عروس شهرهای جهان چه بدترکیب بود/ نگاهی به تازه ترین فیلم فرهادی

خبرگزاری پانا: آیا فرانسوی‌ها مریضند که فیلمِ «سیاه‌نما» علیه خودشان را نیز تحویل می‌گیرند یا اینکه بر خلاف ما دریافته‌‌اند که نام نقد اجتماعی ‌سیاه نمایی نیست؟!‌ هر نقدی را که مطابق ذائقه‌مان نبود، «سیاه نمایی» خطاب نکنیم که اگر یکی از آنها سیاه‌نمایی نبوده باشد، باید درباره ادعایی که کرده‌ایم، روزی پاسخگو باشیم. یادمان نرود اگر خودمان، خودمان را نقد نکنیم، دیگران ما را آن گونه که دوست دارند، نقد می‌کنند.

کد مطلب: ۹۹۵۵۷
لینک کوتاه کپی شد

به گزارش پانا، آخرین ساخته اصغر فرهادی، در حالی اکران شد که ساختار کلی فیلم، مضمونی خلاف تصور کلی جهانیان نسبت به فرانسه زیبا و پاریس دوست‌داشتنی دارد و در واقع در مفهوم بومی و آنچه طرز تلقی بدگمانان است، یک «سیاه‌نمایی تمام و کمال» است تا این پرسش پیش آید که چرا اصغر فرهادی، کمک هزینه ساخت فیلم از اتحادیه اروپا را دریافت کرده و در خلاف جهت منافع این اتحادیه فیلم ساخته‌ و چرا فرانسوی‌ها متوجه مدل تحلیلیِ توهم توطئه‌ایِ ما ایرانی‌ها نیستند و از یک فیلم سیاه‌نمای جامعه فرانسه تقدیر می‌کنند؟!

«پس از «جدایی...»، سینماگر ایرانی در یک درام پیش پا افتاده در حومه پاریس سرگردان و گمشده است! فرهادی عبوس که خنده به لب ندارد، تنها چیزی که از پاریس در فیلمش به تصویر کشیده، یک تکه از خیابانی در حومه شهر و یک داروخانه و یک خشکشویی است.

بقیه حوادث در خانه می‌گذرد که ماری در آن زندگی می‌کند و احمد که از ایران برگشته... مردی که به اصطلاح می‌خواهد موقعیت را بفهمد و مصلح باشد و...»؛ این بخشی از روزنامه لیبراسیون به قلم دیدیه پرون از منتقدان معتبر این نشریه است.


عروس شهرهای جهان چه بدترکیب بود!

بر خلاف بسیاری از نشریات فرانسوی و انگلیسی زبان که فیلم فرهادی را ‌تحسین کردند و پیش از این به آن اشاره شد، افزون بر پرون، میشل فرودن، سردبیر هنری روزنامه لوموند و کایه‌دوسینما، سرژتوبیانا، سردبیر پیشین مجله کایه‌دوسینما در نقد فرهادی به شدیدترین شکل ممکن نوشته‌اند و جالب آنکه اینها دقیقاً در نقطه‌ای فعالیت می‌کرده‌اند یا می‌کنند که جزو کارآمدترین بخش‌ها در شکل‌گیری و تقویت به بنیان‌‌های موج نوی سینما فرانسه نقش آفرین بوده‌اند و برخی مقالاتشان اساساً جنبه آموزشی دارد و طبیعتاً مورد اشاره قرار می‌گیرد و در کنار همه این مسائل، علاقه جدی به پاریس دارند.

در واقع نظر این منتقدان درباره فیلم فرهادی به نوعی درست است و هیچ یک از زیبایی‌های پاریس در این فیلم دیده نمی‌شود و عروس شهرهای جهان در این فیلم بسیار بدترکیب به تصور کشیده شده و این اتفاق نیز از سوی فرهادی تعمداً انجام گرفته است.
فرهادی در این باره پیش از اینها توضیح داده بود که برای تحت‌الشعاع قرار نگرفتن فیلمش از پاریس، فیلم را در حومه این شهر ساخته و لوکیشن برگزیده، بسیار سرد و بی‌روح است، همان گونه که داستان فیلم نیز با سردی همراه است و نقدی جدی به جامعه فرانسوی وارد آورده است.


عروس شهرهای جهان چه بدترکیب بود!

حال آیا منصفانه است که کارگردانی با سرمایه چند میلیون دلاری یک کمپانی فرانسوی فیلمی چنین سرد بسازد که هیچ جذابیتی از پاریسِ دوست داشتنی در آن دیده نشود و مردمان این شهر را دارای روابط سرد و از هم گسسته تلقی کند که در خانواده‌هایی با ساختارهای شکننده زندگی می‌کنند و کمترین قواعد زندگی مشترک را نیز رعایت نمی‌کنند؟ آیا کاری که فرهادی کرد، انصاف بود و آیا حق فرانسوی‌ها نیست تا در مقابل سینماهای اکران کننده فیلم فرهادی که تاکنون بیش از هشتصد هزار مخاطب در فرانسه داشته، دست به تجمع اعتراض آمیز بزنند؟

آیا ارزش‌های این کشور باید این گونه نادیده گرفته می‌شد و فرانسه دوست داشتنی و پاریس زیبا شبیه کشورهای زیر یوغ شوروری سابق به تصویر کشیده می‌شدند که مردمش در تنش‌های اجتماعی و فردی، توان نگه داشتن کانون خانواده‌هایشان را ندارند و جامعه‌شان در سراشیبی سقوط است؟

حقیقتاً اصغر فرهادی دستمزدش را از فرانسوی‌ها ‌گرفته و کمک هزینه ساخت فیلمش را از اتحادیه اروپا دریافت کرده یا دشمنان فرانسه او را تغذیه کرده‌اند که یک سیاه نمایی را بر پرده‌ سینماهای فرانسه نشانده و زیبایی‌های این کشور را به هیچ بگیرد؟! شرق و کشورهای شرقی چه نقشی در این نوع فیلمسازی داشته‌اند؟!

عروس شهرهای جهان چه بدترکیب بود!

درباره ادبیات این جملات‌ تعجب نکنید. اگر توهم توطئه داشته باشید، قطعاً بدتر از منتقدان فرانسوی و شبیه ادبیات فوق فرهادی را نقد می‌کنید. به هر صورت فرهادی در نقد اجتماعی فرانسه، رحم نکرده و فضای فرانسه را شبیه فانتزی‌هایی که در ذهن داریم، به تصویر نکشیده ‌و این به تعبیری که در کشورمان می‌شود، حکمش «سیاه نمایی» است؛ تعبیری که در این هشت سال به شدت وسعت انتساب یافت و بسیاری از نقدهای اجتماعی در قاب تصوی، متهم به سیاه نمایی شده و چوب خورده است.

«جدایی نادر از سیمین» نیز اساساً با چنین حملاتی از سوی منتقدان چشم بسته طرد می‌شد و اصلاً عنوان می‌شد علت اسکار دادن و تحویل گرفتن فرهادی، سیاه نشان دادن ایران و متشنج و دروغگو نشان دادن ایرانیان بوده است. با این اوصاف، چرا فیلم فرهادی این بار نیز به کن رفت و بازیگر نقش اول زن فیلم نیز جایزه فرانسوی کن را دریافت کرد؟ آیا فرانسوی‌ها مریض هستند که فیلمِ «سیاه نما» علیه خودشان را ‌تحویل می‌گیرند یا آن که بر خلاف ما فهمیده‌اند که نام نقد اجتماعی ‌سیاه نمایی نیست؟!

عروس شهرهای جهان چه بدترکیب بود!

البته متهم کنندگان ایرانی فیلم پیشین ‌فرهادی در مقابل این پارادوکس که دقیقاً نقد گفتار پیشین‌شان است، سکوت‌ کرده‌‌ و مانده‌اند که چگونه صدهزار صدهزار به تعداد بلیت‌های فروخته شده این فیلم در فرانسه افزوده می‌شود و فرانسوی‌ها از این فیلم سرد استقبال می‌کنند!

آیا وقت آن نرسیده اندکی در مواضعمان بازنگری کنیم و به سوی هر آینه و آینه‌سازی که نقش ما را عین راستی و حقیقت به تصویر کشید، به قصد شکستن سنگ پرانی نکنیم؟

با پایان دوران حضور امثال جواد شمقدری و دوستانش در سازمان سینمایی و همچنین تغییر بخشی از بدنه سیاست‌گذار و مدیریت فرهنگی کشور، فرصت مغتنمی فراهم می‌آید تا بار دیگر سنت نقد اجتماعی را فراهم شود و هر نقدی ‌که مطابق ذائقه‌مان نبود، «سیاه نمایی» خطاب نکنیم که اگر یکی از آنها سیاه نمایی نبوده باشد و کارگردانش نیز چنین قصدی نداشته باشد، باید روزی درباره ادعایی که کرده‌ایم، پاسخگو باشیم. یادمان نرود اگر خودمان، خودمان را نقد نکنیم، دیگر ما را آن گونه که دوست دارند نقد می‌کنند.

منبع: تابناک

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار