پرونده ویژه/*محمدرضاسلمانی عبیات

کربلا و اسوه های خودآگاهی

نگاه ویژه امام حسین (ع) به میزان خود آگاهی اصحاب و یاران از ۲۸ رجب سال ۶۰ هجری قمری و در زمان خروج مدینه آغاز ، در مکه علنی تر ، در مسیر ۲۵ روزه تا کربلا در دیدار متعدد ایشان متبلور و  در کربلا  به نهایت خود رسید .

کد مطلب: ۹۵۲۸۲۴
لینک کوتاه کپی شد
کربلا و اسوه های خودآگاهی

تصریحات امام حسین (ع) و میزان شفاف سازی ایشان از فلسفه و علت قیام از همان روزهای ابتدایی و در سخنان متعدد نشان دهنده این موضوع است که ایشان همواره بر لزوم خود آگاهی همراهان و یارانش در این نهضت تاکید ویژه داشته اند .

در وصیت نامه مشهور امام که در واپسین روزهای حضور ایشان در مدینه منتشر شد تا گفتگوهای ایشان با نخبگان در مکه یک نکته به عنوان وجه مشترک شناخته می شود .

امام حسین (ع) به صورت شفاف موضوع شهادت را مطرح کرده و از آن به عنوان یک پیروزی بزرگ تعبیر می کنند !

نمونه اول :

ابا عبدالله (ع) پیش از آنکه از مدینه خارج شود ، در وصیت نامه ای کوتاه می نویسند :

أنّ الحسین لمّا فصل متوجها إلى العراق أمر بقرطاس، و کتب بسم اللّه الرّحمن الرّحیم من الحسین بن علیّ إلى بنی هاشم، أمّا بعد؛ فإنّه من لحق بی استشهد، و من تخلّف لم یبلغ الفتح، و السّلام

حسین علیه السلام هنگامى که رو به سوى عراق کرد ، کاغذى خواست و نوشت: به نام خداى بخشنده مهربان . از حسین بن على ، به بنى هاشم . امّا بعد ، هر کس با من همراه شود، شهید مى شود و هر کس از من روى بگرداند ، به پیروزى نمى رسد.

اللّهوف فی قتلى الطّفوف السّیّد ابن طاوس الحسنی: 40

نمونه دوم :

عبدالله بن عباس که مدتها ساکن مکه شده بود به محض اینکه از نیت امام علیه السلام آگاه شد به دیدار ایشان رفته و از ایشان تقاضا میکند که از این تصمیم منصرف شده و در مکه باقی بماند ، امام در جواب می فرماید :


فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : لَأَن اُقتَلَ بِمَکانِ کَذا و کَذا أحَبُّ إلَیَّ أن تُستَحَلَّ بی ـ یَعنی مَکَّةَ ـ قالَ : فَبَکَى ابنُ عَبّاسٍ

اگر در فلان مکان کشته شوم برای من بهتر است تا اینکه در مکه خونم ریخته شود . پس ابن عباس با شنیدن این سخنان گریست


الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج 1 ص 450 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 420


نمونه سوم :

امام علیه اسلام در دیدار هایی که با عبدالله بن زبیر داشت همواره بر عاقبت قیام اشاره هایی میکرد . این درحالی بود که عبدالله بن زبیر از حضور ایشان در مکه دلخوش نبوده و این حضور را مانع بیعت مردم با خود می دانست .

لَأَن اُدفَنَ بِشاطِىِ الفُراتِ أحَبُّ إلَىَّ مِن أن اُدفَنَبِفِناءِ الکعبة .

در ساحل فرات دفن شوم برایم ، دوست داشتنى تر است از این که در آستانه کعبه به خاک سپرده شوم .

کامل الزیارات : ص 151 ح 184 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 86 ح 18 .

این سخن، بدین معناست که: من ، چه به کوفه بروم و چه نروم ، بى تردید، به دست عوامل یزید، کشته مى شوم . بنا بر این، باید نقطه اى را براى شهادت خود انتخاب کنم

نمونه چهارم :

حسین بن علی (ع) در طول مسیر ۱۴۴۰ کیلومتری از مکه تا کوفه بارها به موضوع شهادت خود و یارانش اشاره کرده اند. در یکی از موارد در محلی به نام عقبه البطن می فرماید:

قالَ لِأَصحابِهِ : ما أرانی إلّا مَقتولاً

چون حسین بن على علیه السلام بر بالاى عَقَبة البَطْن رفت ، به یارانش فرمود: «من ، حتما کشته خواهم شد» .

کامل الزیارات : ص 157 ح 194 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 87 ح 24

امام علیه السلام این سرنوشت خونین را به یاران خویش نیز خبر داد تا همراهى‌شان از روى بصیرت و آگاهى باشد ؛ چرا که حضرت دوست نداشت که کسی با او همراه شوند مگر آنکه بداند به استقبال چه وضعیّت و سرنوشتى مى‌روند؟

حضرت مى‌دانست که اگر آینده را براى آنان روشن کند، تنها کسانى همراهى‌اش خواهند کرد که حاضر به جانفشانی، فداکارى و کشته شدن در کنار او باشند!

امام حسین (ع) در شب عاشورا اما موضوع را به صورت واضح و صریح بیان میکنند ؛ ایشان ضمن بیان آزادی کامل در حضور ویا عدم حضور در صحنه جنگ روز عاشورا ؛ به صورت ضمنی می فرماید تا همین جا هم که با من همراهی کرده اید خداوند به شما جزای خیر خواهد و نیازی نیست خود را فردا در مقابل شمشیرها ؛ نیزه ها و تیرهای دشمنان بیفکنید! ایشان می فرماید :

فَإِنّی لا أعلَمُ أصحابا أولى ولا خَیرا مِن أصحابی ، ولا أهلَ بَیتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَیتی ، فَجَزاکُمُ اللّه ُ عَنّی جَمیعا خَیرا ، ألا وإنّی أظُنُّ یَومَنا مِن هؤُلاءِ الأَعداءِ غَدا ، ألا وإنّی قَد رَأَیتُ لَکُم فَانطَلِقوا جَمیعا فی حِلٍّ ، لَیسَ عَلَیکُم مِنّی ذِمامٌ ، هذا لَیلٌ قَد غَشِیَکُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً

من ، نه یارانى نزدیک تر و بهتر از یارانِ خود سراغ دارم، و نه خانواده اى نیکوکارتر و پیوند برقرار کننده تر از خانواده خود . خداوند از جانب من به همه شما جزاى خیر دهد ! هان که گمان دارم از دست این دشمنان ، فقط فردا را داریم . هان ! به شما اجازه رفتن دادم . همگى مى توانید بروید، و تعهّدى به من ندارید . این، شب است و تاریکى ، شما را فرا گرفته است . آن را مَرکب خود کنید»

تاریخ الطبری محمد بن جریر طبری : ج5 ص418

اهل بیت و اصحاب و یاران امام علیه السلام با شنیدن این سخنان به پا می خیزند تا میزان حُسن اعتقاد خود به فرجام همراهی با پسر پیغمبر و مبارزه با ظالمان را به عرض امام برسانند !

گفتارهای شجاعانه و در عین حال اگاهانه یاران امام علیه السلام در شب عاشورا نشان دهنده این است که همه ی آنان این راه با درایت ؛ علم کامل ؛ و آگاهی انتخاب کرده و تا پای جان بر آن استوار هستند ..

فَقامَ إلَیهِ عَبدُ اللّه ِ بنُ مُسلِمِ بنِ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ ، فَقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّه ِ ، ماذا یَقولُ لَنَا النّاسُ إن نَحنُ خَذَلنا شَیخَنا وکَبیرَنا وسَیِّدَنا ، وَابنَ سَیِّدِ الأَعمامِ ، وَابنَ نَبِیِّنا سَیِّدِ الأَنبِیاءِ ، لَم نَضرِب مَعَهُ بِسَیفٍ ، ولَم نُقاتِل مَعَهُ بِرُمحٍ ؟ لا وَاللّه ِ ، أو نَرِدَ مَورِدَکَ ، ونَجعَلَ أنفُسَنا دونَ نَفَسِکَ ، ودِماءَنا دونَ دَمِکَ ، فَإِذا نَحنُ فَعَلنا ذلِکَ فَقَد قَضَینا ما عَلَینا ، وخَرَجنا مِمّا لَزِمَنا .

وقامَ إلَیهِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ زُهَیرُ بنُ القَینِ البَجَلِیُّ ، فَقالَ : یَا بنَ رَسولِ اللّه ِ ، وَدِدتُ أنّی قُتِلتُ ، ثُمَّ نُشِرتُ ،ثُمَّ قُتِلتُ ، ثمَّ نُشِرتُ ، ثُمَّ قُتِلتُ ، ثُمّ نُشِرتُ فیکَ وفِی الَّذینَ مَعَکَ مِئَةَ قَتلَةٍ ، وإنَّ اللّه َ دَفَعَ بی عَنکُم أهلَ البَیتِ . فَقالَ لَهُ و لِأَصحابِهِ : جُزِیتُم خَیرا

عبد اللّه بن مسلم بن عقیل بن ابى طالب ، برخاست و گفت : اى فرزند پیامبر خدا ! اگر ما ، بزرگ و پیر و سَرورمان ، زاده سَرور عموهایمان ، فرزند پیامبرمان و سَرور پیامبران را وا بگذاریم و همراهش شمشیر نزنیم و با نیزه ، همراهش نجنگیم ، مردم به ما چه مى گویند ؟ به خدا سوگند ، نه ؛ تا آن که به همان جایى در آییم که تو در مى آیى و جان هایمان را فداىِ تو کنیم و خون هایمان را به پاى تو بریزیم ، که چون چنین کردیم ، آنچه را بر عهده ماست ، ادا نموده و از عهده وظیفه مان ، بیرون آمده ایم .

سپس مردى به نام زُهَیر بن قَین بَجَلى نیز برخاست و به امام علیه السلام گفت : اى فرزند پیامبر خدا ! دوست داشتم که کشته شوم و دوباره ، زنده شوم و سپس کشته شوم و دوباره ، زنده شوم و آن گاه ، کشته شوم و باز ، زنده شوم و تا صدبار به خاطر تو و همراهیانت کشته شوم ، امّا خدا با من ، [ مرگ را ] از شما اهل بیت ، دور بگردانَد . امام علیه السلام به او و یارانش فرمود : «جزاى خیر ببینید !» .

الأمالی للصدوق : ص 220 ح 239 ، بحارالأنوار : ج 44 ص 315 ح 1


نکته ای که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که این افراد به علت اینکه ۲۵ روز در کنار امام بوده اند تحت تاثیر سخنان ایشان قرار گرفته و این سخنان را بیان کرده اند !

این در حالی است که برخی از افراد در آخرین منزل های منتهی به کوفه به ایشان پیوسته اند و نافع بن هلال بجلی در "عذیب الهجنات" منزلی در نزدیکی کوفه به امام حسین (ع) پیوست او به عنوان یکی از کسانی که در میانه مسیر به امام پیوسته است در ، شب عاشورا پس از سخنان امام حسین علیه السلام برخاست و ضمن اعلام وفادارى گفت: «فَانَّا عَلى‌ نِیَّاتِنا وَ بَصائِرِنا»

بدون شک ، ما همان انگیزه‌ها و بصیرت هایمان را داریم و از دست نداده‌ایم!

ابصارالعین فی انصارالحسین نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 131

نشانه ای از عمق درک و بصیریت و آگاهی یاران امام حسین(ع) را در این موضوع می توان جستجو کرد که هیچکدام از همراهان امام حسین (ع) به لشکر عمر بن سعد نپیوستند و در مقابل بزرگان لشگر اموی همچون حر بن یزید ریاحی به لشگرگاه اباعبدالله پیوست و در راه امامت جانفشانی کرد.

امام علیه السلام نیز در همه هنگام حضور در کربلا هیچگاه نشانه ای از ضعف، ترس ، تردید در تصمیم را از خود نشان ندادند بلکه در مقابل ، ایشان نشانه ای کامل از هیبت ، نمونه کاملی از شجاعت ، و منبع بصیرت بودند .

این نکته حتی شگفتی لشگریان عمر سعد را نیز بمهراه داشته است و آورده اند که :

ما رَأَینا مَکثورا قَد اُفرِدَ مِن إخوَتِهِ وأهلِهِ وأنصارِهِ أشجَعَ مِنهُ ، کانَ کَاللَّیثِ المُحَرَّبِ ، یَحطِمُ الفُرسانَ حَطما ، وما ظَنُّکَ بِرَجُلٍ أبَت نَفسُهُ الدَّنِیَّةَ وأن یُعطِیَ بِیَدِهِ ، فَقاتَلَ حَتّى قُتِلَ هُوَ وبَنوهُ وإخوَتُهُ وبَنو عَمِّهِ بَعدَ بَذلِ الأَمانِ لَهُم ، وَالتَّوثِقَةِ بِالأَیمانِ المُغَلَّظَةِ ، وهُوَ الَّذی سَنَّ لِلعَرَبِ الإِباءَ

کسى مانند حسین بن على علیه السلام است؟! روز واقعه عاشورا گفتند : هیچ مغلوبِ میان سیل دشمن گرفتار آمده اى را ندیدیم که همه برادران و خاندان و یارانش کشته شده و از گِرد او پراکنده باشند ، امّا به شجاعت حسین بجنگد . مانند شیر به خشم آمده ، سواران را در هم مى شکست . چنین گمانى نیز به جان غیرتمند عزّتمندى که به خوارى تن در نداد ، مى رود . کسى که دست تسلیم به بیعت نگشود و جنگید تا خود ، پسران ، برادران و پسر عموهایش ، همگى به شهادت رسیدند با آن که [ دشمنْ] امان را به آنان پیشکش نموده و پیمان نامه اش را با سوگندهایى غلیظ و شدید ، محکم کرده بودند . حسین بود که تسلیم زور نشدن را براى عرب ، پایه گذارى کرد .

شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید : ج 15 ص 274 .


وصَبرُهُ فی مَأقِطِ الحَربِ أعجَزَ الأَواخِرَ وَالاُوَلَ ، وثَباتُهُ ـ إذا دُعِیَت نَزالِ ثَباتُ الجَبَلِ ، وإقدامُهُ إذا ضاقَ المَجالُ إقدامُ الأَجَلِ

شجاعت امام حسین علیه السلام مَثَل زدنى است و پایدارى اش در تنگناى جنگ ، پسینیان و پیشینیان را [از همسانى و هماوردى] عاجز ساخته است و استوارى اش به گاه دعوت به مبارزه ، به استوارى کوه مى مانَد

کشف الغمّة : ج 2 ص 232


عاشورا به ما مى‌آموزد که در صحنه‌هاى زندگى، در پیروى ها و حمایت ها، در دوستى ها و دشمنى ها و موضعگیرى ها، براساس شناخت عمیق و بصیرت عمل کنیم و با یقین و اطمینان به درستى کار و حقّانیّت مسیر و شناخت خودى و بیگانه و حق و باطل، گام در راه بگذاریم.

*محمدرضا سلمانی عبیات

پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار