در آستانه دهمین سالمرگ هنرمند شاعر؛
امروز چندم مرداد است؟
خبرگزاری پانا:امروز دهمین سالمرگ هنرمند شاعر حسین پناهی است.
به گزارش خبرنگار پانا، حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهرستان کهگیلویه زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. حسین پناهی که سابقه حضور در جبهه را نیز داشت در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود. و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده دنیا ترجمه شدهاست.
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و به وصیت خود ایشان در قبرستانی که مادرش در آنجا دفن شده در شهر سوق از توابع کهگیلویه به خاک سپرده شد.
حسین پناهی روستازاده ای بود كه تا ابد خصلت های پاک و ساده روستایی اش را با خودش حفظ كرد و هیچگاه دچار استحاله های پوچ و افه های روشنفکر نمایانه مد شده در این روزها نشد . به همین خاطر حكایت مردمان فرودست و روستایی را با توسل به طنزی نیش دار و برنده روایت می كند و در این میان مخاطبش را با حقایق تلخ، كج اندیشانه و ناكارآمد عصر خویش آشنا می كند.آشنایی كه به رنجی انسانی منتهی می شود كه از آن گریزی نیست. از این رو بود كه دست به طغیانی كودكانه، نجیبانه و آرام علیه روزگاری زد كه در آن آدمهایش ، جنسی از دیوارهای سنگی دارند و به زندگی روزمره خوگرفته اند و دیگر از زمستان نگاه های آدم های اطراف شان چون او بنا به روایت آثارش دلگیر نمی شوند.
حسین پناهی مثل خودش بود، مثل خودش هم زندگی كرد، شعر سرود، داستان نوشت و نمایشنامه روی صحنه برد و مثل خودش هم بازی كرد. وقتی هم كه از ادامه این خود بودن بازماند ؛ به سوی شهری رفت كه در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است. حالا هم ده سال از شمارش معكوس برای آغاز سفر پناهی به سمت مقصود بی مقصدش می گذرد .البته خودش می گفت كه سال ها است مرده است. شاید از آن روزی كه گفت:
و اینچنین شد كه پنجره را بستیم/ در آن شب تابستانی/ من و نازی باهم مردیم.
در واقع او به مرگ خودآگاه بود و سال ها پیش سرود كه :
ما بدهکاریم
به آنان که صمیمانه زما پرسیدند
چندم مرداد است؟
و نگفتیم
چون که مرداد
گورعشق گل خونرنگ دل ما بوده ست
ارسال دیدگاه