علی‌رضا سعدی‌پور*

من همان معلم نیمکت‌های دیروزم

ساری (پانا) - مدیرکل آموزش‌و پرورش مازندران در یادداشتی از تجربه دیدارش از منطقه چهادانگه و دانش‌آموزانش گفت.

کد مطلب: ۱۰۷۴۵۲۳
لینک کوتاه کپی شد
من همان معلم نیمکت‌های دیروزم

از میان جاده‌های خاکی عبور می‌کنیم. سبز جنگل و خنکای اردیبهشت در بهشت مازندران. ماه رمضان است. به همراه همکارانم به منطقه چهاردانگه و روستاهای پراکنده اش آمده‌ایم. هر روستا یک یا دو مدرسه با چند دانش‌آموز دارد.

از دوران معلمی در مناطق محروم و روستاهای دورافتاده تدریس کردم. درد این مردم را با گوشت و پوستم می‌شناسم. خودم از جنس همین مردمم. طعم محرومیت را چشیده‌ام. همواره برایم مهم بود که از تمام فکر و توانم برای کم کردن مشکلات این مردم استفاده کنم.

به رئیس آموزش و پرورش منطقه گفتم به چند مدرسه در روستاهای دورافتاده برویم. به او گفتم نگاه و اولویت آموزش و پرورش باید رسیدگی به مناطق کمتر توسعه یافته باشد. یک کامپیوتر، یک میز پینگ پونگ یا چند توپ که می‌توانیم به این مدارس بدهیم. باید سعی کنیم عدالت آموزشی را گسترش دهیم.

از چهره معلمان و دانش‌آموزان این دیار معصومیت می‌بارد. چقدر این مردم صاف و بی ریا درد دلهایشان را می‌گویند. دبیر متوسطه اول است. ۲۸ سال سابقه تدریس در این منطقه دارد. از چهره آفتاب سوخته‌اش می‌شود رنج سال‌ها معلمی و پیاده‌روی‌های چندین کیلومتری برای رسیدن به مدرسه را دید. می‌گوید یک بار در مسیر کوهستانی برای رفتن به مدرسه چندین گرگ به او حمله کردند.

گستردگی جغرافیایی منطقه بزرگ‌ترین مشکل اینجاست. بیش از ۱۰۰ نقطه جمعیتی و روستا دارد که باید در هر روستا پرچم مدرسه‌ای برپا باشد. اقتصاد منطقه چندان شکوفا نیست و این خود را در زندگی مردم نشان می‌دهد.

اغلب مدارس اینجا چند پایه و شبانه‌روزی است. دو ماه قبل بود که تمام تلاشم را به کار گرفتم تا سرانه‌ای به مدارس مناطق محروم اختصاص یابد. ۲۰۰ میلیون تومان سرانه به مدارس شبانه‌روزی چهاردانگه داده شد. پیگیرم که این مبلغ هدفمند هزینه شده و به خدمات مناسب برای دانش آموزان بیانجامد.

به روستای باباکلا در عمق جنگل‌ها می رویم. مدرسه ای با حدود ۳۰ دانش آموز. روی صندلی‌های تک نفره نشسته‌اند. وقتی به سادگی و خلوص این بچه ها نگاه می‌کنم قلبم می‌لرزد. اینها امانت‌هایی در دستان ما هستند.

کمی شلوغ شده است. دیگر مسئولان نیز آمده‌اند. با بچه ها مشغول صحبت شدم. با چند تایشان صحبت کردم‌. فاطمه، سید یاسر، و ... نگاهم به هانی افتاد. روی نیمکت تنها نشسته بود. رفتم کنارش نشستم. چه حس خوبی.گویی خاطره‌ها برایم زنده می‌شود. من همان معلم نیمکت‌های دیروزم.

*مدیرکل آموزش‌وپرورش مازندران

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار