در گفتوگو با پانا:
نریمان علی لیواری؛ کودکِ عاشق بازیگری که با صحنه تئاتر دوست صمیمیست
تهران (پانا) - از یک پارک در کرج تا صحنهی تئاتر چهارسو در تهران، فاصلهاش برای نریمان علی لیواری فقط چند سال کودکانه بود، اما درخشش او چیزی نیست که به سن ربطی داشته باشد. بازیگر کوچکی که با عشقی بزرگ پا به دنیای هنر گذاشت و حالا چشمبهراه آیندهای است که احتمالاً پر از نور و سکانسهای فراموشنشدنی خواهد بود.

بازیگری برای بعضیها انتخاب است، برای برخی دیگر مسیر، و برای نریمان علی لیواری؟ انگار بخشی از وجودش است. صداقتش وقتی از بازیگری حرف میزند، شوق کودکانهاش وقتی از صحنه میگوید، و دقتش وقتی از تمرینها و مشقها صحبت میکند، نشان میدهد که با چه جدیتی در راهی که دوست دارد قدم گذاشته است.
وقتی با لبخندی صمیمی و شیطنتآمیز از خاطرهی اولین تجربهاش میگوید، آدم حس میکند که با یک «بازیگر بالفطره» روبهروست؛ نه صرفاً یک کودک جلوی دوربین.
ماجرای بازیگر شدن نریمان، با یک اتفاق ساده و در ظاهر معمولی شروع شد؛ یک پیادهروی خانوادگی.
«او ورودش به دنیای بازیگری را اینگونه بیان می کند. وقتی ۵ سالم بود، با خالههایش رفته بودیم پارک. فکر کنم پارک آزادگان کرج بود. اونجا آموزشگاه بازیگری سایه رو دیدیم. تست دادم و قبول شدم. اولین کاری که بازی کردم، یه فیلم کوتاه از آقای مهدی دروی بود. از همونجا عاشق این فضا شدم.»
این شروع مسیر نریمان بود؛ مسیری که حالا با جدیت میخواهد تا پایان عمر ادامهاش دهد. خودش با اطمینان میگوید: «من تا آخر عمرم دوست دارم بازیگر بمونم. خیلی این کارو دوست دارم!»
وقتی درباره علاقهاش به کارگردانی یا تهیهکنندگی میپرسیم، بدون تردید پاسخ میدهد: «نه، بازیگریو خیلی بیشتر دوست دارم. اون حس جلوی دوربین یا روی صحنه، خیلی خاصه!»
نریمان بازیگر محبوبهای زیادی را در سینمای ایران دنبال میکند. از جواد عزتی گرفته تا نوید محمدزاده، امیر آقایی، آقاخانی و مهران مدیری.
جالب اینجاست که با مهران مدیری هم تجربه همکاری داشته: «یک سریال با آقای مدیری بازی کردم. آقای حسین شهبازی نقش مقابلم بود.»
او تا امروز در چند فیلم کوتاه و تئاتر معتبر حضور داشته؛ از جمله فیلم «آب بهار» و دو تئاتر مهم به نویسندگی و کارگردانی مسعود هاشمینژاد: یکی نمایش «اتاق سفید» که به جشنواره بینالمللی همدان راه یافت، و دیگری «چرتلو» که در سالن چهارسوی تهران روی صحنه رفت.
با همهی این فعالیتها، مدرسه و درس هم جایی در زندگیاش دارد: «من وقتی کاری ندارم، با مامانم تمرین میکنم. اگه از درس عقب بیفتم، زود جبران میکنم.»
نریمان هنوز آنطور که باید، توسط دوستانش در مدرسه به عنوان بازیگر شناخته نشده، اما این مسئله برایش اهمیتی ندارد: «مهم اینه که کاریو انجام میدم که دوست دارم. چه بگویند خوبم چه نگویند، من خوشحالم.»
علاقه نریمان به تئاتر، چیزی فراتر از یک انتخاب حرفهایست. وقتی از او میپرسیم تئاتر را بیشتر دوست دارد یا سینما، جوابش شاعرانه است: «تئاتر یه نمایش زندهست. انگار یک دوست خیلی صمیمی دارم روی صحنه. یک دوست واقعی.»
کتاب هم بخشی از دنیای این کودک بازیگر است. کتابی که از یکی از عوامل سریالی که در آن بازی کرده هدیه گرفته، حالا محبوبترین کتاب اوست: «کتاب ماجراجوییه و خیلی باحاله. چون بهم هدیه داده بودن، زودتر از بقیه خواندمش.»
و البته هیچ موفقیتی بدون حامیان دلسوز ممکن نیست: «مامان و بابا و برادرم، خانم مهسا جعفری و آقای هاشمینژاد خیلی کمکم کردن. واقعاً قدردانشونم و امیدوارم همیشه سربلندشان کنم.»
نریمان هنوز کودک است، اما مسیرش را با شجاعت، شوق و تمرین جدی آغاز کرده. او همان نوریست که در دل تاریکیهای سالن تئاتر میتابد، همان لبخندیست که سکانسهای تلخ سینما را روشن میکند. شاید او کوچک باشد، اما رویاهایش بزرگاند... و کسی چه میداند؟ شاید روزی نهچندان دور، نام نریمان علی لیواری در میان ستارههای بزرگ پرده نقرهای بدرخشد.
ارسال دیدگاه