به جبهه به نتیجه نمی‌رسد و در این میان رو به رو شدن او با عوض محمدی، مسئول اعزام نیروی ستاد منطقه ۵ آذربایجان شرقی، دیدنی و شنیدنی است. یکی بر حسب دستور و وظیفه می‌خواهد از اعزام افراد کم سن و سال جلوگیری کند و دیگری بنا به وظیفه می‌خواهد ادای دین کند.

وی بارها و بارها از اردبیل و تبریز برگردانده می‌شود تا اینکه در سال ۱۳۶۱ موفق می‌شود با وساطت آیت الله ملکوتی، امام جمعه وقت تبریز، به خواسته‌اش برسد. شهید بالازاده در نخستین اعزام در عملیات مسلم بن عقیل شرکت می‌کند. پس از اولین اعزام، تسویه نمی‌کند تا راه بازگشت به جبهه کماکان باز باشد، ولی مسئولین طبق وظیفه، بدنبال این هستند تا او را از حضور در خط مقدم بازدارند.

شهید بالازاده ناامید نمی‌شود و برای رسیدن به آرزویش، پیش مسئولین شهرستان و استان و مقام معظم رهبری می‌رود تا در زمان ریاست جمهوری ایشان، حکم جهاد را از دستان ایشان بگیرد، حکمی که بالاترین دستور بود. این دست‌خط به شهید بالازاده بال و پر می‌داد تا هر کس مانع اعزامش شد، آن را از جیبش در آورده و بگوید من حکم جهادم را از آقا گرفته‌ام.

شهید بالازاده بین سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳، به دفعات در جبهه حضور می‌یابد و به روایت فرماندهان و همرزمانش، در عملیات‌های والفجر ۲ از ناحیه پای چپ زخمی شده، در عملیات خیبر دچار موج‌گرفتگی می‌شود.
سال ۱۳۶۳ به همراه خانواده از گرمی به اردبیل اسباب‌کشی می‌کنند و پس از این جابجایی، او در عملیات بدر شرکت می‌کند و ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با اصابت تیر و ترکش به گلو و چشم، در ١۴ سالگی به شهادت می‌رسد، پیکر مطهرش در اردبیل تشیع و در بهشت فاطمه به خاک سپرده می‌شود.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار