نگاهی به بهترین فیلم‌های ترسناک سال ۲۰۲۱

جولان در مرز فاجعه

تهران (پانا) - 25 سال گذشته ایامی بسیار موفق برای فیلم‌های ترسناک بویژه آن‌دسته از کارهای ژانر «هارور» (وحشت) بودند که با هزینه‌های بسیار کم  و گاهی حتی با کمتر از هشت میلیون دلار بودجه ساخته می‌شدند، اما گیشه‌هایی پربار و درآمدهایی بالای 70 میلیون دلار داشتند و شماری از آنها از سودسازی‌های 100 و 120 میلیون دلاری هم فراتر می‌رفتند.

کد مطلب: ۱۲۱۲۱۶۰
لینک کوتاه کپی شد
جولان در مرز فاجعه

به‌گزارش ایران، با این اوصاف سال پایان یافته 2020 و حتی 9 ماه نخست سال 2021 برای این فیلم‌ها و این ژانر خاص ایامی تأسف‌بار بوده زیرا کرونا چنان جهان سینما را محدود و پخش‌های وسیع را متوقف و فیلم‌ها را روانه بازار پخش ویدیویی و دانلود روی برخی سایت‌های خاص کرده که هر رونق و شکوهی را که در گذشته بر هنر سینما مترتب و موجود بود، محو نموده و این برای ژانر وحشت که شاید بیش از سایر گونه‌های فیلمسازی آثار و محصولاتش بایگانی موقتی و دچار تعویق در پخش شده، ‌آثار زیانبار عظیمی را دربر داشته است. به‌همین خاطر است که ترس‌سازان مشهور سینما و خالقان فیلم‌های موفق وحشتناک به سه‌ ماه باقی‌مانده از سال 2021 و سال بعد از آن نگاهی ویژه و سرشار از امیدهای تازه دارند و گمان می‌کنند که فیلم‌های جدید ترسناکی که در نوبت پخش در این سال قرار دارند و شماری از آنها طبعاً همان فیلم‌های به‌تعویق افتاده و پخش نشده سال 2020 هستند، می‌توانند گره‌های کار آنان را بگشایند و بخت و اقبال را به‌کار این دسته از اهالی هنر هفتم از نو بیفزایند و فیلم‌های ترسناک را باز به حرف روز تبدیل کنند. در این ارتباط، آوردن نام و اوصاف 10 فیلم برتر ترسناک امسال که یا در سه چهار ماه اخیر اکران شده‌ و جولان داده‌اند یا در ماه‌های کم شمار باقی‌مانده از سال‌جاری میلادی بر پرده‌های نقره‌ای خواهند نشست، الزامی است و آنچه را که در این ارتباط روی داده یا در دست تکوین است، آشکارتر خواهد ساخت.

«خانه او»
این اولین فیلم بلند رمی ویکس در مقام کارگردانی است و با وجود این او بسیار پخته عمل کرده و اگرچه موضوع اصلی فیلمش که ظهور دردسرساز اشباح و ارواح سرگردان و بدطینت است، در فیلم‌ها و آثار هنری متعددی ارائه و تجربه شده و دستمایه‌ای تکراری است ولی محلی که رمی ویکس برای بروز مجدد این پدیده درنظر گرفته و به اجرا گذاشته، در فیلم‌های مشابه قبلی و آثار مرتبط با ارواح در دستور کار قرار نداشته و مورد استفاده قرار نگرفته بود. این‌بار اشباح سر از محلی درمی‌آورند که می‌توان آن را کمپ مهاجران و مکان گردهمایی آوارگان در گوشه‌ای از شهر لندن نامید و اگر بپیذیریم که مسیر انتقال و کوچ آوارگان از کشورهایی آفریقایی مثل سودان به انگلیس به خودی خود و بدون حضور و دخالت اشباح هم مسیری ترسناک و بدخیم است، می‌توانیم بیش از پیش حس کنیم که چگونه این روند پرزحمت تبدیل به چیزی شبیه به تونل مرگ و یک وحشت غیر‌قابل تحمل و البته عاملی ماوراءالطبیعه و مرگ‌خیز برای مهاجران و بویژه دو کاراکتر اصلی فیلم می‌شود. این دو کاراکتر، مهاجرانی از سودان با نام‌های بول میجر و ریال میجر (با بازی سوپ دیریسو و وونمی موساکو) هستند که قبل از اینکه متوجه وخامت اوضاع شوند و راه‌حلی بیابند، با شورش اشباحی مواجه می‌شوند که در کمپ آوارگان آفریقایی در شهر لندن رفت و آمد دارند. البته بول و ریال میجر باید خود را خوش‌اقبال بینگارند زیرا از سفری جانکاه و به‌شدت پرریسک در سطح دریای مدیترانه به قصد رسیدن به شبه‌جزیره بریتانیا جان به سلامت دربرده و طعمه کوسه‌ها و سایر درندگان دریاها نشده‌اند. با این حال دو کاراکتر اصلی این داستان به محض ورود به کمپ آوارگان لندن درمی‌یابند که خطر اصلی برای آنان نه در سطح دریاها و در مسیری که طی کرده‌اند، بلکه در کمپی آرمیده است که در آن مأوا جسته‌اند. این در حالی است که دولت بریتانیا تأکید کرده هرگونه بروز مخالفتی از سوی پناهجویان در قبال کمپ‌های معرفی شده به آنان، به منزله دیپورت آنها به مقاصد اولیه و بازگشت‌شان به نقطه مبدأ خواهد بود که کم از مرگ آنی برای این پناهجویان به دست عواملی نیست که رفتارهای تندشان پایه‌گذار فرار آنها از سومالی و کشورهایی مشابه بوده است. به این ترتیب این‌بار با فیلم ترسناکی مواجهیم که به جای دستمایه قرار دادن موضوعات خیالی و مسائل ماوراءالطبیعه‌ای که به اثبات نرسیده، یک درد واقعی و دغدغه حقیقی مردم روزگار کنونی و رنج پناهجویانی را که از کشورهایی بحران‌زده گریخته اما در پناهگاه مورد‌نظرشان با خطراتی بزرگتر مواجه شده‌اند، به نمایش می‌گذارد و از این بابت شایسته توجه و تحسین است. فراموش نکنیم که دیگر بهره و محصول بزرگ این فیلم تأکید بر این نکته است که برای ساختن فیلم‌های ترسناک خوب و موفق نیازی به وارد کردن اشباح به ساختار یک قصه نیست و با اینکه رمی ویکس هم به این سلاح روی آورده، اما ترسناک‌ترین قسمت‌های فیلم زمان‌هایی است که فارغ از مسائل اشباح رنج‌های مهاجران مطرح و جزئیات آن حلاجی می‌شود.

«یادگار»
این فیلم تشریح‌گر زندگی زنانی از سه نسل و تبار مختلف است و با اینکه کارگردان ژاپنی - استرالیایی آن که زنی به نام ناتالی اریکا جیمز است، اولین مرتبه کارگردانی‌اش را در عرصه فیلم‌های بلند تجربه کرده اما حاصل کار او سرشار از موارد پخته و مسائل و رویدادهایی است که بوی تسلط بر امور و احاطه او بر موضوع دستمایه کارش را می‌دهد. «Relic» داستانی درباره فرورفتن برخی انسان‌ها در دنیای فراموشی و تبعات آن و جای دادن آن در قالب‌های ماوراءالطبیعه است و در عین حال ما به سبک و سیاق بسیاری از آثار ترسناک سینما، باز با خانه نفرین شده‌ای روبه‌رو هستیم که اکثر اتفاقات در آن روی می‌دهد و روش منحصر به فرد فیلمبرداری همکاران اریکا جیمز آن را بارزتر و متفاوت با سایر فیلم‌های متمرکز بر چنین موضوع و مسائلی ساخته است. در چنین فضا و گستره‌ای امیلی مورتیمر رل «کی» را بازی می‌کند که زنی میانسال است که همراه با دختر جوانش سام (با بازی بلاهیت کوت) به خانه مادری‌اش رجعت می‌کند تا مادرش ادنا (با بازی رابین نه وین) را که چند روزی است گم شده و به یاد نمی‌آورد کجا بوده است، بیاید و از این اتفاق و قضایای مختلف او سردر بیاورد. کی و سام درمی‌یابند که ادنا در یک حالت گمگشتگی روحی و سرگردانی افکار به‌سر می‌برد و ایده‌های مغشوش و جایگاه لرزانی دارد و چه چیزی ناامید‌کننده‌تر از اینکه فردی ببیند عزیزانش و بویژه مادر یا پدرش به چنین حالت یأس و سرگردانی‌ای فروغلتیده و از عقل و منطق فاصله گرفته‌اند. «یادگار» با حرکت دائمی در مرز درام و فاجعه سرانجام در بخش پایانی خود خانه ادنا را تبدیل به یک لابراتوار وحشت و سرشار از اتفاقات و تصاویری می‌کند که بینندگان را به‌شدت متأثر و دچار بیم عمیق می‌سازد. وجه تمایز و تفکیک «Relic» از فیلم‌های مشابه سبک وحشت، تمرکز تقریباً کامل آن روی زنان و کوچک و غیر‌کلیدی بودن نقش و سهم مردان در این حیطه و قلمرو داستانی است و در عین حال بعضی تشابه‌ها نیز بین این فیلم و اثر سینمایی ترسناک دیگری مانند «بابادوک» مشاهده می‌شود و بارزترین آنها در زمینه طراحی صحنه و خصوصیات لوکیشن این فیلم‌ها است. این را هم تأکید کنیم که «Relic» مثل «کلبه» پخش محدودی در سال 2020 داشت که برای جبران قلت آن نمایشی گسترده‌تر در پاییز 2021 برای آن درنظر گرفته شده است.

«مرد نامرئی»
لی وانل در مقام کارگردان و سناریست و جیسن بلوم به عنوان تهیه‌کننده بیشترین تلاش خود را به‌کار گرفته‌اند تا با ترسیم همه زوایای پنهان داستان مشهور «مرد نامرئی» همان چیزی را در نسخه جدید از این قصه بر پرده‌های سینما تجلی بخشند که قلم اچ جی ولز نویسنده سرشناس و فقید داستان‌های علمی - تخیلی و ماوراءالطبیعه‌ای ترسناک در سال 1897 در قالب این داستان به هنردوستان ارائه کرده بود و حاصل این تلاش اینک آماده است تا نسل مدرن و مردمان عصر جدید آن را لمس کرده و البته به وحشت بیفتند. لی وانل در راه ساخت این نسخه تازه از چند و چون نسخه سینمایی سال 1933 جیمز ویل هم تقلید کرده و از آن خط فکری گرفته و با چنان راه و پیش‌زمینه‌ای با دانشمند دیوانه‌ای روبه‌رو هستیم که راه‌های نامرئی شدن خود را یافته تا با یاری آن به موارد و آدم‌هایی نزدیک شود که می‌خواهد روی کار و زندگی‌شان تمرکز کند و از این بابت بهره‌هایی خاص ببرد. به این ترتیب و با تمهیداتی از این دست وانل و شرکایش توانسته‌اند فیلمی را عرضه کنند که دیده نشدن کاراکتر اصلی داستان بیشتر از مشاهده شدنش رعب‌آور و عامل دلهره دائمی است و این البته سلاح ویژه و آشکار و نهانی است که قصه «مرد نامرئی» به سبب بافت خاص آن همیشه از آن بهره جسته است. در این میان الیزابت ماس در نقش سیسیلیا کاس بازی فوق‌العاده‌ای را ارائه می‌دهد و در نقش زنی که از دست نامزد خود (با بازی اولیور جکسون کوهن) به سبب مناسبات و رویکردهای عجیب وی متواری می‌شود، تماشاگران را کاملاً به سبب تعقیب این قصه علاقمند می‌کند. به آرامی مشخص می‌شود که فرد تعقیب‌کننده او شاید نه نامزد مورد بحث بلکه همسر سابق وی باشد که همواره تصور می‌رفته دیگر در قید حیات نیست، هرچه باشد و فرد تعقیب‌کننده رؤیت‌نشدنی هرکس که باشد، سیسیلیا کار بسیار سختی را برای رهایی از دردسری بزرگ پیش‌رو دارد. آن‌قدر بزرگ و جذاب که نسخه جدید «مرد نامرئی» را به یکی از بهترین نسخه‌های سینمایی این داستان کلاسیک تبدیل می‌کند.

«گرگ اسنو هالو»
خیلی‌ها بر این باورند که هر عامل تولید جذابیت‌های‌ تازه و هر نکته غافلگیرکننده‌ای از فیلم‌های مبتنی بر گرگ‌های انسان‌نما گرفته شده و این سوژه بیش از حد تکراری شده و همیشه کسی هست که براثر گاز گرفته شدن توسط سگ آلوده ، تبدیل به یک گرگ قاتل و خون‌آشام می‌شود و او خیلی‌ها را می‌کشد تا این که سرانجام این گرگ از قضا به‌دست کسی که بسیار دوست می‌دارد، کشته و غائله او ختم می‌شود. با این حال ورسیون جدید چنین داستانی با نام «گرگ اسنوهالو» به‌لطف نبوغ و نوگرایی‌های کارگردان هوشمندی چون جیم کامینگز تبدیل به یک اثر هنری تازه و در بردارنده مواردی ابتکاری شده است. فیلمی که درعین حفظ بنیادهای این‌گونه کارهای ترسناک، سنت شکنی می‌کند و از فرمول‌ها و ضوابط این آثار هم دور نمی‌ماند. کامینگز که سناریو را هم نوشته و حتی بازیگر نقش اصلی هم هست، در قالب پلیسی ظاهر می‌شود که در یک شهر سردسیر دارای تأسیسات ورزش‌های زمستانی و وسایل مختلف اسکی و در عین حال عجین با جنایات بیشمار به انواع دردسرها می‌افتد. این پلیس که جان مارشال نام دارد، ذاتاً هم آدم پاکی نیست و نه فقط در گذشته نزدیک معتاد به مشروبات الکلی بوده، بلکه هم اینک نیز به آسانی خشمگین و شرور و اسباب آزار و سرکوب اطرافیانش می‌شود. پدر او (با بازی رابرت فورستر در آخرین رل قبل از مرگش) کلانتر اصلی شهر است اما چون بیمار و نالان است، باید بزودی کنار برود و صحنه‌ را به دست جوان ترهایی مثل پسرش (جان مارشال) بسپرد. با این حال نه پدر پیر او توانایی و کشش این انتقال قدرت را دارد و نه خود جان، احساس آرامش و امنیت می‌کند و جان بواقع حس و حال مرد مرددی را دارد که گمان می‌کند شاید موجودی شریر و گرگ صفت و درنده خو در وجود وی نیز آرمیده باشد و با کوچک‌ترین تحریک و جهشی زنده شود و سر به قیام و کشتار بردارد. شاید این ایراد به فیلم وارد باشد که در تضاد با طبایع این‌گونه آثار و در نفی حالات جدی و خطیر چنین داستان‌هایی نگاهی طعنه‌دار و از سر تفریح به پدیده گرگ‌های انسان‌نما دارد اما طوری با علاقه و نظر مثبت به ترسیم اکثر کاراکترهایش می‌پردازد که تو گویی می‌خواهد به تمام مردم دنیا بگوید دنیای گرگ‌ها آن قدرها هم سیاه و توأم با خون ریزی‌های بی‌رحمانه نیست که عده‌ای می‌پندارند و در محاصره آنها هم می‌توان به خوبی و خوشی زندگی کرد!

«کلکسیون دفن‌ها»
مشکل عمده سری فیلم‌های ترسناک و فرانچیزهایی که در این ارتباط شکل می‌گیرد، این است که گاه یکی دو قسمت آنها به‌وضوح از سایر قسمت‌ها نازل‌تر و کم کیفیت‌تر است و این سبب نزول ارزش کل فرانچیز از منظر بیننده‌ها می‌شود اما اگر استثنایی را بر این قضیه قائل باشیم، یکی از موارد استثنا و تفکیک همین فیلم‌های موسوم به «کلکسیون دفن‌ها» یا «The Mortuary Collection» هستند. با این که کارگردانی قسمت تازه این فیلم‌ها به رایان اسپیندل سپرده شده که اولین کار بلندش را در چنین سمتی تجربه می‌کند اما او از عهده کار برآمده و فیلمی را رو کرده که مثل نسخه‌های قبلی این فرانچیز ترساننده و درعین حال جذاب است. در این فیلم کلنسی براون هنرپیشه محبوب فیلم‌های «های لندر» و «کارنیواله» نقش یک صنعتکار وسواسی و جاه طلب به‌نام مونتگومری دارک را ایفا می‌کند که روزی با یک چهره جوان جویای کار ملاقات می‌کند و به‌همین خاطر وی را با روال و اصول کارش در سازمان تحت هدایت خود آشنا می‌سازد و بدیهی است که اصول کار در چنان سازمانی، نحوه و روال دفن مردگان و به خاکسپاری افرادی باشد که به شکل‌های مختلف از پای درآمده‌اند و البته آیین‌های مرتبط با آن را نیز به تفصیل برای این جوان توضیح می‌دهد، اما طبق روال معمول در داستان‌های جنایی ترسناک مسائل جاری و آنچه دیده می‌شود، همه حقایق موجود نیست و این اتفاقات پشت پرده است که زندگی دارک و به تبع آن آینده جوان تحت هدایت وی را شکل می‌دهد. این ابتدا سم رایمی معروف بود که سری داستان‌های «Mortuary» را دید و پسندید و همت وی سبب شد اسپیندل برای ساخت این قسمت از سری فیلم‌ها در نظر گرفته شود، البته رایمی به این مسأله اکتفا نکرده و پروژه ساخت سریال ترسناک
«50 وضعیت وحشتناک» را هم به اسپیندل سپرده و آن را جانشین مجموعه پایان یافته و لغو شده «کوییبی» کرده است. با این توضیحات مشخص می‌شود چگونه و چرا این آنتولوژی‌های متنوع‌ ترسناک تقریباً همسطح‌اند و تفاوت کیفیت فاحشی بین هر قسمت از آنها وجود ندارد.

« سینکرونیک» (Synchronic)
این چهارمین فیلم مشترک زوج فیلمسازی آرون مورهد و جاستین بنسون است که نه تنها کارگردانی، نوشتن سناریو و تهیه‌کنندگی سری آثار خود را بر‌عهده دارند، بلکه گاهی نقش‌های اصلی فیلم را نیز بازی می‌کنند. با این حال این فیلم خاص را می‌توان مهم‌ترین و بلندپروازانه‌ترین پروژه آنها نامید و حتی در میان بازیگران انتخابی‌شان هم برخی نام‌های آشنا و مطرح هالیوود رؤیت می‌شوند تا مشخص شود که این مهم‌ترین تیری است که تا این لحظه از چله کمان آنها به سوی عوامل شهرت و اعتبار هرچه بیشتر در دنیای فیلمسازی شلیک شده است. در این فیلم آنتونی مک‌کی سیاهپوست ایفاگر رل یک پزشک تازه مدرک گرفته است که باید همراه با دوست و شریک شغلی‌اش دنیس (با بازی جیمی دورنان) حداکثر ظرف شش هفته دلایل مرگ تعداد زیادی از افراد مصرف‌کننده یک داروی جدید ارائه شده به بازار را که سینکرونیک نام دارد، بیابد و در غیر این صورت جوابگوی مقام‌های مربوطه در ادارات پلیس و محاکم قضایی باشد. تحقیقات این دو پزشک جوان برای حل این معضل و برون‌رفت از وضعیت بغرنج موجود آنها را با حقایق عجیب و جالبی روبه‌رو می‌کند و از «Synchronic» فیلمی می‌سازد که شبیه به مخزن اسرار است. آنچه این فیلم را موفق می‌سازد، اطلاعات بالنسبه صحیح علمی و پایه‌های درستی است که قصه فیلم بر آن بنا نهاده شده و شور و علاقه و تحرک دائمی بازیگران این اثر سینمایی هم در این قضیه تأثیرگذار است. مورهد و بنسون در هر سه فیلم قبلی‌شان هم عوامل اعتیاد و داروها و روابط پنهان را مبنای کار خود قرار داده و در این زمینه‌ها مانور کرده‌اند ولی این‌بار میزان استفاده درست آنها از این فاکتور و شکل و حاصل ادغام‌شان با یکدیگر از همه موارد قبلی موفق‌تر و مؤثرتر است. اینها بدین معناست که از این پس باید در انتظار حضور وسیع‌تری از این دو فیلمساز در کارهای هالیوودی و متکی بر سرمایه‌های افزون‌تر و سپرده شدن پروژه‌هایی بزرگتر به آنها باشیم زیرا وسایل و آدم‌هایی در اختیارشان گذاشته شده که به وضوح تواناتر از امکانات و هنرمندان قبلی مورد استفاده آنها است.

«کلبه»
این فیلم در سال 2020 هم برای مدتی کوتاه اکران شد ولی چون به سبب کرونا بساط آن را سریعاً برچیدند و برخی سودهای قابل ارائه آن حاصل نیامد، برای پخش مجدد و طولانی‌تر در مهر و آبان امسال درنظر گرفته شده است. این فیلم را زوج هنری اسورین فیالا و ورونیکا فرانز ساخته‌اند و اولین کار آنها پس از اکران موفقیت‌آمیز «خداحافظ مادر» به حساب می‌آید و وجه برتری آن بر فیلم قبلی و بسیاری از دیگر آثار روز سینمای وحشت غیر‌قابل پیش‌بینی بودن اتفاقات و چندوجهی بودن کاراکترها است، به‌طوری که نمی‌توانید به هیچ چیز و هیچ‌کس اعتماد کنید و هر اتفاق خوب یا رویکرد بدی از هر یک از آدم‌های قصه متصور و مقدور است.

«سنت مود»
این‌بار هم با کاری خوب و ستودنی از کارگردانی طرف هستیم که اولین فیلم بلندش را در این حرفه تجربه می‌کند اما به‌خوبی از عهده کار برآمده است. این فیلم محصول کار «رزگلس» کارگردان زن انگلیسی است و بر پرستار جوان و اندیشمند و متعهدی متمرکز است که اعتقاد دارد اگرچه بیمار تحت مراقبت وی در انتظار مرگی محتوم و گریزناپذیر است اما اگر روح پرتلاطم وی را از شر تباهی‌ها نجات بدهد، خودش را هم به سوی رستگاری سوق خواهد داد. بیماری که پرستار مورد بحث (کاراکتر مود با بازی مورفید کلارک) با چنین نگرشی به وی نگاه می‌کند، آماندا (با بازی جنیفر الی) نام دارد و تأثیرگذاری و حس غریب فیلم زمانی کامل‌تر می‌شود که درنظر بگیریم رزگلس در انتخابی متفاوت و جالب یک شهر بندری و در آستانه دریا را به عنوان محل وقوع اتفاقات انتخاب کرده و با اینکه آرامش چنین مکانی ذاتاً ناقض پریشانی‌ها است، اما این کارگردان نوجو توانسته است با استفاده از همین پس‌زمینه آرام درگیری‌ها و دغدغه‌ها را جدی‌تر و عمیق‌تر جلوه بدهد. در این فیلم، ناهمسو بودن عواملی مثل ذهن و روح و بدن انسان‌ها که قانوناً و بر طبق سنن باید در یک جهت و کامل‌کننده یکدیگر باشند، به‌عنوان یک فرضیه و اصل رایج مطرح و روی آن تأکید می‌شود و عامل دیگری که کمک می‌کند فیلم موفق‌تر و بیان قصه آن صریح‌تر شود، بازی خوب هنرپیشه‌ها و بویژه جنیفر الی است. کاراکتر محوله به او، یک زن هنرمند سابق و متخصص هنرهای نمایشی است که اگرچه از سلامت جسمانی کامل بهره می‌برده اما حالا که اسیر این بیماری لاعلاج شده، بیش از هر زمانی به ضعف و ناتوانی همان جسمی که تصور می‌کرد نقطه قوت اوست، پی برده است. در عین حال فیلم بر‌اساس انتخاب‌ها و روند مورد نظر رز گلس در تسخیر کاراکتر اصلی یعنی مود است که تصور می‌کند نحوه برخورد او با بیمار تحت درمانش یک روند معنوی از پیش تعیین شده است، ولی سیر اتفاقات نشان می‌دهد که شاید در گذشته او التهاب‌ها و تقصیراتی وجود داشته باشد که او را از شائبه مبرا بودن از هر لغزشی کاملاً دور نگه‌ دارد و کارنامه مخدوش وی را نیز رو کند.

«تقلبی»
بیش از یک دهه است که خبری تازه از سری فیلم‌های ترسناک کم هزینه ولی بسیار پر فروش «جمعه سیزدهم» نمی‌شنویم و ظاهراً قسمت جدیدی از این مجموعه در دست ساخت نیست ولی اگر تک حاصل کسادی این فرانچیز، ساخت و ارائه فیلم جدید «تقلبی» که به‌گونه‌ای مرتبط با خرافه‌های «جمعه سیزدهم» است، باشد، باید شاکر باشیم زیرا در میان فیلم‌های موسوم به «Slasher» (فیلم‌های سرشار از خون ریزی‌های تند ژانر وحشت) طی سال‌های اخیر چیزی بهتر از این را به ندرت دیده‌ایم. «Freaky» را کریستوفر لاندون ساخته که نه فقط به اندازه «روز خوش مرگ» فیلم ترسناک قبلی کمپانی بلوم هاوس ضربه زننده و توأم با جنایات هولناک است، بلکه از آن سیاه تر و اسفبارتر هم به‌نظر می‌رسد. این فیلم در بخش‌های مختلف خود بارها یاد جیسن وورهیس مرد اول فرانچیز «جمعه سیزدهم» و قطعات و کارهای مورد علاقه وی را در یادها زنده می‌کند ولی نیروی عظیم‌تر خود را از وینس ون هنرپیشه پرسابقه و کاترین نیوتون می‌گیرد. اولی در قالب قصاب بلیس فیلد ظاهر می‌شود و نیوتون ایفاگر نقش میلی است و میلی، جوان 19 ساله و خجولی است که کاراکتر وینس ون بدن خود را با او معاوضه می‌کند. هر دوی این بازیگران به این سبب که خلاف سنن و عادات خویش عمل کرده و چیزهایی را در تضاد با کلیشه‌های خود به‌وجود آورده‌اند، شایسته تحسین‌اند ولی میزان انعطاف ون برای فرو رفتن در قالب قصاب بلیس فیلد اعجاب آور می‌نماید. با چنین نبوغ‌های فردی‌ای، «Freaky» تبدیل به یکی از برترین آثار ژانر وحشت سال 2021 شده است.

«میزبان»
این شاید تنها فیلم شاخص ژانر وحشت سالیان معاصر باشد که کل اتفاقاتش در یک محدوده کوچک و در قالب یک گفت‌و‌گوی اینترنتی روی می‌دهد. این در حالی است که کارگردان بریتانیایی این فیلم که راب سویج نام دارد و سال‌ها بازیگر سینما بوده، برای اولین‌بار است که در مقام یک کارگردان انجام وظیفه می‌کند. این فیلم فقط در 12 هفته تصویربرداری ارائه شده و اکثر بازیگران آن دوستان سویج و همبازیان او هستند که البته شهرت وی را ندارند و بر همین اساس گروه دوستانی را به تصویر می‌کشد که وقتی در یک مناظره اینترنتی و در عرصه‌ای همچون Zoom Chat گرد می‌آیند، حوادث زیادی پیرامون‌شان روی می‌دهد. شاید در نگاه نخست به نظر آید که نمی‌توان از این دستمایه به جاهای مهمی رسید و قصه‌گویی موفقی داشت و چیزهای عمیقی را مطرح کرد اما فیلم «Host» این موارد را عملی کرده است و ترسی واقعی را می‌آفریند و حتی در برخی دقایق خود واقعی و قابل فهم نشان می‌دهد. چیزی که بر این باورپذیر بودن می‌افزاید، بازی‌های خوب هنرپیشه‌های فیلم است که سویج را قادر ساخته اتفاقات مورد‌نظرش را به‌درستی در مسیر قصه جا بیندازد و به بینندگان القا کند. استفاده بازیگران از ماسک و دست دادن آنها با مشت‌های بسته که عادات و نشانه‌های ایام کرونا است نیز سبب شده این فیلم بیش از همتاهایش مدل روز و بر‌اساس وقایع تلخ این زمانه به‌نظر آید و نمرات مثبت آن و بویژه سناریویی که کار جدشپرد و جما هرلی است، بیشتر شود. پیامد همین موارد عقد یک قرارداد طولانی‌مدت همکاری بین این نویسندگان و بخصوص شخص راب سویج با کمپانی بلوم هاوس به قصد ساخت آثاری دیگر از ژانر ترسناک در سال‌های پیش‌رو است.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار