محمدرضا دلیر*
شکارگاه؛ نقدی بر ساختار طبقاتی و روابط انسانی!
تهران (پانا) - سریال «شکارگاه» محصول تابستان ۱۴۰۴، به کارگردانی نیما جاویدی و تهیهکنندگی مهدی بدرلو، یک درام معمایی و تاریخی است که در ۹ قسمت از پلتفرمهای فیلیمو و شیدا منتشر میشود. داستان در دوره قاجار روایت میشود و محور آن میرعطا خان است که همراه خانوادهاش برای انجام مأموریتی به عمارتی دورافتاده و مرموز میرود؛ جایی که پرده از رازهایی تاریک برداشته میشود.

حضور بازیگرانی چون پرویز پرستویی، الهام پاوهنژاد، مهدی حسینینیا، سوگل خلیق و الهام نامی در کنار طراحی صحنه و لباس دقیق، فضایی رازآلود و تماشایی را خلق کرده که این سریال را به یکی از آثار شاخص شبکه نمایش خانگی در تابستان ۱۴۰۴ تبدیل کرده است. این اثر با توجه به صحنههای درگیر و برخی ناهنجاریها برای زیر ۱۵ سال توصیه نمیشود.
شکارگاه در همین دو قسمت نخست نشان داد که یکی از باکیفیتترین (نه لزوما بهترین و غیرقابل نقدترین) سریال های نمایش خانگی است و مجال بحث و نظر را در میان شمار زیاد تولیدات نمایش خانگی فراهم کرده است. مزیت و امتیاز اصلی این سریال این است که حد و اندازه را نگه می دارد، شاخ و برگ اضافی ندارد و همه خرده پیرنگها و تغییر مسیرهای روایی در خدمت یک کل واحد اتفاق افتاده است؛ حداقل تماشای دو قسمت اول این را نشان می دهد.
نیما جاویدی، پس از موفقیت چشمگیر سرخپوست، بار دیگر به سراغ جهانی محدود، پرتعلیق و شخصیتمحور رفته، اما اینبار در مدیوم سریال و در بستر تاریخی متفاوتتر. «شکارگاه» در همان دو قسمت اول خود نشان میدهد با اثری صرفاً سرگرمکننده یا تکرار ملالآور سریالهای شبکه نمایش خانگی طرف نیستیم؛ بلکه با روایتی مواجهیم که در ظاهر آرام و مینیمال، اما در باطن، پر از بحرانهای فروخورده، نقد ساختار طبقاتی و روابط درهمتنیده انسانی است.
بر خلاف بسیاری از سریالهای تاریخی-رازآلود، «شکارگاه» بدون مقدمهچینیهای ملالآور وارد اصل ماجرا میشود. معرفی خانواده میرعطا با لحنی طبیعی، باورپذیر و بدون اغراقهای رایج انجام میشود و اولین چالشهای درام، خیلی زود رخ مینمایند. اگرچه بخشی از اکشن ابتدایی به لحاظ بصری و منطق دراماتیک دچار لغزش است، اما در مجموع، جهان داستانی به خوبی چفت و بست یافته و بیننده را در همان اپیزود اول با خود همراه میکند.
ریتم سریال در دو قسمت اول، به وضوح محل مناقشه است. از یک سو، جاویدی جسورانه از پرداخت تودرتو به شخصیتها نمیهراسد و سعی میکند همزمان هم تعلیق معمایی را حفظ کند و هم به پسزمینه کاراکترها نقب بزند. از سوی دیگر، گاهی این تعجیل در تدوین و تغییر فازهای احساسی، بیننده را دچار سردرگمی میکند. لحظات برخورد و نبرد، بویژه در اپیزود اول، با سرعتی پیش میروند که گویی صرفاً پل عبوری به سمت روایت اصلیاند، نه عنصری هویتساز در روایت.
در «شکارگاه» خبری از شخصیتهای تیپیکال و کلیشهای نیست. جاویدی همانطور که در سرخپوست با حذف آگاهانه اطلاعات پیشزمینهای، شخصیت را در حین کنش معرفی میکرد، اینجا نیز شخصیتها را قطرهچکانی میسازد. مخاطب باید با دقت، جزئیات بصری، مکثهای گفتاری و حتی سکوتها را رصد کند تا لایههای درونی کاراکترها را بشناسد.
این سریال یک درام تاریخی است که میکوشد داستانی رازآلود را در یک دوره تاریخی خاص روایت کند. داستان این سریال که در سال ۱۲۵۸ اتفاق میافتد درباره سرنگی بنام میرعطا است که مامور میشود از یک تاج گرانبها سلطنتی در شکارگاهی مخوف محافظت کند. میرعطا همراه خانوادهاش وظیفه حفاظت از این گنجینه را برعهده میگیرد.
گنجینه به قدری ارزشمند است که پیشکار ولیعهد پسر میرعطا به عنوان وثیقه با خود میبرد تا مبادا میرعطا و خانوادهاش را در محافظت از گنجینه کم کاری کنند. این سریال را نیما جاویدی کارگردانی کرده که از کارگردانان گزیده کار و موفق سینمای ایران است، جاویدی تا پیش از ساخت سریال شکارگاه دو فیلم سینمایی (ملبورن و سرخپوست) ساخته و فیلمنامه فیلم خورشید مجید مجیدی را نوشته است.
در شکارگاه با استفاده از دوربین و دکوپاژی دقیق و به اندازه موفق میشود حال و هوای متفاوتی به سریال ببخشد. شکارگاه شبیه هیچ یک از سریالهای تاریخی که تا امروز دیدهایم نیست. این ویژگی باعث شد تا این سریال به اثری خاص و متفاوت تبدیل شود که تماشاگر را با استفاده از فضاسازی و طراحی درست مکانهای عطف داستانی سرگرم میکند. تیم بازیگران فیلم به درستی انتخاب شده و مشخص میشود که همگی برای کاردرآوردن نقشهایشان زحمت کشیده است. خصوصیاً الهام پاوهنژاد که بعد از مدتها با یک نقش متفاوت به عرصه تصویر بازگشته است. به طور کلی شکارگاه را میتوانم یکی از سریالهای جذاب امسال که توجه تماشاگران را به خود جلب کنند.
ساخت سریال تاریخی بسیاری دارد، اما جاویدی و تیم سازنده شکارگاه موفق شدند و این سریال پرزحمت را در نهایت برسانند و اثری با کیفیت بسازند که به خوبی تماشاگر ایرانی را سرگرم می کند.
با این وجود فیلمنامه عجول است که باعث می شود سیر تحول شخصیت ها ورویدادهای سریال، مسیر منطقی خود را طی نکند.
شخصیت پردازی ها در سریال دچار ایراد هستند. سریال برای این که شخصیت هایش را معرفی و رویکرد آن ها را معرفی کند، به المان های دم دستی متکی شده است.
منطق روایی سریال مخصوصاً در سکانس های اکشن دچار مشکل است. شاید بهتر می بود که سریال تمرکز بیشتری بر روی سکانس های درگیری می گذاشت.
جنس دیالوگ های سریال امروزی است که اصلاً به حال و هوای اثر نمی آید!
نیما جاویدی در سریال «شکارگاه» با سریال قبلی خود («آکتور») فاصله زیادی گرفته است و سعی کرده فضایی که قبلا آن را تجربه کرده و امتحان خود را به خوبی پس داده («سرخپوست») در بستری دیگر دوباره امتحان کند. بنابراین «شکارگاه» را از جهاتی میتوان شبیه سینمایی «سرخپوست» دانست.
یکی از وجوه اشتراک، کلیت داستان است. همانطور که در «سرخپوست» افسر موظف بود در زندان خالی زندانی مفقود شدهای را پیدا کند و ترفیع رتبه او مستلزم پیدا کردن زندانی بود؛ در «شکارگاه» هم سرهنگ میرعطا برای ترفیع رتبه باید ده روز از تاج سلطنتی محافظت کند و در این بین فرزند محبوبش نیز گروگان است و در صورت شکست در ماموریت جان خود و خانوادهاش در خطر است.
وجه اشتراک دیگر «شکارگاه» و «سرخپوست» در لوکیشن خاص آن است. زندانی متروک در «سرخپوست» در سریال جدید جاویدی شکارگاهی نفرین شده است که همه سرهنگ را از اقامت در آن میترسانند. طراحی صحنه و جلوههای ویژه نیز به وهمانگیز بودن لوکیشن کمک کرده و فضای معماگونه و ترسناکی ساخته تا بستر مناسبی برای روایت قصهگوی جاویدی باشد.
یکی از نقاط قوت فیلم که شاید مهم به نظر نرسد اما در انتقال حس به مخاطب بسیار تاثیرگذار است بحث گریم و طراحی صحنه و لباس است. این مورد بخصوص در فیلمهای تاریخی اهمیت ویژهای پیدا میکند و اگزجره بودن آن یا رعایت طبیعی نبودن و سعی در حفظ زیبایی بازیگران باعث میشود حتی اگر داستان استاندارد و بازیها خوب باشد هم اثر باورپذیری خود را از دست دهد. طراحی چهره، لباس و صحنه در «شکارگاه» کاملا به اندازه و متناسب با دوره تاریخی آن است و در انتقال حس به مخاطب نقش مهمی دارد.
سرهنگ میرعطا باید به همراه خانوادهاش از گنجینه دربار محافظت کند. در ابتدا این مورد چندان سخت به نظر نمیرسد اما در مکانی که همه چیز غیرطبیعی است و همه از آن فراریاند و افرادی که در خانه خدمت میکنند هم طبیعی به نظر نمیرسند حفاظت از آن رفته رفته سختتر میشود.
پرویز پرستویی پس از مدتها با گریمی متفاوت در نقشی پرچالش به میدان آمده است. او از یک سو شمایلی از یک افسر نترس جنگنده نظامی دوره قاجار را پیش رویمان میگذارد و از سوی دیگر در آرزوی گرفتن مقام فرماندهی گارد نظامی، سر از پا نمیشناسد. با این حال زمانی که حس میکند توان ادامه دادن ندارد، به استیصال میرسد و در نمایش تمام این موقعیتها موفق عمل میکند. الهام پاوهنژاد در نقش ملوک خاتون، زنی پرصلابت را به تصویر میکشد که نه تنها تبحر زیادی در تیراندازی دارد که میرعطا هم نمیتواند روی حرفش حرفی بزند. الهام نامی، مهدی حسینینیا و فریبا متخصص هم در دو قسمت سریال نقش مهمی در پیشبرد وقایع دارند.
مهدی حسینینیا در سالهای اخیر به یکی از چهرههای کلیدی و پرکار در سریالهای شبکه نمایش خانگی تبدیل شده است. او در «شکارگاه» نقش شخصیتی به نام «بهادر» را بر عهده دارد. حسینینیا پیش از این توانایی خود در ایفای نقشهای خاکستری و پیچیده را در آثاری چون «یاغی»، «حیثیت گمشده» و «برادران لیلا» به اثبات رسانده است. او در این سریال نیز شخصیتی مرموز و چندوجهی را بازی میکند که حضورش در عمارت، بر تعلیق است.
سریال «شکارگاه» با وجود برخی ضعفهای جزئی پروژهای جسورانه و قابلتامل است. استفاده هوشمندانه از نمادها، روایت داستانی پرکشش در یک بستر تاریخی مهم و فضاسازی رازآلود، این سریال را به اثری فراتر از یک سرگرمی ساده تبدیل کرده است.
منتقد سینما
ارسال دیدگاه