غلامرضا جمشیدی‌ها*

راه تعامل دولت و نخبگان

ارتباط «دولت» با «نخبگان» یا به تعبیری تعامل «اهالی سیاست» با «اهالی آکادمی» همواره از موضوعات قابل تأمل بوده است؛ اینکه اساساً یک دولت چه نیازی به نخبگان دارد؟ ضرورت این تعامل از چه رو است؟ برقراری این تعامل نیازمند چه ساز و کارهایی است؟ و موانع برقراری این ارتباط چیست؟ از جمله پرسش‎هایی است که در بحث نسبت میان دولت و نخبگان مطرح می‎شود.

کد مطلب: ۱۲۲۳۶۷۴
لینک کوتاه کپی شد

تالکوت پارسونز، جامعه شناس امریکایی، در حوزه علوم ‎اجتماعی مفهومی تحت عنوان «نظام اجتماعی» و چهار خرده نظام‎ اجتماعی ذیل آن را مطرح می‎کند؛ یکی از این خرده نظام‎ها «نظام آموزشی» است که به نوعی، ثبات یک نظام اجتماعی را تأمین و تضمین می‎کند. بنابراین، به‌طور منطقی، وقتی دولتی سر کار می‌آید برای اداره جامعه و ثبات امور، هم به نظام تعلیم و تربیت و هم به نخبگان برآمده از این نظام نیاز دارد.

جوامع امروزی، همچون جوامع ساده گذشته نیستند و اداره امور تخصص‎های زیادی را می‎طلبد. رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت با همه جامع الاطراف بودنشان نمی‎توانند در همه امور تخصص داشته باشند. از این‌رو، دولت‌ها تنها با ارائه یک برنامه کلی، مسیر حرکت یک جامعه را ترسیم می‏‌کنند. طبیعتاً، ریز امور و روند تخصصی آن باید به متخصصان امر سپرده شود. به‌طور منطقی، برای ادامه حیات نظام سیاسی و ثبات آن باید از نخبگان هر حوزه‌ای استفاده شود؛ چون نخبگان به شرایط زمان و زمینه اجتماعی آشنایی دارند و در اداره یک دولت نقش بسیار مهمی می‌توانند داشته باشند.

درخصوص تعامل دولت و نخبگان نقدی که اغلب مطرح می‌‏شود، خطر سیاست‎زدگی نهاد دانشگاه و اهالی آن است. استقلال نهاد علم، دانشگاه و اهالی آن یکی از دغدغه‏‌های همیشگی نظام آموزش‌عالی بوده است. اما به واقع باید پرسید که اساساً چقدر استقلال دانشگاه در عمل امکان‎پذیر است؟ واقعیت این است که منهای دانشگاه‌های برتر جهان، اغلب دانشگاه‌ها برای تأمین بودجه خود به نهاد سیاست وابسته هستند و به همین دلیل «دانشگاه مستقل» در عمل به‌طور کامل محقق نمی‏‌شود. اثرگذاری نظام سیاسی بر حوزه‎های مختلف اجتماعی غیرقابل انکار است.

در هر جامعه گرایش‌‏های سیاسی متفاوتی وجود دارد و این امر، خاص جامعه ما نیست و مختصاتی جهانی دارد. بنابراین، دولت‏‌ها متناسب با جهت‌گیری سیاسی خاصی که دارند، گروهی از نخبگان همفکر را فرا می‎خوانند یا اینکه نخبگان همفکر، خودشان به دولت نزدیک می‏‌شوند.
اما نخبگان دانشگاهی هم یکدست نیستند؛ برخی تمایلی به مشارکت سیاسی و ورود به جریان سیاستگذاری‏‌ها ندارند و ترجیح می‎دهند که تنها به فعالیت‏‌های دانشگاهی بسنده کنند اما برخی دیگر از نخبگان دانشگاهی در کنار فعالیت‎های آکادمیک، برای خود نوعی «مسئولیت اجتماعی» قائل هستند و می‎کوشند تا متناسب با مواضع فکری و سیاسی خود، در خصوص عملکرد سیاستگذاران موضع‌گیری کنند، به این معنا که گاه به‌عنوان اپوزیسیون و گاه به‌عنوان تئورسین یک جریان سیاسی وارد میدان سیاست در جامعه خود می‎شوند.
از طرف دیگر، سیاستگذاران در انجام طرح‌های اجرایی خود، باید نظرات موافق و مخالف را در نظر بگیرند. این نکته‏‌ای است که متأسفانه اغلب در دولت‎های گذشته ما کمتر محل توجه قرار گرفته است و باعث می‎شود تا چرخش نخبگانی به آن معنا در یک دولت مشخص صورت نگیرد. البته در بلند مدت و در کل یک نظام سیاسی بالاخره این چرخش نخبگانی اتفاق خواهد افتاد.

اما تعامل «اهالی علم» با «ساحت سیاست» سه الزام اساسی دارد؛ نخست اینکه، هر دولتی که سر کار می‎آمد از آنجا که اغلب تعامل با نیروهای همفکر را در دستور کار قرار می‌دهد، به‌طور منطقی، باید حداقل از میان نخبگان همفکر، بهترین‎ها را برگزیند. دوم، نخبگانی که برای همکاری برگزیده می‎شوند باید علاوه‌بر دانش آکادمیک و تخصص، دانش اجتماعی و شناخت کامل از جامعه و مسائل آن داشته باشند. چراکه نخبگان دانشمند بسیاری داریم اما دانش آنان عملاً کمکی به حل مسائل جامعه نمی‎کند. اساساً ساحت علم و دانشگاه مادامی می‎تواند اثرگذاری مطلوب داشته باشد که بتواند گرهی از مسائل جامعه بگشاید و به تعبیری علم در خدمت جامعه باشد.

سوم اینکه، سیاستگذار به‌لحاظ روانشناختی باید قدرت تجمیع همه عقاید و افکار را داشته باشد. سیاستگذاری را نباید امری شخصی یا گروهی تلقی کرد؛ بدین معنا که برای تفکر پیرامون مسائل مهم جامعه نباید صرفاً از یک گروه فکری خاص دعوت به همکاری شود. تجمیع عقاید و افکار در یک جامعه باعث می‌شود تا برنامه‌‏ها به نوعی همسان‏ سازی شوند و با روی کار آمدن گروه سیاسی بعدی، برنامه‌‏های قبلی رها نشده و برنامه‌ها در جامعه از یک ثبات و تدوام برخوردار باشند.

*استاد جامعه‎شناسی دانشگاه تهران

منبع: ایران

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار