خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است

تهران (پانا) –- اسم نوروز که می‌آید دل آدم‌ها پر می‌کشد، فکرها، آرزوها بیقرار بیرون پریدن می‌شود، از دریچه‌ها، از کوچه‌ها، شهرها. اسم بهار که می‌آید آدم هوای رفتن به سرش می‌زند؛ رفتن به باغ، کوه، صحرا، رفتن به سفرهای دور، حتی رفتن به پارک سر خیابان...

کد مطلب: ۱۱۶۵۰۵۵
لینک کوتاه کپی شد
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است

بهار وقت رفتن است، به هرجا که اینجا نیست. آدمها همیشه در دالانهای تاریک آرزوهای شان هوای رفتن دارند اما بهار که می‌رسد انگار ماندن سخت تر می‌شود. بقول سعدی «وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند/ خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است.»

امسال اما دومین بار است که زمین گردشش را به مدار ستاره آتشینش کامل می‌کند بی آنکه دل آدمها از اندیشه رفتن لرزیده باشد. مجال سفر به دور و نزدیک، فضای خیمه زدن در دشت و صحرا و توان دل سپردن به باد بهار حتی به قدر رفتن تا بوستان سر خیابان با بیم و خطر همراه است. عده ای با احتیاط گام به بیرون می‌گذارند و عده ای هم امنیت ماندن در خانه را به خطرهای راه رجحان می‌دهند و با وحشی بافقی هم‌صدا می‌شوند که : «صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام/ ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم.»

بهار ۱۴۰۰ رسید و تو اهل رفتن باشی یا ماندن، بر امواج سنگین‌گذرِ زمان پیش خواهی رفت؛ یعنی در خانه یا جاده، در دل صحرا یا گوشه انزوا، همچون همگان، زمان برتو میگذرد و لحظه ای از رفتن بازنمی‌ماند. پس «خوشا پرکشیدن، خوشا رهایی..» حتی اگر ماندن در خانه را برای شروع تقویم جدید انتخاب می‌کنی.

فرزند آدم است و زنده‌بودنش در جاری بودن و دل به باد سپردن شکل می‌گیرد و معنا می‌یابد. وقتی دل به مانداب می‌سپارد، روحش ذره ذره از حس گرم زندگی تهی می‌شود و آنچه به جا می‌ماند چیزی نیست «جز خطوط گم و ناپیدایی، در رسوب غم روزان و شبان...» تقویم ورق می‌خورد، سال نو می‌شود، عمر می‌گذرد، و انسان در زندان اندوه و تنهایی پیر می‌شود، اگر شمعی نیفروزد، حتی در سردترین شبها، تاریک‌ترین شبها،

اگر فریادی برنیاورد؛ حتی در برهوت بی‌انسان،

اگر قدم در راه نگذارد؛ حتی بر جاده‌های بی بازگشت...

«ای دل من گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمی‌ پوشی به کام

باده رنگین نمی ‌بینی به جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که می ‌باید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار...»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار