کتاب «عباس کیارستمی،فیلم وفلسفه»به همّت نشر لِگا منتشر شد
تهران (پانا) - «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه» نوشتۀ مَتیو اَبوت، استاد فلسفه دانشگاه فدراتیو استرالیا، در سال 2017 میلادی به زبان اصلی منتشر شده و صالح نجفی آن را به فارسی برگردانده است. این کتاب را نشر لِگا کمتر از یک هفته است روانۀ بازار کرده.
دربارۀ کیارستمی کم ننوشتهاند اما این کتاب به یک لحاظ کمنظیر است. عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه درست به همان اندازه که دربارۀ سینمای کیارستمیست دربارۀ فیلم به مثابۀ فلسفه هم هست.
یادداشت نویسنده در ابتدای کتاب: «هنگامی که این کتاب مراحل نمونهخوانی را میگذراند عباس کیارستمی از دنیا رفت. باشد که این کتاب ادای احترامی باشد به خاطرۀ او، و به فیلمهای عمیق و سرشار از حس شفقت و مودّتی که او برای ما به یادگار گذاشت».
توصیف های پشت جلد: کتاب «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه» به یاری وارسی سینمای عباس کیارستمی، فیلم ـ فلسفهای نو و قدرتمند عرضه میکند. مَتیو اَبوت نشان میدهد فیلمهای کیارستمی تفکرِ سینمایی را به میدان عمل میآورند. فیلمهای او صرفاً گزارش مصور بعضی ایدههای ازپیش موجود فلسفی نیستند بلکه در عمل کار فلسفی میکنند، نوعی فعالیت واقعی فلسفی.
اَبوت با عبور از مرزهایی که بین فلسفۀ تحلیلی (انگلوساکسن) و فلسفۀ اروپایی ترسیم شده است، از افکار و آرای لودویگ ویتگنشتاین، استنلی کاول، جان مکداول، آلیس کرری، نوئل کرول، جورجو آگامبن و مارتین هایدگر بهره میگیرد تا تفکر جاری در فیلمهای متأخر کیارستمی را روشن گرداند: طعم گیلاس، باد ما را خواهد برد، ایبیسی آفریقا، ده، پنج، شیرین، کپی برابر اصل و مثل یک عاشق.
رابرت سینربرینک، استاد فلسفۀ دانشگاه مک کواری استرالیا، دربارۀ این کتاب می نویسد: «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه پژوهشی است روشنگر و تأثیرگذار دربارۀ یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای جهان. اَبوت نهتنها کارهای کیارستمی را با باریکبینی و مویشکافی میکاود بلکه گامی پرقدرت و بدیع در مسیر بحثهای مربوط به اهمیت و معنای فلسفی سینما ـ یعنی، ایدۀ «فیلم به مثابۀ فلسفه» ـ برمیدارد. خواندن این کتاب برای هرکس که دغدغۀ فیلم، فلسفه و سینماهای جهان دارد واجب است.»
عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه نشان میدهد معنای فلسفی فیلمها بیش از آنکه ناشی از توانایی آنها در برداشتن قدمهای مثبت در مسیر نظریهپردازی باشد ناشی از آن است که فیلمها میتوانند نظریهپردازی را اغوا، تحریک و مؤاخذه کنند.
«برگرفته از متن کتاب»ـ : تسلّی یعنی دلخوشیدادن ـ تسکیندادن یا دلداریدادن ـ و بهویژه سبککردن بار اندوه یا نومیدی. فیلمهای کیارستمی بدینمعنی تسلیبخش نیستند. فیلمهای او دقیقاً به لطف توانایی ناامیدکردنشان به مقصود خود میرسند، در ما میلی برمیانگیزند که در نهایت خود از بین میبرندش. با اینحال، فیلمهای او صرفاً نشانمان نمیدهند که چگونه با محدودبودن دایرۀ شناخت خویش کنار آییم یا چگونه خود را با این معنی وفق دهیم که هرگز نمیتوانیم به آن آرامش فلسفی که میجوییم یا مایۀ تسلّایی از این نوع دست یابیم. نومیدیِ مورد نظر بههیچروی نتیجۀ آن نیست که آنچه میخواهیم از ما مضایقه میشود ـ یا نشانمان میدهند که قرار نیست به آن برسیم ـ بلکه نتیجۀ ثابتشدن این حقیقت است که خود بهراستی نمیدانستیم چه میخواستهایم، چراکه آنچه (فکر میکردیم) میخواهیم همیشه از پیش موهوم و مخلوق خیالپردازی است. قضیه این نیست که ما نیاز نداریم جاپایی در واقعیتی که میجستیم پیدا کنیم یا میتوانیم بدون آن جاپا یا تکیهگاه سر کنیم (قضیه این نیست که باید با طیب خاطر شکاک بمانیم یا دستکم به شکاکیت خو کنیم): نه، قضیه این است که در
وهلۀ اول اصلاً معنای پیداکردن چنین جاپا یا تکیهگاهی روشن نیست و بدیناعتبار حرفهای آدم شکاک (و حرفهای مخالفان او) معنایی را که خود او گمان میکند (یا مخالفانش گمان میکنند) افاده نمیکند. از این روست که ویرانگری حیاتبخش و رهاییآور است. با پذیرفتن خطر تناقضگویی، میتوان آن را ویرانکردنی وصف کرد که با ویراننکردن ویران میکند [...] در این سیاق، ایراد اصلی تسلّی آن است که به ساختارهایی که در چارچوبشان به آدمها تسکین میبخشد دست نمیزند ـ و عملاً بامعنابودن و استواربودن و توپربودن آنها را مفروض میگیرد.
ارسال دیدگاه