دلنوشته‌ یک دانش‌آموز درباره «حاج قاسم»: تو بزرگتر از آنی که یادت از خاطره‌ها برود

تهران (پانا)- دانش‌آموزان سراسر کشور در همذات‌پنداری با سردار سلیمانی به خلق دلنوشته‌هایی پرداختند که گزیده‌ای از این دلنوشته‌ها در کتاب «منم یک حاج قاسم دیگر» وارد بازار نشر شد.

کد مطلب: ۱۱۳۲۰۲۶
لینک کوتاه کپی شد
دلنوشته‌ یک دانش‌آموز درباره «حاج قاسم»: تو بزرگتر از آنی که یادت از خاطره‌ها برود

کتاب «منم یک حاج قاسم دیگر» مجموعه‌ای از دلنوشته‌های دانش‌آموزان سراسر کشور درباره «شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی» است که دی‌ماه سال 98 طی یک حمله تروریستی به مقام رفیع شعادت نائل آمده است.

از میان صدها دلنوشته که از سراسر کشور برای این پویش ارسال شده است، 142 دلنوشته برای درج در این کتاب برگزیده شده‌اند.

در یکی از دلنوشته‌های دانش‌آموزی به قلم هلیا فانوسی دانش‌آموز دوره متوسطه اول از استان کرمانشاه خطاب به سردار سلیمانی می‌خوانید:

« خواستم بنویسم دلنوشته‌ای برای سپاس؛ اما سپاس ازتو در زبان نمی‌گنجد که در جان من است؛ در قطره قطره اشکی که هنگام شنیدن خبر آسمانی شدنت از چشمانم بی اختیار جاری می‌شد در رعشه‌های مشت گره شده‌ام که از خشم می‌خواست آوار شود بر سر اهریمنانی که در آن نیمه شب زمستانی دردی بر قلب یک ملت نشاندند؛ اما دلیر مرد شجاع ایرانی، سردار لحظه‌های ناب پیروزی؛ سردار مرزهای امن وطنم؛ سردار دلیر لحظـه‌های وحشت که نامت لرزه بر اندام دشمن می‌انداخت! چه ناتوان بودند آنان که ناجوانمردانه خواستند بودنت را یک دنیا فراموش کند و چه ناتوان‌تر آنان که از رودررویی با تو هراس داشتند؛ غافل از آنکه تو بزرگتر از آنی که یادت از خاطره‌ها برود و نامت از زبان‌ها.

سردارم؛ بزرگ مرد وطن غیورم؛ دلتنگی یک ملت بدرقه راهت؛ چه خوش رفتی و چه پر غرور و پر افتخار. با رفتنت اما؛ از گوشه و کنار ایران عزیزم سردارها برخواستند؛ مشت ها گره شدند و قلب ها به تپش برآمدند و یک صدا فریاد زدند که من یک حاج قاسم هستم؛ چه سرافرازی و چه ابهت که با رفتنت هم نامت و یادت جاودانه شد و راهت همیشه سبز!

دلنوشته‌ام را تقدیمت کردم که فقط یک جمله بگویم و این آن اینکه: من یک حاج قاسم دیگرم راهت پر رهرو!»

هدف از جمع‌آوری این مجموعه بست و پیوند الگوها و اسوه‌های انقلابی با نسل نوجوان و جوان کشور است.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار