محمدرضا دلیر*

نگاهی به نمایش «آداب شکار روباه»

تهران (پانا) - نمایش «آداب شکار روباه» نقدهای مختلفی را به خود جلب کرده است. برخی از منتقدان این نمایش را اثری قابل تأمل و موفق در زمینه تئاتر می‌دانند که با نگاهی انسان‌محور و استفاده از استعاره، به بررسی مفاهیم قدرت، تاریخ و روان ایرانی پرداخته است.

کد مطلب: ۱۵۸۹۴۷۷
لینک کوتاه کپی شد
نگاهی به نمایش «آداب شکار روباه»

این نمایش به گفته منتقدان، به جای بازسازی صرف تاریخ، به دنبال واکاوی چرایی تکرار رنج در تاریخ است. اما برخی دیگر معتقدند که نمایش در برخی بخش‌ها دچار شعارزدگی و تکرار شده و ریتم اجرا و چیدمان نور و حرکت نیز می‌توانست بهتر باشد.

نمایش «آداب شکار روباه» با وجود نقدهایی که به آن وارد شده، به عنوان یکی از نمونه‌های موفق تئاتر در روزهای اخیر شناخته می‌شود که با نگاهی پرسشگر به تاریخ، مخاطب را به فکر وا می‌دارد. این نمایش نه تنها یک یادآوری از رنج‌های گذشته است، بلکه مخاطب را به چالش می‌کشد تا درباره چرایی تکرار این رنج‌ها در طول تاریخ فکر کند.

قصه نمایش در باب «عباس» و «خداداد» یا همان ملازمان شاه است که در یکی از خیمه‌های پادشاهی، شبی پر حادثه را از سر گذرانده و مشغول بازی شاه و نوکرانش‌ و همچنین بی‌تاب به پایان رساندن ماموریتی هستند که در قبال شاه برای خود تعریف کرده‌اند. آنان با مهارتی مثال‌زدنی شخصیت شاه را با تمامی خصائل بشری‌اش، بازنمایی کرده و شاه‌بودگی از نوع آقامحمدخانی‌ را تا نهایت منطقی‌اش ادامه می‌دهند. در میانه این سرگرمی مرگبار و کیفورکننده، عباس و خداداد حد و مرز چندانی برای خود قائل نیستند. آنان می‌دانند که برای رسیدن به مقصود، می‌بایست تمرکز کنند و شاه‌بودن خویش را باور داشته باشند اما این تضمینی برای موفقیت‌شان نخواهد بود.

عباس و خداداد به مانند سولانژ و کلر کلفت‌ها، این شجاعت نصفه و نیمه را یافته‌اند که موقعیت فرودستی خویش را نفی کرده و از طریق بازی‌کردن نقش شاه، جایگاه نمادین سلطنت را تصاحب کرده و در صورت امکان، جسم‌ او را نابود کنند. شوربختانه اینجا هم به مانند کلفت‌های ژنه، موقعیت تاریخی «ارباب-بندگی» دستخوش تغییر معناداری نمی‌شود و فرودستان تاریخ می‌بایست وضعیت غمبارشان را تحمل کرده و سرسپرده فرامین ارباب باشند.

اجرا توانسته بازتابی از برآیند نیروهای تاثیرگذار و تاثیرپذیر حاضر در صحنه باشد. سه شخصیت نمایش، مدام در نسبت با یکدیگر و با رویکرد رئالیسم انتزاعی اجرا، وارد بده و بستان انسانی می‌شوند. به جز آقامحمدخان که نقش بازی نمی‌کند و خودش است، عباس و خداداد بر سر شاه‌شدن به تناوب جا عوض کرده و شاه و عباس می‌شوند. وقتی آقامحمدخان بدون اعلام قبلی وارد خیمه پادشاهی شده و رفتار مستاصل عباس و خداداد را مشاهده می‌کند به این واقعیت پی می‌برد که حتی معتمدترین افرادش هم نسبت به او وفادارانه عمل نمی‌کنند. حضور کوتاه‌ مدت شاه و استنطاق از عباس و خداداد، یکی از صحنه‌های به یادماندنی اجرا است. در این صحنه، شخصیت عباس با بازی احسان کمالی و خداداد با نقش‌آفرینی حکمت شیردل، به همراه آزاده حیدرزاده که آقامحمدخان را بازی می‌کند صحنه‌ای تماشایی از سیاست در ایران معاصر را به نمایش می‌گذارد.

در بطن این نمایش، مفاهیم روان‌شناسی مدرن بی‌صدا اما حاضر، صحنه را شکل می‌دهند. «آداب شکار روباه»، بیش و پیش از هرچیز، روایتی از اراده معطوف به قدرت است؛ همان میل بی‌امان به اثبات خود که در دل زخم و ناکامی، خاموش نمی‌شود و در ادامه به نیرویی انفجاری بدل می‌گردد. آقامحمدخان، با پیکری زخمی و گذشته‌ای لبریز از تحقیر و حذف، قدرت را نه‌فقط برای سلطه بر دیگران، که برای فرار از هویت گریزناپذیر خویش به کار می‌گیرد؛ درست همان‌طور که نیچه هشدار می‌داد: انسان، در فقدان معنا، دست به آفرینش معنا از دل قدرت ویرانگر می‌زند.

اما این میل به تسلط، سرانجامی جز تکرار زخم ندارد؛ چون همان‌گونه که لاکان بر مفهوم فقدان و میل تاکید می‌کند، «دیگری بزرگ» همیشه دست‌نیافتنی است و هر تلاشی برای پُر کردن این خلأ، به سرخوردگی و بازتولید رنج می‌انجامد. آقامحمدخان در مقام شاه، پیوسته میل دارد که با نمایش قدرت و اعمال خشونت، «کمبود» خود را پنهان کند، اما این نمایش بی‌پایان، خود بدل به کابوسی می‌شود که شاه و زیردستانش هر دو در آن اسیرند

می‌توانم بگویم با روایتی روبرو هستیم که در آن یک نگاه تاریخی و دراماتیک به یکی از عجیب‌ترین شاهان تاریخ ایران ارائه می‌شود. نویسنده با اعمال تحریفات و پیچش‌های دراماتیک، این واقعه تاریخی را به گونه‌ای بازآفرینی کرده که با دغدغه‌های امروز جامعه ایرانی تطابق دارد. این هم‌خوانی میان تاریخ و زمانه اکنون، برای مخاطب  بسیار جذاب است.

«آداب شکار روباه» نمایشی است که درباره «آغا محمدخان قاجار» است، اما نه به شیوه‌ای کلاسیک و سنتی تئاتر تاریخی. این اثر، یک تجربه اجرایی و ذهنی است که مخاطب را در دل روایت مردی با قدرت مطلق و زخم‌های عمیق قرار می‌دهد و در عین حال، از مرزهای تاریخ فراتر رفته و پرسش‌هایی درباره قدرت، خشونت و نقش‌های وارونه در جهان معاصر را به میان می‌آورد.

این نمایش الهام گرفته شده از نمایشنامه «کُلفت‌ها» اثر ژان ژنه است و پر است از بازی‌های روانی، تغییر در قدرت و مرزهای مبهم بین سلطه و اطاعت. نویسنده و کارگردان «آداب شکار روباه» با ترکیب فضای تاریخی و زبان تئاتر مدرن، چادر شکارگاهی را به صحنه‌ای تبدیل کرده‌اند که در آن واقعیت و نمایش، فرمانروایان و کُلفت‌ها، اربابان و قربانیان، همواره در حال تعویض جایگاه و نقش هستند.

آغا محمدخان در این نمایش، بیشتر یک چهره چندلایه و نمادین است تا صرفاً یک شخصیت تاریخی. او می‌تواند به عنوان ضدقهرمان یا شخصیتی با ابعاد متفاوت دیده شود که در بعضی لحظه‌ها احساس نزدیکی و حتی همدلی با او برای مخاطب ممکن است. شخصیت‌های نمایش در قالب «بازی در بازی»، وجوه مختلفی از او را نشان می‌دهند؛ از تعادل و قدرت، تا جنون و اراده.

بر اساس داده‌های اثر، متن تا حد زیادی به رئالیسم وفادار است، زیرا نویسنده علاقه‌مند بوده است که اثر در قالب رئالیستی ارائه شود.

( منتقد سینما و تئاتر)

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار