ویروس نفرت در شبکه‌های مجازی

تهران (پانا) -  ویروس نفرت بدتر از ویروس کرونا عمل می‌کند. ویروسی دست‌ساز که معلوم نیست در کدام آزمایشگاه و در کدام کشور ساخته شده تا شیرازه زندگی اجتماعی در ایران را از هم بپاشد.

کد مطلب: ۱۱۹۷۵۹۴
لینک کوتاه کپی شد
ویروس نفرت در شبکه‌های مجازی

به‌گزارش ایران، اکانت‌های فیک و ناشناس با نام‌ها و عکس‌های عجیب و غریبی که کارشان فحاشی، حیثیتی کردن ماجراهای معمولی، ایجاد شکاف اجتماعی یا نمایشی از این شکاف‌ها و هتک حرمت از افراد و شخصیت‌های مختلف سیاسی، رسانه‌ای، فرهنگی و هنری، فعال و کنشگر اجتماعی و... است، مدام در شبکه‌های اجتماعی مختلف می‌چرخند و به شکلی وسیع این ویروس را منتشر می‌کنند. یکی با تصویر یک پیکان قدیمی در پروفایلش مسئول فحاشی به روزنامه‌نگاران است و آن یکی با تصویری از یک کاکتوس، مسئول اتهام‌زنی به فعالان و تحلیلگران سیاسی.

از نگاه این جماعت هیچ فرصتی را نباید از دست داد چراکه در هر جمعی امکان انتشار چنین ویروسی هست، حتی در حادثه مرگ خبرنگاران محیط زیستی. بنیان این تئوری ساده است؛ هر سخنی ممکن است مخاطب خود را پیدا کند. پس می‌شود توئیتر خبرنگاری که جانش را در راه انجام وظیفه از دست داده، شخم زد و چیزی یافت که با آن بشود به بخشی از جامعه فحاشی کرد. اگر از مسئولی تعریف کرده، از همان نقطه، نمایش هولناکی از شکاف مردم و مسئولان ارائه داد و تمام روزنامه‌نگاران را نفرین کرد یا اگر برعکس از مسئولی انتقاد کرده، با خوانشی دیگر همان نمایش را از سر نوشت و این‌بار به مسئولان و بقیه روزنامه‌نویسان تاخت. فرقی نمی‌کند ویروس نفرت باید به شکلی وسیع منتشر شود؛ با این امید که عده‌ای آلوده شوند و مسأله را از حاشیه به متن بکشانند. این یک توهم نیست، کافی است یک روز وقت صرف کنید و عملکرد چند عامل پخش ویروس را ببینید و حرف‌های‌شان را این طرف و آن طرف دنبال کنید.

محمد ناظمی کارشناس فرهنگ و رسانه درباره اشکال مختلف نفرت‌پراکنی می‌گوید: «ممکن است شما فعالیتی در شبکه‌های مجازی داشته باشید که برای عده‌ای برخورنده باشد و آن گروه با اکانت‌های واقعی یا جعلی شما را تحت فشار قرار دهند. این موضوع در شبکه‌های اجتماعی همواره وجود داشته. بویژه اینکه برخی گروه‌ها ممکن است بسیار خشن رفتار و تلاش کنند کوچک‌ترین اظهارنظر مخالف خود را به بدترین شکل ممکن پاسخ دهند یا پیشاپیش موضوعاتی را مطرح کنند که برای اکثریت جامعه برخورنده باشد. این گروه‌ها معمولاً دو طیف دارند؛ طیفی که کمی آرامتر است و با شخصیت حقوقی و واقعی خود ظاهر می‌شود و طیفی که خشن‌تر عمل می‌کنند و اکانت ناشناس یا اصطلاحاً فیک دارند. اما آنچه این روزها با آن مواجهیم فراتر از این موضوع است؛ حالتی است مثل چرخاندن شمشیر در تاریکی. برای این شوالیه‌های تاریکی هم مهم نیست چه کسی را زخم می‌زنند و فریاد شوق چه کسانی را بلند می‌کنند چون لحظه‌ای دیگر سراغ طیفی دیگر می‌روند و انتظار تشویق کسانی را دارند که تا چند دقیقه پیش مشغول زخمی کردن آنها بوده‌اند. این حالت برای آشفته کردن کل فضاست و ممکن است عده‌ای هم برای دفاع از خود در این تله بیفتند و وارد معرکه شوند.»

به اعتقاد ناظمی ما از منشأ ویروس و آزمایشگاهی که آن را ساخته بی‌خبریم اما از رفتار خود ویروس می‌شود پی برد که یک پروژه است؛ پروژه‌ای که نظم و زیست اجتماعی را هدف گرفته: «نتیجه چرخش این ویروس بیماری کشنده‌ای است به نام ناامیدی. ناامیدی صرفاً ناامیدی نسبت به نظام سیاسی نیست، مهم این است که مردم ناامید، از مسئولیت شناسی و پایبندی شهروندان به اصول شهروندی ناامید می‌شوند. به این معنی که شما با شک و تردید از کسی چک قبول می‌کنید یا با شک و تردید به کار یک تعمیرکار، معلم، پلیس، نانوا و... نگاه می‌کنید و احساس می‌کنید کلیت شیرازه اجتماعی از هم گسیخته و دیگر امیدی به ادامه زندگی نیست که این مرحله از بیماری در نهایت باعث بیماری بزرگتری به نام مضمحل شدن و از دست رفتن سرمایه اجتماعی می‌شود. یعنی دیگر افراد نمی‌توانند در کنار هم به پیشرفت و توسعه جامعه کمک کنند. بنابراین هدف کسانی که تلاش می‌کنند ویروس نفرت در فضای مجازی بچرخد و به فضای واقعی جامعه وارد شود، چیزی جز گرفتن انرژی جامعه در مسیر توسعه و انحراف قطار زندگی اجتماعی از مسیر نیست.»

این روزها بازار محاکمه روزنامه‌نگاران توسط اکانت‌های ناشناس داغ است. پرسش‌های بی‌ربط و اتهام‌زنی‌های اساسی، بخشی از همان پروژه‌ای است که ناظمی از آن یاد می‌کند: «در دنیای امروز، رسانه مرجع است. حتی با گسترش شبکه‌های مجازی، رسانه‌ها نقش عمیق‌تری به‌عهده گرفته‌اند؛ یعنی تحلیل و تولید محتوا. بنابراین از نظر گردانندگان پروژه نفرت باید از رسانه‌های ایرانی مرجعیت‌زدایی شود تا بتوان با بی‌اعتماد کردن مخاطب و تغییر مرجعیت، افکار عمومی را راحت‌تر مدیریت کرد. رکن رسانه هم نویسنده یا خبرنگار آن رسانه است که ابتدا باید شخصیت و هویت او را هدف قرار داد و هیچ فرقی نمی‌کند که این روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب باشد یا اصولگرا، اجتماعی‌نویس باشد یا سیاسی‌نویس، یادداشت‌نویس باشد یا گفت‌و‌گو کننده و... باید او را متهم کرد به اینکه منفعل است، کار بلد نیست، تن به تیغ سانسور داده، مطالبه‌گر نیست، منتقد نیست، درد جامعه را نمی‌فهمد، رانت‌خوار است و... در واقع هر انگی که بتواند روی افکار بخشی از جامعه هدف تأثیر بگذارد. حالا شما بیا و داد بزن که همین خبرنگار دستمزد پایینی دارد، مشکلات بیمه‌ای دارد، مجبور است در محیط‌های خطرآفرین و تنش‌زایی مثل منطقه سیل زده یا بیمارستانی که بیماران کرونا در آن بستری هستند، کار کند و به دلیل مشاهده مداوم انواع آسیب‌های اجتماعی و اقتصادی از نظر روحی، روانی و عاطفی تحت فشار است و... این حرف‌ها شنیده نمی‌شود که هیچ حتی وقتی در حادثه واژگونی اتوبوس خبرنگاران، دوستان و همکاران‌شان در فضای مجازی به این موضوع می‌پردازند، اکانت‌های پروژه نفرت، آستین بالا می‌زنند و خبرنگاران را به این موضوع متهم می‌کنند که چرا به جای پرداختن به درد و رنج جامعه این همه از خودشان می‌نویسند. وقتی خبرنگار برای پرداختن به مشکلات زیست محیطی جانش را تقدیم کرده یعنی گزاره نخست چنین تحلیلی غلط است.»

کامیار قائمی کارشناس مسائل فرهنگی معتقد است چنین رویکردهایی با هدف ایجاد شکاف اجتماعی در ایران به سرانجام نمی‌رسد: «چنین موضوعاتی می‌توانند به‌سرعت به عکس خود تبدیل شوند. مثلاً وقتی لشکر اکانت‌های ناشناس تلاش می‌کنند جایگاه روزنامه‌نگاران را به چالش بکشند، اتفاقاً مخاطب حساس می‌شود و چه بسا همین موجب آشتی بیشتر جامعه با مطبوعات و آشنایی مردم با سختی‌های این حرفه شود. مسأله مهمتر این است که جامعه ایرانی در کل دارای یک شخصیت و منش جا‌افتاده‌ای است که حاصل تاریخی طولانی از فرهنگ و هنر و اندیشه است. به قول معروف ایران کشوری است که روح دارد؛ یعنی مثل خیلی از کشورهای نوخاسته صرفاً متشکل از ساختمان و آسفالت و شیشه و اتوبان نیست. کالبدی است زنده که هرچه زخم بردارد و هرچه رنجور باشد، آن روح، آن اندیشه و آن عواطف ملی، کلیت کالبد را یکپارچه و زنده نگه می‌دارد.

اینها شعار نیست، ما چون درون دریا هستیم وجود آن را احساس نمی‌کنیم و درکی از این ماجرا نداریم که در بسیاری از کشورهای امروز جهان برای ساختن ملتی یکپارچه و سرزمینی یکپارچه، چه پول‌هایی که خرج نمی‌شود و چه پروژه‌های فرهنگی، علمی، سیاسی و ورزشی پرهزینه‌ای که به اجرا درنمی‌آید. ما همه این امکانات را به‌طور طبیعی داریم. برای همین من بر این باور هستم که اگر واقعاً کسانی چنین پروژه‌هایی تعریف می‌کنند و دست به کار می‌شوند، اگرچه بتوانند زخم بزنند اما درکل همین موجب بیداری بیشتر جامعه خواهد شد.»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار