زمزمه‌های عشق در حسینیه امام؛ روایت دانش‌آموز خبرنگار از دیداری به یاد ماندنی

بهارستان‌دو(پانا) - امروز نه فقط یک روز از آبان، که زیباترین روز پاییز من بود. روزی که بوی بهشت را در حسینیه امام خمینی(ره) استشمام کردیم و در آغوش پدر، عهدی دوباره بستیم. دیداری که روحی تازه در کالبد آرزوهایمان دمید و چشمان منتظرمان را به تماشای آفتاب مهربانی نشاند.

کد مطلب: ۱۶۳۰۴۱۴
لینک کوتاه کپی شد
زمزمه‌های عشق در حسینیه امام؛ روایت  دانش‌آموز خبرنگار از دیداری به یاد ماندنی

 

هوا هنوز سرمای سحرگاهی پاییز را با خود داشت، ولی دل‌های ما از هیجانی گرم شعله می‌کشید. امروز، روز موعود بود.

درِ حسینیه که باز شد، گویی بوی عطر شهادت به مشام رسید. باورم نمی‌شد در جایی قدم می‌گذارم که روزی مردان رشید این سرزمین در آن نفس کشیده‌اند. از سردار حاجی‌زاده گرفته تا باقری و سلامی و طهرانچی ها. خشت به خشت دیوارها از ایثار و فداکاری حکایت می‌کرد.

ناگهان موجی از هیجان تمام سالن را دربرگرفت. با شنیدن نوای «حیدر حیدر» همه بی‌اختیار برخاستیم. او آمده بود. آفتاب مهربانی که با ورودش، دل‌هایمان را نورانی کرد. قامتی استوار و نگاهی سرشار از مهر.

اشک در چشمانم حلقه زده بود، دستانم می‌لرزید، اما لبخندی از سر شوق بر لبانم نشسته بود. به چهره‌های دیگر نوجوانان نگاه کردم؛ در چشمان همه‌شان همان برق امید و شوق دیده می‌شد.

او با آرامش همیشگی شروع به سخن کرد. صدایش ملکوتی و کلامش جان‌نواز بود. در نگاهش هم مهر پدرانه می‌دیدم و هم صلابت رهبری. این دیدار، چون نسیمی تازه، جان تازه‌ای در کالبد آرزوهایمان دمید.

سعی کردم هر ثانیه را در حافظه ام ثبت کنم؛ از ابهت ورودش تا صدای ملکوتی‌اش، از نگاه پر مهرش تا سخنان پدرانه‌اش. از شور تکبیرهایمان تا لحظه‌های وصال.

و اینگونه، این دیدار به پایان رسید، اما پایان، آغازی بود بر پیمانی نو. پیمانی که ما، دختران و پسران ایران، در سایه‌ی آن عهد بستیم که قدردان این مهر باشیم و ایران را به اوج قله‌های افتخار برسانیم. به پاس آن نگاهِ پرامید، به پاس آن لبخندِ پدرانه.

نویسنده : دانش آموز ریحانه ابراهیمی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار