*محمدامین فرجاللهی
یک مستند پرنکته
تهران (پانا) - محمدامین فرجاللهی پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی می گوید شاید اگر بخواهیم در حیات سیاسی شهید بهشتی پس از انقلاب، چند نقطه عطف و بزنگاه در نظر بگیریم، همان سه نقطهای باشد که مستند «عبای سوخته» رویش دست گذاشته: بهشتی و نهضت آزادی، بهشتی و بنیصدر و از همه مهمتر بهشتی و سازمان مجاهدین خلق.
«عبای سوخته» جزو معدود مستندهایی است که میشود تلاش تیم پژوهشش را در طول کار، حس کرد. تلاشی که گاه خیلی خوب به بار نشسته و گاهی در نیمه راه متوقف مانده است. اما در بین مستندهای تاریخیِ این سالها، حتما نمره قابل قبولی میگیرد. پرداختن به سه برش تفصیلی ازحیات سیاسی شهید بهشتی در حدود دو ساعت، زحمت سختی است که این مستند تا حد خوبی از پسش برآمده و آن را در دستهی مستندهای پرنکتهای قرار داده که دیدنش برای مخاطبین، درسآموز است. علاوه بر آن، انتخاب قابهای هماهنگ و همنشین با متن نریشن هم، یکی دیگر از ویژگیهای «عبای سوخته» است که در کمتر مستندی اینقدر خوب رعایت شده است.
اما دو نکته هم به نظرم خیلی مهم است که باعث میشود مستندهای تاریخی، از اشتباهات محتوایی دورتر بشوند:
تقلیل اختلافات جریانی به دوقطبیهای فردی: واقعیت آن است که شهید بهشتی، مهندس بازرگان، بنیصدر و رجوی؛ هرکدام نماینده یک جریان فکری-سیاسی در زمان خود بودهاند. خیلی از منازعات سیاسی و اندیشهای آن دوران نه اختلاف بین نظر و نگاه دو فرد مثلا دکتر بهشتی و مهندس بازرگان، بلکه در واقع تفاوت دو نوع بینش در نیروهای سیاسی آن زمان بوده است.
مثلا در موضوع مذاکره با آمریکا یا بقای سلطنت مشروطه، نهضت آزادی به عنوان یک جریان منسجم و متشکل، به اینها معتقد و مهندس بازرگان نمایندهی این نوع نگاه و آن تشکل بود. در مقابل نیز، نگاهِ معتقد به عدم سازش با آمریکا و سقوط سلطنت، مورد حمایت همهی جریان مبارزین تابع امامخمینی بود و دکتر بهشتی نیز نمایندهی آن جریان بود. همین مساله در اختلافات بعدی ائتلاف «بنیصدر-رجوی» با شهید بهشتی نیز صادق است. خیلی از کنش و واکنشهای این افراد، در بستر گستردهی مناسبات حزب جمهوری و سازمان مجاهدینخلق شکل گرفته و قابل فهم است.
آفتِ تجزیهی تاریخ: واقعیت آن است که اتفاقات و پدیدههای سیاسی و تاریخی، در آنِ واحد؛ چند ضلع و چند وجه دارند. مثلا وقتی شما درباره حیات سیاسی شهید بهشتی در بازه سالهای۵۷ تا ۶۰ صحبت میکنید، یعنی یک بستر زمانی که همزمان چند بازیگر در آن در حال کنش هستند: حزب جمهوری اسلامی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدینخلق، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، منفردینی مثل بنیصدر و قطبزاده و محمد منتظری، جامعه روحانیت مبارز تهران، دفتر امام، دادگاههای انقلاب و ... . هر موضوع و اتفاقی هم که رویش دست بگذاریم، همهی اینها دربارهاش موضوع و کنش داشتهاند.
حال در نظر بگیرید چند دهه بعد قرار است یکی از آن پدیدهها یا یکی از آن کنشگران را روایت کنیم. آیا میتوان آن در همتنیدگی و همزمانی را نادیده گرفت و آنها را مجزا روایت و ارزیابی کرد؟ اگر چنین انتخابی کنیم، تصویر توصیفیِ ما با آن واقعیتِ در همتنیده و البته پیچیده چه نسبتی خواهد داشت؟
ارسال دیدگاه