دلنوشته‌ یک دانش‌آموز درباره «حاج قاسم»: در عمق نگاهت عظمتی بود که لرزه بر دل دشمنان می‌انداخت

تهران (پانا) – دانش‌آموزان سراسر کشور در همذات‌پنداری با سردار سلیمانی به خلق دلنوشته‌هایی پرداختند که گزیده‌ای از این دلنوشته‌ها در کتاب «منم یک حاج قاسم دیگر» وارد بازار نشر شد.

کد مطلب: ۱۱۳۴۱۴۳
لینک کوتاه کپی شد
دلنوشته‌ یک دانش‌آموز درباره «حاج قاسم»: در عمق نگاهت عظمتی بود که لرزه بر دل دشمنان می‌انداخت

کتاب «منم یک حاج قاسم دیگر» مجموعه‌ای از دلنوشته‌های دانش‌آموزان سراسر کشور درباره «شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی» است که دی‌ماه سال 98 طی یک حمله تروریستی به مقام رفیع شعادت نائل آمده است.

از میان صدها دلنوشته که از سراسر کشور برای این پویش ارسال شده است، 142 دلنوشته برای درج در این کتاب برگزیده شده‌اند.

در یکی از دلنوشته‌های دانش‌آموزی به قلم مریم رضایی دانش‌آموز دوره متوسطه اول از استان مازندران خطاب به سردار سلیمانی می‌خوانید:

« منم حاج قاسمی دیگر، قاسمی از تبار قاسم کربلا که با هر فریاد «هل من ناصر ینصرنی» کبوتر دلش فریادهای مولایش را در گوشش نجوا می‌کرد و او را به همراه خود به دنبال قافله‌ی عشق می برد. او آنقدر به دنبال این کاروان رفت که سر انجام از قافله نینوا جانماند. به راستی که خود یک کربلا بود. از قاسم اسمش را از علی اصغر گلوی بریده‌اش را و از علی اکبر بدن ارباً اربایش را به ارث برد و چه کربلای زیبایی. آری منم سلیمانی دیگر، سلیمانی که همانند نبی با لشکریان پنهانی‌اش به نبرد حق با تزویر رفت لشکریانی که صدایش را فقط یک انگشتر شنید. انگشتری که همانند انگشتر سلیمان نبی دارای یک نگین فرا زمینی بود. نگینی از جنس فریاد خودخواهی لشکریانی که صدایشان در گوش ملتی طنین انداز شد که فریادهایشان بر کرانه‌های آسمان به پرواز درآمد و تبدیل به موشک هایی شد که از آنان ندای انتقام سخت به گوش می‌رسید و بوی خونخواهی می‌داد. داستان خون خواهی‌ات را شنیده‌ای؟ میدانی که فرماندهی عملیاتت را چه کسی بر عهده داشت؟ می‌دانم که می‌بینی و زنده‌تر از همیشه هستی. باز می‌گویم که بقیه بدانند مردم شریف ایران طرف صحبت من شما نیستید؛ زیرا که خود در صحنه حاضر بودید. طرف صحبت من آن ایرانی نماهایی هستند که خودشان را به خواب زده‌اند؛ واقعاً نمی‌دانم چه خوابی برای نگاه پدرانه‌اش دارید. برای آنها می‌گویم. درست زمانی که هنوز خاک، پیکر پاره پاره‌ات را در آغوش نگرفته بود، انتقامت را گرفتیم. پیکری که پنج روز تمام بر دوش مردمی چرخید که در برف و سرمای زمستان زیر سایه‌ات گرم می‌شدند و گرمای پیکر بی‌جانت را حس می‌کردند حتی هوا هم از سوگت بی‌قرار بود و رمقی برای گرم کردن نداشت. مردم، مردمی که چشمشان پر از اشک بود؛ بخاطر چشمان غرق در خونت که دیگر کسی آنها را نمی‌دید چه چشمان چون شیری داشتی تو. چشمانی که معروف به عین‌الاسد ایران بود، آری چشم شیر هرچند برای توصیف نگاه پرنفوذ تو لقب کمی است؛ زیرا در عمق نگاهت عظمتی بود که لرزه بر دل دشمنان می انداخت؛ ولی ما در زیر سایه‌اش آرام می‌خفتیم.

رهبرم ای آقای من ما جوانان با تو و سردار شهیدت عهد می بندیم که هر کدام سلیمانی‌هایی شویم برایت که لشکری عظیم برای استقبال از حضرت حجت‌(عج) بسازیم. خداحافظ ای سردار دل‌ها، ای یاور مردم و ای یاور ولایت. روح بلندت قرین رحمت واسعه الهی و راهت پر رهرو باد.»

هدف از جمع‌آوری این مجموعه بست و پیوند الگوها و اسوه‌های انقلابی با نسل نوجوان و جوان کشور است.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار