روایت مادر شهید قربانعلی نظری از پسرش و نحوه به شهادت رسیدن او

کرج (پانا) - مادران شهدا، همواره به عنوان نماد‌های ایثار، گذشت و الگو‌های صبر برای سایر افراد جامعه محسوب می‌شوند. آن‌ها با تقدیم فرزندان خود اجازه ندادند تا دشمنان از موقعیت‌های موجود به نفع خود استفاده کنند، مادر شهید قربانعلی نظری، یکی از مادران نمونه کرجی است که علاوه بر تقدیم فرزند خود، افتخار همسری جانباز را نیز دارد.

کد مطلب: ۱۳۴۶۳۱۴
لینک کوتاه کپی شد
روایت مادر شهید قربانعلی نظری از پسرش و نحوه به شهادت رسیدن او

امروز می‌خواهم قدم به خانه ای بگذارم که می دانم در لابلای صحبت‌هایشان کنترل خود را از دست می‌دهم و باید خیلی تلاش کنم مسلط باشم تا وجهه خبرنگاریم ازبین نرود و بغضم نترکد و اشک‌هایم بیرون نریزد.

وارد منزل که می‌شوم حس می‌کنم وارد جایی شده‌ام که بوی معنویت و رنگ خدا می‌دهد و از مادیات خبری نیست. ناگهان عکس شهید را که بر روی دیوار اتاق دیدم، اشک‌هایم جاری شد و خیلی سریع قبل از اینکه اعضای خانه که شامل پدر و مادر شهید بودند، متوجه شوند اشک‌هایم را پاک کردم تا متوجه عمق احساسم نشوند.

شهید قربانعلی نظری، در سال ۱۳۶۲در کرج به دنیا آمد این شهید بزرگوار در خانواده ای تربیت شده که آوای خوش قرآن در آنجا شنیده می شد و همه پایبند به مسائل دینی بودند. علاقه زیادی به مسائل دینی داشت و این را می دانست که اگر در زندگی دین داشته باشد همیشه پیروز است. وی رفتار شایسته‌ای با خانواده و مردم داشت. وقتی به سن جوانی رسید به استخدام نیروی انتظامی درآمد. هنگامی که این لباس را به تن کرد به خود قبولاند که صادقانه خدمت کند و همیشه آماده به خدمت باشد. این شهید گرانقدر در حین دستگیری شرور سابقه داری که همه مردم مارلیک کرج را به ستوه آورده بود در تصادف عمدی، در سال ۱۳۸۸به فیض شهادت نائل آمد.

باختر محمودزاده مادر صبور و شجاع این شهید در گفت‌وگو با پانا بیان کرد: «معتقدم هر کس به اندازۀ خود وظیفه ای دارد که اگر آن وظیفه را به درستی انجام ندهد، باید در پیشگاه شهدا پاسخگو باشد. آنان از هر آن چه داشتند گذشتند و جانشان را در راه اسلام و ایران فدا کردند. شهید من قطره‌ای بود در برابر اقیانوس شهدا و شرمنده‌ام که چرا آن قدر کم بوده است.»

وی در پاسخ به این پرسش که پسر شهیدش چه ویژگی و صفت اخلاقی داشته و چه رفتاری با خانواده می‌کرد، عنوان کرد: « فرد بسیار سربه زیری بود و با هیچکس دعوا نمی‌کرد. من شیفته اخلاقش بودم و هر چه درد و دل داشت به من می‌گفت تا بتوانم سنگ صبورش باشم. پسرم علاقه بسیاری به فوتبال داشت، اما وضع مالی ما طوری نبود که بتوانیم او را به کلاس فوتبال بفرستیم به همین خاطر، ورزش را ادامه نداد. او همیشه به من می‌گفت من می‌خواهم در نیروی انتظامی کار کنم و بتوانم امنیت را برای مردم کشورم فراهم کنم.»

وی افزود: «وقتی که تصمیم گرفت برای نیروی انتظامی ثبت نام کند، او را قبول نکردند و پسرم از این بابت به شدت غمگین شده بود. در آن زمان، همسایه‌ای داشتیم که پسرم را همچون فرزند خود دوست داشت و فرد بسیار با ایمانی بود. او برای پسرم بسیار دعا کرد تا بتواند جذب نیروی انتظامی شود. چندی بعد قربانعلی مجدد به نیروی انتظامی مراجعه کرد و توانست استخدام نیروی انتظامی شود.»

محمودزاده بیان کرد: « همسرم سرهنگ بوده و ۲۴ ماه در جبهه حضور داشت و حدود ۱۵ درصد جانباز است. من و همسرم هر دو افتخار می‌کنیم که پسرمان شهید شده است.»

این مادر شهید از خاطرات خود با پسر شهیدش عنوان کرد: «یک روز برایش عصرانه آماده کردم و پسرم به من گفت: مادر جان، من یک چیزی قرار است به شما بگویم، من یک روزی دل شما را خواهم سوزاند و یک روزی به ‌آنچه که برایش لحظه شماری می‌کنم یعنی شهادت، می رسم. من در همان لحظه فریاد بلندی کشیدم و گفتم: پسرم، چرا این کار را با من میکنی؟ امیدوارم من زودتر از تو بمیرم و تو در سر قبر من حضور داشته باشی.»

وی در خصوص وضعیت تحصیلی این شهید اظهار کرد: «می توانم به صراحت بگویم او به درس و تحصیل علاقه بسیاری داشت و همیشه تلاش بسیاری برای آموختن درس داشت و نمرات مطلوبی هم در تمامی درس هایش می‌آورد. اما، در درس زبان انگلیسی بسیار خوب بود، حتی بدون خواندن این درس نمره عالی می آورد.»

مادر شهید در مورد خبر شهادت فرزندش چنین بیان کرد: «قبل از اینکه خبر شهادت را به من و پدرش بدهند، خانه را مرتب می کردم و قرار بود بروم مشهد تا برای پسرم از دختری خواستگاری کنم. در همان شب، داماد خواهرم و همسرش به خانه مان آمدند و چون پسرم نبود غذایش را کشیدم و کنار گذاشتم آن غذا سه روز در یخچال‌ ماند. بعد از اینکه مهمان ها رفتند، برادرم که خود در نیروی انتظامی مشغول به کار بود، از قم با ما تماس گرفت. من از صدای برادرم فهمیدم که اتفاقی افتاده است و دل تو دلم نبود. بعد از آن دیدم کسی درست جواب سوالم را نمی دهد، جلوی در رفتم و گفتند قربانعلی تصادف کرده است. در همان لحظه انگار آب شدم و جانی در بدن نداشتم. وقتی که رفتیم بیمارستان نگذاشتند پسرم را ببینم و ساعت ۷ صبح پسرم به آسمان پر کشید. در کنار پسرم همکارش هم بود که او هم شهید شده بود. من گفتم: این شهید مادر ندارد که برایش گریه کند؟ در همان جا بود که من گویی دو فرزند خود را از دست داده بودم.»

مادر این شهید در پاسخ به اینکه در خواب هم پسرتان را دیده‌اید، افزود: «من بارها و بارها می بینم که پسرم را آغوش گرفته ام و او را می بوسم و او همیشه به من می گوید جایم خوب است، نگران من نباش مادر. بعضی از مادران، چند پسر خود را برای دفاع از کشور می دهند تو باید قوی باشی و هیچگاه گریه نکنی. من‌، از آن به بعد دلم صاف شد. انگار آزاد شدم چون می دانستم جای پسرم خوب است، خیالم راحت بود.»

وی در پاسخ به اینکه اگر شهید قربانعلی زنده بود برای مردم چه پیامی داشت، بیان کرد: «او همیشه می‌گفت: مرگ حق است، اما تلاش کنید بهترینش را انتخاب کنید.»

دانش آموز خبرنگار: مهسا رادپور

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار