محمد عبیات*

سیره علوی در مقابل سیره اموی

تقابل دو دیدگاه خیر و شر در کالبد سیره‌های علوی و اموی نشان از رافت و کمال انسانیت و بزرگمردی اهل بیت عصمت و طهارت و خبث طینت ، دشمنی کینه توزانه و حقد بی حد و حصر امویان نسبت به شیعه و شیعیان دارد . در این بین صفین و کربلا به عنوان محل تقابل این دو دیدگاه در تاریخ اسلام ، نقش تاثیرگذاری در شناسایی چیستی و چگونگی این دو دیدگاه مهم دارد.

کد مطلب: ۸۵۵۲۸۴
لینک کوتاه کپی شد
سیره علوی در مقابل سیره اموی

تاریخ به خوبی گواه می‌دهد که معاویه بن ابی سفیان از سردمداران معارض با اهل بیت رسول خدا (ص) است. او سعی کرد این تعارض را تبدیل به یک فرهنگ عمومی در جامعه اسلامی کند تا آنجا که همه مسلمانان تبدیل به نواصبی از جنس خودش شود. واضح است که معاویه در این راه از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرد و دست به هرگونه خباثتی دربرابر خاندان عصمت و طهارت علی الخصوص مولی الموحدین زد.

این منهج دشمنی با اهل بیت را تمام خاندان اموی و طرفداران آنان می‌توان به خوبی مشاهده کرد؛ موضوعی که به کرات تاریخ امثال آن را به خود دیده است! در مقابل با منش و منهج و سیره‌ای روبه‌رو هستیم که حضرت رسول خدا (ص) در برابر ابوسفیان و خاندانش و سپس امیر المومنین(ع) و سپس امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با معاویه و فرزندش ابراز می‌دارند.

نمونه‌ای از این تقابل سیره و کردار را می‌توان در جنگ صفین و کربلا به‌خوبی مشاهده کرد؛ مورخان آورده‌اند که در جنگ صفین وقتی معاویه بر رودخانه فرات چیره شد آب را بر لشکر امام علی(ع) بست و دستور داد که آبی از آن به لشکر کوفه نرسد. امری که حتی در گفت‌وگوی صعصعه بن صوحان از اصحاب امام علی(ع) با معاویه در محل لشکرگاه نیز به خوبی از خبث طینت معاویه قابل فهم و درک است؛ آنجا که ولید بن عقبه خطاب به معاویه می‌گوید : آب را بر آنها ببند تا تشنه بمانند؛ همانگونه عثمان بن عفان (خلیفه سوم ) تشنه ماند!

طبق نقل تاریخ یک روز کامل آب فرات توسط معاویه بر لشکر امام علیه السلام بسته بود تا آنکه امام علیه السلام دستور هجوم به سمت آب فرات را دادند و با شکست دادن سربازان محاصره‌کننده فرات بر آب چیره گشت. این درحالی بود که سربازان لشکر امام علی (ع) گفتند که دیگر هیچگاه به لشکر معاویه آب نخواهیم داد و نخواهیم گذاشت به آب دسترسی داشته باشند. اما امیرالمومنین (ع) دستور دادند که به قدر نیاز از آب بردارند و باقی را برای لشکریان آنان نیز آزاد بگذارند.

طبری و ابن جوزی می نویسند :
و صعصعة بن صوحان عبدى را فرا خواند و به ایشان گفت: «به سوى معاویه روید و به او بگویید: سواره نظامِ تو آب را بر ما بسته است، حال آن که اگر ما پیش از تو به آب دست مى‌یافتیم ، آن را بر شما نمى‌بستیم. اگر مى‌خواهى آب را رها کن تا به گونه برابر از آن استفاده کنیم و اگر میل دارى، بر سرِ آب با تو مى‌جنگیم تا هر که پیروز شد، آب از آنِ او باشد و [ بدین سان ]مقصود [ اصلى] خود از نبرد را وا مى گذاریم» . پس شَبَث روانه شد و گفت : اى معاویه! تو به این آب، سزاوارتر از ما نیستى. پس دست از آن بردار که ما تا شمشیر بر دوش داریم، از تشنگى نخواهیم مُرد . سپس صعصعة بن صوحان به سخن درآمد و گفت: اى معاویه! همانا امیر مؤمنان على بن ابى طالب به تو پیغام داده که : «ما این راه را آمده‌ایم ؛ [ امّا ]پیش از اتمام حجّت بر شما از جنگیدن با شما اکراه دارم؛ لیکن تو سوارگان خویش را پیش فرستاده‌اى و پیش از آن که ما با تو نبرد کنیم، جنگ با ما را آغازیده‌اى و ما بر آنیم که از نبرد دور باشیم تا براى تو دلیل و حجت آوریم؛ و این [ جنایتى ]دیگر است که چنین کردید و آب را بر سپاه بستید. به خدا سوگند ، بخواهى یا نخواهى، ما از آن آب خواهیم نوشید. پس پیش از آن که ما بر آن چیره گردیم ـ اگر مى‌توانى ـ آب را ببند، که آن گاه، هر که پیروز شود، مى نوشد. معاویه به عمرو بن عاص گفت: رأى تو چیست، اى ابوعبد اللّه؟ گفت : من معتقدم على کسى نیست که تشنه بماند، حال آن که در دستش زمام اسبان باشد و بدون آن که از فرات بنوشد، به آن بنگرد . جز این نیست که او براى چیزى جز آب آمده است. پس از [ بستن] آب دست بردار تا او و ما بنوشیم. پس ولید بن عقبه گفت: اى معاویه! اینان چهل روز عثمان بن عفّان را از آب باز داشتند و به محاصره درافکندند. پس آب را از ایشان برگیر تا تشنه بمیرند و آنان را بکش؛ خدایشان بکشد! چگونه [ از حق ]منحرف مى‌شوند؟ سپس عبد اللّه بن سعد بن ابى سَرح به سخن درآمد و گفت: به راستى ولید سخنى راست بر زبان راند. آب را از ایشان بازگیر که خداوند در روز قیامت، آن را از ایشان باز گیرد! صعصعه گفت: جز این نیست که در روز قیامت، خداوند آب را از کافران بدکار زشت‌پیشه‌اى همچون تو و همانندانت بازمى‌گیرد، [ از جمله] همین کس که خداوند در کتابش او را فاسق خوانده؛ [همین] ولید بن عقبه که نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند، حال آن که امام جماعت مردم بود و باز گفت‌: مى‌خواهید بیشتر برایتان بگویم؟ و از همین رو، به آیین اسلام شلّاقش زدند. پس یاران معاویه ، با شمشیر بر سرش ریختند؛ امّا معاویه گفت : از او دست بردارید که پیام رسان است ..


بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج ٣٢ - الصفحة ٤٤٠
تاریخ الطبری - الطبری - ج ٣ - الصفحة ٥٦٩
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج ٣ - الصفحة ٣١٩
مناقب آل أبی طالب - ابن شهر آشوب - ج ١ - الصفحة ٩١
أعیان الشیعة - السید محسن الأمین - ج ٧ - الصفحة ٣٨٨
المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم - ابن جوزی - ج 5- صفحه 139
المجالس السنیه - سید محسن الامین - ج 3 -ص 344

استیلاء سپاه امیرالمومنین (ع) بر فرات
پس از مانع شدن سپاه شام از بهره‌گیری امیرالمومنین (ع) و یارانش از آب فرات ،یاران امام علی (ع) با یورش بر نگهبانانی که بر رود فرات گمارده شده بودند، به رودخانه فرات راه یافتند و سپاه معاویه در شرایط بی آبی قرار گرفت .

عراقیان آن روز و شب را بى‌آب به سر بردند ، مگر غلامانى که دو فرسنگ راه پیموده، به سوى بیشه‌زار رفته، آب برگرفته بودند . پس على علیه السلام را اندوهى سخت فرا گرفت و از مصیبت تشنگى ایشان سینه‌اش تنگ شد . سپس اشعث بن قیس نزد وى آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! آیا در حالى که تو در میان مایى و شمشیرهامان با ماست، آن سپاه آب را بر ما مى‌بندند؟ بگذار من به سوى آب، پیشروى کنم . به خدا سوگند ، زنده باز نمى‌گردم [ مگر آن که آب بیاورم] . به اَشتر نیز فرمان ده که با سوارانش به من بپیوندد. على علیه السلام به او گفت : «به آنچه در نظر دارى ، عمل کن» . صبحگاهان ، اشعث به سوى ابو اعور پیشروى کرد . آن گاه درگیر شدند. اشتر و اشعث، دلاورانه با ایشان جنگیدند تا اعور و یارانش را از شریعه راندند و آب ، از آنِ ایشان شد .

الأخبار الطوال - الدینوری - ص168
موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب (ع) فی الکتاب و السُّنَّة و التّاریخ نویسنده : المحمدی الری شهری، الشیخ محمد جلد : 3 صفحه 413

پس از استیلاء و تحت اختیار گرفتن رود فرات ، تشنگی بر شامیان غلبه کرد و درحالی که می‌دانستند خود در زمانی که آب فرات را در اختیار گرفته بودند مانع از بهره مندی سپاه علی (ع) از آّب شده بودند ، از سپاهیان درخواست بهره مندی از آب فرات را کردند . که پاسخ کریمانه امیرالمومنین مواجه شدند.
سپاه على علیه السلام با سپاه شام جنگیدند تا میان آب و آنان فاصله انداختند و آب در چنگ یاران على علیه السلام افتاد . پس گفتند : به خدا سوگند ، شامیان را از آن نمى نوشانیم! على علیه السلام به یارانش پیک فرستاد : «به قدر حاجت از آب برگیرید و اجازه دهید که آنها هم از آب استفاده کنند .

الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 365 ، تاریخ الطبری : ج 4 ص 572 ؛ وقعة صفّین : ص162

حال این منش علوی و آن منش اموی را می‌توان در فاجعه کربلا نیز به خوبی مشاهده کرد؛ آنگاه که لشکریان حر بن یزید تمیمی؛ تشنه راه را بر امام حسین (ع) بستند و امام دستور داد به لشکریان و اسب هایشان از آبی که همراه خود دارند بدهند! وحتی در برخی از روایات آمده است که امام با دستان خود آب از مشک برای آن می‌ریخت!

قالَ : فَاستَبَقنا إلى ذی حُسُمٍ ، فَسَبَقناهُم إلَیهِ ، فَنَزَلَ الحُسَینُ علیه السلام ، فَأَمَرَ بِأَبنِیَتِهِ فَضُرِبَت ، وجاءَ القَومُ ـ وهُم ألفُ فارِسٍ ـ مَعَ الحُرِّ بنِ یَزیدَ التَّمیمِیِّ الیَربوعِیِّ ، حَتّى وَقَفَ هُوَ وخَیلُهُ مُقابِلَ الحُسَینِ علیه السلام فی حَرِّ الظَّهیرَةِ ، وَالحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ مُعتَمّونَ مُتَقَلِّدو أسیافِهِم . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام لِفِتیانِهِ : اِسقُوا القَومَ وأرووهُم مِنَ الماءِ ، ورَشِّفوا الخَیلَ تَرشیفا ، فَقامَ فِتیانُهُ فَرَشَّفُوا الخَیلَ تَرشیفا ، فَقامَ فِتیَةٌ وسَقَوُا القَومَ مِنَ الماءِ حَتّى أروَوهُم ، وأقبَلوا یَملَؤونَ القِصاعَ وَالأَتوارَ وَالطِّساسَ مِنَ الماءِ ، ثُمَّ یُدنونَها مِنَ الفَرَسِ ، فَإِذا عَبَّ فیهِ ثَلاثا أو أربَعا أو خَمسا عُزِلَت عَنهُ ، وسَقَوا آخَرَ ، حَتّى سَقَوُا الخَیلَ کُلَّها . قالَ هِشامٌ : حَدَّثَنی لَقیطٌ ، عَن عَلِیِّ بنِ الطَّعّانِ المُحارِبِیِّ : کُنتُ مَعَ الحُرِّ بنِ یَزیدَ ، فَجِئتُ فی آخِرِ مَن جاءَ مِن أصحابِهِ ، فَلَمّا رَأى الحُسَینُ علیه السلام ما بی وبِفَرَسی مِنَ العَطَشِ ، قالَ : أنِخِ الرّاوِیَةَ ـ وَالرّاوِیَةُ عِندِی السِّقاءُ ـ ثُمَّ قالَ : یَابنَ أخِ ، أنِخِ الجَمَلَ ، فَأَنَختُهُ ، فَقالَ : اِشرَب ، فَجَعَلتُ کُلَّما شَرِبتُ سالَ الماءُ مِنَ السِّقاءِ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اِخنِثِ السِّقاءَ ـ أیِ اعطِفهُ ـ قالَ : فَجَعَلتُ لا أدری کَیفَ أفعَلُ ! قالَ : فَقامَ الحُسَینُ علیه السلام فَخَنَثَهُ ، فَشَرِبتُ وسَقَیتُ فَرسی

حسین علیه السلام ، فرود آمد و فرمان داد تا خیمه هاى او را برپا کردند . آن گاه ، آن قوم ـ که یک هزار سوار بودند ـ همراه حُرّ بن یزید تمیمى یَربوعى آمدند . او و سپاهش در گرماى نیم روز ، مقابل حسین علیه السلام ایستادند . حسین علیه السلام و یارانش ، دستار [بر سر] و شمشیر به کمر داشتند . حسین علیه السلام به جوانانش فرمود : «به این جماعت ، آب بدهید و سیرابشان کنید . اسبان را نیز سیراب کنید». گروهى از جوانان برخاستند و به آنان ، آب دادند تا سیراب شدند . آنان، مى‌آمدند و کاسه‌ها و ظرف‌هاى سنگى و طشت‌ها را از آب ، پُر مى‌کردند و نزدیک اسبى مى‌بردند و چون سه یا چهار یا پنج بار مى‌خورد، از پیشِ او مى بردند و اسب دیگر را آب مى‌دادند، تا همه سپاه را آب دادند. همچنین لَقیط ، از على بن طَعّان مُحاربى براى من هشام نقل کرد که: با حُرّ بن یزید بودم و با آخرین دسته از یاران وى رسیدیم .

چون حسین علیه السلام دید که من و اسبم تشنه‌ایم‌، فرمود: «راویه را بخوابان» که راویه نزد من، معناى مَشک مى‌داد. آن گاه فرمود: «برادرزاده! شتر را بخوابان» . و من، شتر را خوابانیدم. فرمود: «آب بنوش» . من، نوشیدن آغاز کردم و چون مى‌نوشیدم ، آب از مشک ، بیرون مى‌ریخت. حسین علیه السلام فرمود : «مشک را بپیچ» ، و من ندانستم چه کنم. حسین علیه السلام آمد و مَشک را کج کرد و من ، آب نوشیدم و اسبم را هم آب دادم.

تاریخ الطبری : ج 5 ص 400 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 380
تجارب الاُمم : ج 2 ص 61 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 551

سپس تنها چند روز بعد فرزند مرجانه با دستور و فرمان و حمایت یزید بن معاویه دستور می‌دهد که آب را بر اهل بیت رسول خدا(ع) ببندند و فرزندان و عترت نبی مکرم اسلام درحالی که تشنگی بر آنها غالب شده بود به شهادت رسیدند .

جاءَ مِن عُبَیدِ اللّه ِ بنِ زِیادٍ کِتابٌ إلى عُمَرَ بنِ سَعدٍ : أمّا بَعدُ ، فَحُل بَینَ الحُسَینِ وأصحابِهِ وبَینَ الماءِ ، ولا یَذقوا مِنهُ قَطرَةً ، کَما صُنِعَ بِالتَّقِیِّ الزَّکِیِّ المَظلومِ أمیرِ المُؤمِنینَ عُثمانَ بنِ عَفّانَ . قالَ : فَبَعَثَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ عَمرَو بنَ الحَجّاجِ عَلى خَمسِمِئَةِ فارِسٍ ، فَنَزَلوا عَلَى الشَّریعَةِ ، وحالوا بَینَ حُسَینٍ علیه السلام وأصحابِهِ وبَینَ الماءِ أن یُسقَوا مِنهُ قَطرَةً ، وذلِکَ قَبلَ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام بِثَلاثٍ . قالَ : ونازَلَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ أبی حُصَینٍ الأَزدِیُّ ـ وعِدادُهُ فی بَجیلَةَ ـ فَقالَ : یا حُسَینُ ، ألا تَنظُرُ إلَى الماءِ کَأَنَّهُ کَبِدُ السَّماءِ ! وَاللّه ِ ، لا تَذوقُ مِنهُ قَطرَةً حَتّى تَموتَ عَطَشا . فَقالَ حُسَینٌ علیه السلام : اللّهُمَّ اقتُلهُ عَطَشا ، ولا تَغفِر لَهُ أبَدا !
نامه‌اى از جانب عبید اللّه بن زیاد به عمر بن سعد رسید که چنین بود: امّا بعد ، میان حسین و یارانش و آب ، حائل شو که از آن، جرعه اى ننوشند ، همان گونه که با امیرِ پرهیزگار پاک مؤمنان ، عثمان بن عفّان ، کردند. عمر بن سعد، عمرو بن حَجّاج را با پانصد سوار فرستاد . آنان در کنار نهر آب ، فرود آمدند و میان حسین علیه السلام و یارانش و آب ، سد شدند تا مبادا از آن، جرعه اى بنوشند، و این ، سه روز پیش از کشته شدن حسین علیه السلام بود. عبد اللّه بن ابى حُصَین ازدى ـ که از قبیله بَجیله بود ـ با حسین علیه السلام رو در رو شد و گفت: اى حسین ! آیا به آب نگاه نمى‌کنى که همچون سینه آسمان [ ، صاف و بى کران] است؟ به خدا سوگند، جرعه‌اى از آن را نخواهى چشید تا تشنه بمیرى. حسین علیه السلام فرمود: «خداوندا! او را تشنه بمیران و هرگز او را نیامرز!».

تاریخ الطبری : ج 5 ص 412 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 389 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 86 ، روضة الواعظین : ص 201

... بی شک علی الدوام منش اموی در طرفداران آنان و نواصب و منش علوی در شیعیان و محبان اهل بیت ادامه دارد....

* پژوهشگر تاریخ اسلام

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار