سیدحسام فروزان*

نگاهی بر مستند انیمیشن «کاغذپاره‌ها»؛ شهر پوشالی

در دو دهه اخیر شاهد بودیم که چگونه سینمای موسوم به «اجتماعی» ایران با پرداخت کلیشه‌ای و اغراق شده به ناهنجاری‌ها و آسیب‌های اجتماعی مانند فقر، اعتیاد، خودفروشی و... تماشاگران را دلزده کرد و از سینما فراری داد.

کد مطلب: ۱۲۵۶۸۲۳
لینک کوتاه کپی شد
نگاهی بر مستند انیمیشن «کاغذپاره‌ها»؛ شهر پوشالی

آش آنقدر شور شد که بسیاری از منتقدان نسبت به پیدایش زیر ژانر نوظهوری بنام «چرک و نکبت» هشدار دادند. اما خوشبختانه جریان سینمای مستند و مستقل تا حدود زیادی راه دیگری را پیمود و از آفت‌های «ژانر اجتماعی» به دور ماند. سینمای مستند هنوز می‌تواند با رویکردهای متفاوت و فرم‌های بیانی خلاقانه توجه مخاطبان را به خود جلب کند. انیمیشن کاغذپاره‌ها ساخته بهزاد نعلبندی، مستندی اجتماعی است که در همین رده دسته‌بندی می‌شود.

در پوستر انگلیسی اثر عنوان فیلم Unseen ترجمه شده است به معنی نادیده. این عنوان می‌تواند اشاره‌ای به کلیت درونمایه فیلم باشد؛ این بخشی نادیده و پنهان شده از داستان‌هایی واقعی است. کاغذپاره‌ها روایتی فرمالیستی از زندگی زنان کارتن‌خوابی است که در یکی از مراکز ناشناخته بهزیستی نگهداری می‌شوند. در خلاصه داستان فیلم آمده «در ایامی که تهران میزبان اجلاس مهم بین‌المللی است، شهرداری تهران برای زیباسازی و بهبود جلوه‌ شهر، اقدام به جمع‌آوری کارتن‌خواب‌ها می‌کند. مردها بعد از چند روز آزاد می‌شوند اما زن‌ها به قیمومیت بهزیستی درمی‌آیند و حق حضور در اجتماع از آن‌ها سلب می‌شود و به مراکزی در حومه شهر منتقل می‌شوند. این مراکز دور از شهر و به‌صورت پنهانی فعالیت می‌کنند و هیچ اطلاعاتی از تعداد زنان و نحوه‌ نگهداری از آن‌ها در اختیار عموم قرار نمی‌گیرد. یک فیلمساز، با کمک یکی از مددکاران در روزی که هیچ مسئولی در آن‌جا حضور نداشت، وارد یکی از این مراکز شده و با پنج تن از این زنان مصاحبه کرده و پای درد دل آن‌ها نشسته است. صداهای این فیلم مصاحبه‌هایی است که از آن‌جا تهیه و تصاویر آن به صورت انیمیشن ساخته شده است.»

این خلاصه داستان نشان می‌دهد که با چه نوع فیلمی روبرو هستیم. محتوا همان فرم است. فیلمساز فقط صدای زنان آسیب‌دیده را داشته، پس برای بازنمایی تصویر آنها دست به کاری خلاقانه می‌زند. شهر تهران،‌ مرکز بهزیستی، شخصیت‌ها و خلاصه همه چیز با مقوای کارتن‌ها ساخته شده است. در واقع محدودیت باعث خلاقیت فیلمساز شده است. کاری که سازمان زیباسازی کرده، پنهان کردن زشتی‌های شهر بصورت موقت است. درست مثل اینکه خاک و خاشاک را موقتاً زیر فرش پنهان کنیم تا مهمان بیاید و برود. فرم همان محتواست. شرایط غیرانسانی زندگی این قربانیان در این فرم مقوایی معنایی فرامتنی پیدا می‌کند و یقه تماشاگر را می‌گیرد. با شهری مقوایی و پوشالی روبرو هستیم که خانواده و روابط انسانی در آن به مرز نابودی رسیده است. این زنان طردشده، ماحصل انبوهی از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی این جامعه پوشالی هستند.

فرم بیانی تازه و بداعتی که بهزاد نعلبندی در ساخت کاغذپاره‌ها بکار برده می‌تواند چاره‌ساز باشد و توجه تماشاگر گریزپای امروزی را جلب کند. تماشاگری که در هجوم فیلم‌های خبری و مستندهای به اصطلاح افشاگرانه که همه ناهنجاری‌ها را مستقیم نشان می‌دهند به نوعی بی‌حسی موضعی رسیده است. دیگر هر تصویر تلخی احساسات او را جریحه‌دار نمی‌کند و ذهنش پر است از داستان معتادان و فاحشه‌ها و کودکان کار و کارتن‌خواب‌ها و... بیان هنرمندانه و زبان بصری انیمیشن تاثیرگذار است و در عین‌حال تاکیدی است بر این واقعیت که همه‌چیز را نمی‌توان و نباید نشان داد. رویکرد فیلمساز از جنس سینمای مستند «ژانر نکبت» نیست که سوژه‌ها را جلوی دوربین بنشاند و با تحقیر آنها از تماشاگر افسوس و ترحم بخرد.

فیلمساز موفق شده به خلوت این زنان راه یابد و ما را نیز در قصه زندگی آنها شریک کند. شاید اگر قرار بود این زنان با چهره واقعی خود جلوی دوربین بنشینند سفره دل خود را باز نمی‌کردند و از فقر و بی‌پناهی و تجاوز و اعتیاد و بی‌کسی خود با ما سخن نمی‌گفتند. قصه این زنان واقعاً‌ تلخ و دردناک است و بعضی از آنها هیچ امیدی به نجات ندارند و تنها آرزویشان مرگ است. فرم کارتونی اثر قدری از تلخی واقعیت کاسته و آنرا تا حدودی قابل تحمل می‌سازد. چهره‌ها واقعی نیست، اما درهم شکسته و افسرده است و در ترکیب با صدای واقعی افراد صورتی فراتر از واقعیت می‌یابد و حتی به وجهی نمادین تبدیل می‌شود. این شمایل‌های مقوایی می‌توانند نماینده تمام زنان آسیب‌دیده و مطرود این شهر باشند. تماشاگر داستان زندگی این قربانیان را می‌شنود و صحنه‌های نادیده را در ذهن تصور می‌کند.

کاغذپاره‌ها پروسه تولید طولانی و طاقت‌فرسایی داشته است. طراحی صدای فیلم که توسط انسیه ملکی انجام شده یکی از برگ برنده‌های فیلم محسوب می‌شود. تصویرسازی شخصیت‌ها در واقع براساس صدای افراد صورت گرفته است. باران کوثری و چند بازیگر دیگر حرکات شخصیت‌ها را بازی کرده‌اند و انیمیشن با تکنیک‌هایی همچون روتوسکوپی و استاپ موشن ساخته شده است. توان تکنیکی و تسلط فیلمساز بر قابلیت‌های انیمیشن و متحرک‌سازی قابل توجه است.

در پایان اثر ناگهان از شهر مقوایی بیرون می‌آییم، با نماهایی گذرا از عبور ماشین‌ها از تونل حکیم و شب تهران و برج میلاد. گویی ناگهان از شهر قصه به خود واقعیت پرتاب می‌شویم. این تمهید فیلمساز برای وصل کردن فرم نمادین انیمیشن به واقعیت مستند بوده است اما شاید بهتر بود این انتقال به واقعیت نیز با تمهیدی مبتکرانه انجام می‌پذیرفت. ضمن اینکه سرنوشت نهایی شخصیت‌ها در پایان‌بندی نوشته می‌شود و بدین ترتیب بیش از پیش تاکید می‌شود که این قصه‌ها واقعی واقعی است.

منتقد و کارشناس سینما

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار