از آرزو تا واقعیت/نسیمی از جنس انتظار، مرا تا آستانهٔ ملاقات با «پدر» کشاند
پاکدشت(پانا)-دانشآموز خبرنگار پانای شهرستانهای تهران از رویای دانشآموزی خود و تاریخی ترین لحظهی زندگیاش و دیدار با رهبر معظم انقلاب سخن میگوید.
در صف دوم بیت نشسته بودم، جایی که شکوه لحظه، نفس را در سینه حبس میکرد.
امروز، قلم روی کاغذ، سبکتر از همیشه میدود، اما دل، سنگین از شکوه لحظههایی است که در گوشهی ذهنم جاودانه شدند. گویی تمام روزهای سخت مطالعه و تلاش، پلکانی بودند برای رسیدن به اوجی به نام «دیدار».
و اینک، در آستانهی حریم آرامش ایستادهام؛ جایی که زمان، معنای دیگری دارد. نگاهم به چهرهی آشنای «پدر» میافتد؛ همان که همیشه از پشت قاب شیشهای تلویزیون، به زندگیام جهت میداد. امروز اما، فاصلهها به صفر رسیده است. نورش را از نزدیک لمس میکنم؛ نوری که نهتنها چشمانت، که جان را روشنی میبخشد.
در چشمان مهربانش، دنبالهی راهی را میبینم که حسینهای فهمیده آغاز کردند. گویی صدای آرامشبخش او، طنین انداز شعار امید و مقاومت در گوش تاریخ است.
سخن میگوید. کلامش، چون بارانی بهاری، بر جان تشنهی یقین میریزد. از عزت میگوید، از مبارزه با استکبار، و از روزی که ملت ایران، چهرهی واقعی ابرقدرتهای دروغین را به جهان نشان داد. فرمود: «وحدت، نسخهی شفابخش دردهای امت است؛ در علم، در مدیریت و در ایمان.»
از نسل ما میگوید؛ از دانشآموزان و دانشجویانی که وارثان راستین این انقلابیم. به ما امید بسته است. هر کلمهاش مسیری تازه را پیش رویمان روشن میکند، گویی چراغی است بر فراز کوهی بلند.
وقتی برمیخیزد، گویی تازه نفسهای تاریخ را شنیدهایم. در دلم، با خدای خود عهدی تازه میبندم: که پاسدار این امانت بزرگ باشم؛ که لایق این نگاه پرامید بمانم.
چرا که بزرگترین انگیزهی من برای فردایی روشن، همین نگاه پدرانهای است که به آیندهی این مرز و بوم دوخته شده است...
ارسال دیدگاه