روایت دو همرزم از شهید شادمانی:
فرماندهای با دل زلال، وفادار به رفاقت و فدایی مردم
همدان (پانا) - دو تَن از همرزمان دیرین شهید سپهبد علی شادمانی در جمع خبرنگاران با مرور خاطراتی از همراهی ۴۶ ساله با این فرمانده فقید از او بهعنوان چهرهای کمنظیر در میدان رزم، اخلاق، معنویت و انسانیت یاد کردند؛ فرماندهای که حتی در اوج مسئولیتهای راهبردی، رفاقتهای جبهه را فراموش نکرد و در بیماری به فکر شفای دیگران بود.

علیاصغر حاجیبابایی از دوستان و همراهان ۴۶ ساله شهید شادمانی با اشاره به سفرهای مشترک اربعین گفت: در آخرین سفرمان به نجف با وجود ابتلا به کرونا، شبها تا دیروقت به حرم میرفت و نماز شب میخواند. میگفت: من دیگر وقتی ندارم که نمازی قضا کنم.
وی با اشاره به روحیه ایثارگرانه شهید افزود: در همان سفر، وقتی متوجه شد پسر صاحبخانه بهشدت بیمار است با هزینه شخصیاش او را به ایران آورد و درمان را پیگیری کرد. وقتی در ایران، کبد پیدا نشد، بیمار به کربلا بازگشت و در حرم حضرت ابوالفضل(ع) به شکل معجزهآسا شفا یافت.
حاجیبابایی گفت: وقتی پدر آن پسر خواست از او تشکر کند، شهید شادمانی فقط گفت: «ما نیامدهایم که تشکر بشنویم، ما آمدهایم که خدمت کنیم.» او مجسمهای از صفا، خلوص و انسانیت بود.
سعید بادامی، از نخستین همرزمان شهید شادمانی با اشاره به آشناییشان در پادگان ابوذر همدان در سال ۱۳۵۸ گفت: او مربی نیروهای رسمی سپاه بود و با صبر و دقت، پاسداران تازهنفس را برای اعزام به جبههها تربیت میکرد. در سرپل ذهاب و در پل فلزی ایلام در کنار شهید همدانی و دیگر فرماندهان همیشه در خط مقدم بود.
وی با اشاره به جایگاه شهید شادمانی در سپاه همدان افزود: پس از شهادت حاج حسین همدانی، او سومین فرمانده لشکر انصارالحسین(ع) شد و در عملیاتهای متعدد با نبوغ و تجربهاش نقشآفرینی کرد اما با وجود رسیدن به بالاترین سطوح فرماندهی، هیچگاه از رفاقتهای قدیمی فاصله نگرفت.
بادامی با بغضی در گلو به خاطرهای از خرداد ۱۴۰۴ اشاره کرد و گفت: چند روز پیش از شهادتش در مراسم شهید شهبازی در اصفهان، کنار مزار شهید نشست و گفت: من خستهام، من را بپذیر. میخواهم کنار شهدا باشم. هیچکس نمیدانست که چند روز بعد، او به دست پلیدترین دشمن اسلام به شهادت خواهد رسید.
ارسال دیدگاه