گفت‌وگو با تصویرگر برگزیده جایزه «قلم طلایی بلگراد»

داستان با تصویرگری خوب راه خود را پیدا می‌کند

تهران (پانا) - «محمد حسین ماتک» تصویر‌گر جوانی است که به تازگی موفق به کسب جایزه «قلم طلایی بلگراد» شده و با اشاره به اینکه وضعیت تصویرگری‌کتاب به مراتب بهتر از ادبیات داستانی است عنوان کرد که سایه سیاست در تصویرگری به مراتب کمتر از ادبیات و سینماست و در نهایت داستان با تصویرگری خوب راه خود را پیدا می‌کند.

کد مطلب: ۱۲۴۱۲۹۷
لینک کوتاه کپی شد
داستان با تصویرگری خوب راه خود را پیدا می‌کند

صنعت نشرمان بویژه در حوزه کتاب‌های کودک و نوجوان بیش از یک دهه‌ای می‌شود که به سوی رعایت شاخص‌هایی متناسب با استانداردهای جهانی گام برداشته است. در همین رابطه شاهد فعالیت مؤسسات نشری هستیم که برخلاف گذشته هیچ فعالیتی در حوزه کتاب‌های بزرگسال ندارند و از همان ابتدای تأسیس، بنای خود را بر انتشار آثاری برای این مخاطبان کم سن و سال گذاشته‌اند. از نتایج حرفه‌ای شدن هرچه بیشتر این بخش نشر را می‌توان در ورود جدی‌تر نویسندگان و تصویرگران به این عرصه دانست؛ اتفاقی که سبب کسب افتخارات متعددی برای فعالان بخش‌های مختلف نشر کودک و نوجوان شده، از «فرهاد حسن زاده» نویسنده‌ای که از وی به‌عنوان یکی از پنج نویسنده برتر جهان در ادبیات کودک و نوجوان تقدیر شده تا تصویرگرانی از کشورمان که هرازچندی نام آنان در فهرست نفرات برگزیده مطرح‌ترین جوایز بین‌المللی جای می‌گیرد؛ از جمله «محمد حسین ماتک» تصویر‌گر جوانی که به تازگی موفق به کسب جایزه «قلم طلایی بلگراد» شده، جایزه‌ای که امسال پنجاه و یکمین سال برپایی اش را در صربستان شاهد بودیم. البته این نخستین جایزه‌ای نیست که او طی حدود هشت سال فعالیت به دست آورده؛ «برنده جایزه اول گالای تصویرگران و نویسندگان ایالات متحده»، «برنده جایزه تصویرگری کتاب image of the books روسیه»، «منتخب جشنواره تصویرگری شارجه»، «برنده جشنواره cow اوکراین» و «برنده جایزه فینالیست کتاب‌های تصویری لیتل هاکا چین» از جمله آنها هستند. گفت‌و‌گوی امروزمان را با «محمد حسین ماتک» به بهانه انتشار نام وی به‌عنوان برنده «قلم طلایی بلگراد» می‌خوانید.

با جایزه‌ای که به‌تازگی موفق به کسب آن شده‌اید شروع کنیم، «قلم طلایی بلگراد». درباره جایگاه جهانی این رویداد هنری بگویید، بویژه که برپایی آن قدمتی دیرینه دارد.
پیشینه برگزاری این جایزه به دهه‌ها قبل باز می‌گردد، به سال‌های حکمرانی اتحاد جماهیر شوروی سابق بر کشورهای اروپای شرقی. در این دوره با‌ وجود برخی شرایط نامطلوب، رویدادهای رقابتی خوبی در زمینه‌هایی همچون پوستر، انیمیشن، فیلم کوتاه و تصویرگری شکل می‌گیرد، در کشورهایی که از جمله‌شان می‌توان به روسیه، صربستان و لهستان اشاره کرد. برخی از اینها عملکرد و اثرگذاری موفقی داشتند، همین جایزه‌ای که اشاره شد پنجاه و یکمین دوره‌اش در سال‌ جاری میلادی برگزار شد. «قلم طلایی بلگراد»، یکی از قدیمی‌ترین و معتبرترین جوایز تصویرگری دنیا است، هرچند که این کشورها طی سال‌های اخیر از بابت اطلاع‌رسانی عملکردی ضعیف داشته‌اند.
این مسأله خللی در اعتبار بین‌المللی جایزه وارد نکرده؟
اتفاقاً بار منفی داشته، تصویرگران جوان به سبب کم رنگ شدن اطلاع رسانی، نکات چندانی درباره این جایزه نمی‌دانند، اما اغلب تصویرگران قدیمی اهمیت بسیاری برای این جایزه قائل هستند. آنقدر که اگر بفهمند در دوره‌ای برگزیده قلم طلایی بلگراد شده‌اید نگاهی حرفه‌ای تر به شما خواهند داشت و حتی کارتان را جدی‌تر خواهند گرفت. برای نسل قبل تصویرگران کشورمان حضور و موفقیت در این رویداد هنری آنقدر ارزشمند بوده که حتی سختی ارسال آثار خود با پست را به‌ جان می‌خریدند. بااین که نمی‌توان منکر کاستی مذکور شد ،این را گفتم که بدانید قلم طلایی بلگراد همچنان جایگاه جهانی قابل تأملی دارد.
در شرایط فعلی و با پیشرفت وسایل ارتباطی، کم کاری متولیان برپایی این جایزه در حیطه اطلاع‌رسانی قدری عجیب است!
بله، با وجود آن که تکنولوژی، حداقل در چنین حیطه‌هایی کار را به‌سادگی یک یا چند کلیک کرده اما مسئولان جایزه آنقدر در اطلاع‌رسانی و بخش خبری کم کاری کرده‌اند که شاید خیلی‌ها اصلاً از برگزاری اش با خبر نشوند. گذر نیم قرن از برگزاری این جایزه اتفاق کمی نیست. این در شرایطی است که اکثر جوایز داخلی خودمان با وجود نقدهایی که از برخی جهات به آنها وارد است در بحث اطلاع‌رسانی عملکرد خوبی دارند.
بازگردیم به‌جایزه‌ای که کسب کرده اید؛ از کتابی بگویید که موفق به کسب این جایزه شده.
این جایزه به تصویرگری کتاب «دوست بهتره یا کلوچه؟» تعلق پیدا کرده، هرچند که از جهت داستانی قوی نیست. نه این که بخواهم کار نویسنده کتاب را کم ارزش نشان بدهم، آن هم در شرایطی که حتی اسم او را به‌خاطر ندارم. ماجرای کتاب درباره داستانی، شبیه بسیاری از داستان‌های کودک است، درباره دو خانواده معمولی که هر‌یک روی یک کوه مجزا زندگی می‌کنند. طی اتفاقی بین اینها رفت وآمدهایی شکل می‌گیرد که سبب آشنایی و دوستی خانواده‌ها می‌شود.
شما تأکید دارید داستان کتاب قوی نیست،اما داوران اغلب جوایز تصویرگری در انتخاب آثار برگزیده تا اندازه‌ای حتی تحت تأثیر مضمون آنها هم هستند! مانند جایزه‌ای که «هاله قربانی» چندی قبل بابت تصویرگری کتابی گرفت که داستان آن کتاب درباره یک کودک معلول بود. چطور است که شما داستان کتاب مذکور را چندان دخیل نمی‌دانید و حتی از ضعف آن می‌گویید!
من اهل تعارف نیستم، اگر بگوییم در یک جایزه تصویرگری سهم تصاویر در انتخاب داوران حدود 80 درصد بوده، مابقی آن تحت تأثیر نقش داستان است، اما فقط بیست الی سی‌درصد! اینجا باز سهم عمده از آن خود تصویرگری است، متأسفانه در اغلب مواقع داستان حتی به تصویر لطمه زده، البته نه این که بگویم همه تصویرگری‌های داخلی خوب هستند. گفته‌ام تنها درباره کارهای استاندارد است. این که گفتم داستان کتاب ضعیف است بیشتر از جهت برخورداری از داستانی به نسبت تکراری است. خود شما مشابه داستان آن را به‌شکل‌های مختلف نشنیده‌اید؟ همه حرف من این است که نویسنده و تصویرگر هر دو به یک اندازه در دیده شدن یا نشدن یک اثر مؤثر هستند. در هر دو حیطه به ابتکار عمل نیاز است وگرنه حتی اگر جوایز را هم درنظر نگیریم، مخاطب به هر حال کتاب را پس می‌زند.
در این بین تعامل میان نویسنده و تصویرگر در کاهش کاستی‌ها و ارتقای کار مؤثر است؟
بله ،اما در نشر ما هنوز چنین ضرورتی حتی تعریف نشده، چه برسد به این که آن را جدی بگیرند! ناشران به جز تعداد انگشت شماری ازآنان هیچ ضرورتی در این رابطه قائل نیستند.
شما هم در روند تصویرگری این کتاب ارتباطی با نویسنده نداشتید؟
نه! و این حلقه مفقوده مهمی در زنجیره نشر کودک و نوجوان کشورمان است که فقدان آن آسیب بزرگی به همه بخش‌های این صنعت زده، حتی اگر نویسنده یا تصویرگر درخواستی برای صحبت با طرف مقابل خود داشته باشد برای ناشر عجیب است و آن را غیرضروری می‌داند؛ در صورتی که این کار منجر به کسب نتیجه بهتری حتی برای خود ناشر هم می‌شود.
با این حال به‌ نظر می‌رسد در برخی مؤسسات نشری که به‌طور تخصصی در حیطه کودکان و نوجوانان فعالیت می‌کنند شاهد آغاز تغییراتی از جمله توجه به چنین ضرورت‌هایی هستیم!
بله، برخی مؤسسات انگشت شمار از جمله نشر فاطمی که چند سالی است بخش کودک و نوجوان آن با عنوان «کتاب‌های طوطی» فعالیت دارد شامل گفته‌تان می‌شوند. عمر این تغییر هم چندان طولانی نیست ،اما به هر حال شروع خوبی است و می‌تواند به دیگر مؤسسات نشر هم تسری پیدا کند. امیدوارم متولیان کانون پرورشی و دیگر مؤسسات نشر متوجه این ضرورت بشوند. این مشکلی است که اگر رفع شود، کتاب‌های ما، چه از بابت تصویرگری و چه به جهت داستان به جایگاه خوبی دست پیدا می‌کنند.
در نظر گرفتن این ضرورت چقدر در فروش خارجی «حقوق مالکیت» آثار‌مان مؤثر خواهد بود؟
بی‌شک تأثیر زیادی خواهد داشت؛ ناشری که رعایت استانداردها را روال کار خود کرده در زمینه فروش رایت به ناشران خارجی هم عملکرد بهتری دارد. بخشی از این بی‌توجهی نشأت گرفته از ناآگاهی ناشران است.
طی سال‌های اخیر نگاه ناشران این گروه سنی قدری حرفه‌ای‌تر شده، اینها هم متوجه ضرورت مذکور نشده‌اند؟
بحث همان ناآگاهی در میان است. یکی از آثار خود من که جایزه تصویرگری مهمی کسب کرده، حدود پنج سال است که هنوز منتشر نشده و این در حالی است که ناشر مذکور، ناشر خصوصی است. بخش خصوصی هم آن‌طور که باید هنوز ضرورت‌ها را جدی نگرفته‌ است.
هم اکنون که دبیرتحریریه حداقل مؤسسات نشر بزرگ از خود اهالی کتاب هستند!
اما برای اینها هم سرعت عمل حتی به رعایت استانداردها ارجحیت دارد. در مواردی هم تصویرگران حرفه‌ای مدیریت امور هنری برخی از این مؤسسات نشر را به عهده دارند که این بی‌توجهی متأسفانه درباره آنان هم وجود دارد. نمی‌دانم! شاید عطای مشکلات هماهنگی میان ناشر، نویسنده و تصویرگر را به لقای آن بخشیده‌اند.
این موفقیتی است که حتی فراتر از مؤسسات نشر به نفع ادبیات کشورمان است!
بله و به چنین نگاهی در همه مؤسسات نشر کودک و نوجوان نیاز داریم. وقتی منِ تصویرگر در فلان جایزه خارجی برگزیده شوم ناشر هم تبدیل به «برند» می‌شود. این در شرایطی است که حتی انجمن تصویرگران ما هم آن‌طور که باید فعالیت نمی‌کند، درباره همین جایزه‌ای که در شروع گفت‌و‌گو به آن اشاره شد کوچک‌ترین خبری منتشر نکردند،حتی ننوشتند که فلان تصویرگر کشورمان موفق به دریافت جایزه‌ای خارجی شده. مگر غیر از این است که موفقیت در هر عرصه‌ در وهله نخست، افتخاری برای صنف مرتبط با آن است! اینها مسائلی است که درباره هرکدام می‌توان ساعت‌ها صحبت کرد. به‌همین دلیل، طی سال‌هایی که از ورودم به این عرصه می‌گذرد تلاش کرده‌ام اساس زندگی مالی‌ام را بر فعالیت در حوزه تصویرگری نگذارم و نیزهمین مسأله سبب شده که دست بازتری در زمینه قبول و رد کارها داشته باشم. با این حال اولویت اصلی‌ام همین کار است.
اینجا که دیگر بحث مسئولان دولتی و گلایه‌ها برقرار نیست، صحبت از فعالیت خود بخش خصوصی است!
بله نمی‌شود که همه تقصیرها را به گردن مسئولان و دولت بیندازیم. ژست روشنفکری گرفتن که کاری ندارد، مهم این است که ایرادهای کار خودمان را هم ببینیم.
بسیاری از مدیران قدیمی مؤسسات نشر به مرور در حال واسپاری مسئولیت‌های خود به فرزندانشان هستند، آن هم در شرایطی که اغلب این نسل جوان تحصیلات حتی مرتبط دارند و از سویی در جریان تحولات روز جهانی هم هستند. این تغییر هم تأثیر در بهبود وضعیت نداشته؟
تغییراتی شروع شده ،اما هنوز در ابتدای راه هستیم، هرچند که من اصولاً به بی‌نظمی خوشبین هستم ،چراکه در نهایت به نظم می‌انجامد. با این حال تأکید دارد، من به‌عنوان تصویرگر وظیفه‌ای دارم که در صورت عمل به آن، بخشی از این چرخه معیوب اصلاح می‌شود؛ درباره نویسنده و ناشر هم‌چنین مسأله‌ای صادق است.
بازگردیم به خود کتاب و این که فکر می‌کنید وجود چه شاخص‌هایی در آن سبب جلب توجه داوران این جایزه خارجی شده؟
درباره این کتاب بحثی دوپهلو مطرح است، مسأله‌ای که در برخی جشنواره ها سبب جلب توجه داوران شده و درباره تعدادی هم اصلاً موفق نبود. برای تصویرگری این کتاب از طیف بسیار محدود رنگ‌ها استفاده کرده‌ام که در عین حال حتی کدر هستند؛ بیشتر هم در طیف رنگ‌های اخرایی به‌شمار می‌آیند.
استفاده از این روش برای مخاطبان کودک ریسک نبود؟ به‌ویژه که بازی با رنگ‌ها در رابطه با این گروه سنی به‌نظر راهکار خوبی در جذب آنان است.
اتفاقاً تلاش من این بود که ثابت کنم برخی تصورات درباره مخاطبان کودک و نوجوان تبدیل به کلیشه شده‌اند. شاید به جهتی گفته‌تان صحیح باشد. بله برای مخاطبان کم سن و سال بازی با رنگ نوعی راهکار خوب به حساب می‌آید اما می‌توان گاهی این بایدها را کنار گذاشت و راه‌های دیگری را امتحان کرد. از حق نگذریم که بخشی از موفقیت شرکت‌کنندگان در جوایز خارجی در گرو شانس است؛ اینکه ممکن است تصویرگری یا داستان یک کتاب حتی عالی باشد اما کتابی ضعیف‌تر مورد توجه داور قرار بگیرد.
خود شما وقتی تصویرگری کتابی را قبول می‌کنید چقدر به داستان آن توجه دارید؟
اگر گذران زندگی مالی من وابسته به این شغل باشد ناچار به قبول هرکاری هستم، در غیر این صورت دست بازتری برای انتخاب خواهم داشت. به‌همین دلیل معتقدم که نمی‌توان به برخی همکاران نقد کرد، خب بالاخره باید از یک راهی امرار معاش کرد یا نه؟ هرچند که خوشبختانه من به سبب آنکه به‌ کارهای مرتبط دیگری هم مشغول هستم موانع کمتری دارم.
اما چرا درباره همین کتابی که به داستان آن نقد دارید چنین حساسیتی به خرج نداده اید؟
اگر صادق باشم اینجا بحث همکاری با کانون پرورش فکری برای من مهم بود، تا قبل از این کتاب چنین تجربه‌ای نداشتم و خواهان این بودم که تصویرگری کتاب برای کانون هم در کارنامه کاری‌ام درج شود. حتی دوره قبل که به‌عنوان تصویرگر منتخب به مراسم«براتیسلاوا»رفتم، آنان از من درباره اینکه با کانون همکاری داشته‌ام یا نه می‌پرسیدند. این نشان می‌دهد که کانون حتی در خارج کشور هم به‌دلیل سابقه‌اش اعتبار خوبی دارد. هنوز هم کانون پرورشی را نماد یک مؤسسه نشر خوب در کشورمان می‌دانند. هرچند که حالا این مؤسسه هم گرفتار برخی نقاط ضعف شده است.
از فقدان تعامل میان چرخه نشر گفتید، قدری هم از ضرورت‌های تصویرگری بگویید، آشنایی با ادبیات چقدر در نتیجه نهایی کار اثر دارد و تصویرگران چقدر به این مسأله توجه دارند؟
نقش بسیاری دارد، اما به این مسأله هم توجهی نمی‌شود. من به ضعف ادبیات داستانی‌مان اشاره کردم و شاید بی‌انصافی باشد اگر از کاستی‌های کار تصویرگری نگویم. متأسفانه بسیاری از تصویرگران ما حتی اهل مطالعه نیستند، در صورتی که نتیجه این کار تا حد بسیاری به آشنایی هنرمند با ادبیات بازمی گردد.
اینکه تصویرگر با سبک‌ها و تفاوت‌های ادبی آشنا باشد چقدر در کار مؤثر است؟
این از ضرورت‌های کار تصویرگری است، مگر می‌شود بدون توجه به اینکه اثر مذکور در حیطه ادبیات کهن است یا داستانی پست مدرن، تصاویر آن را کشید؟ در این زمینه نیز با بی‌توجهی‌های بسیاری روبه‌رو هستیم. شما اصلاً اگر سری به تصویرگران قدیمی بزنید و پای صحبت‌های آنان بنشینید، متوجه خواهید شد که نه تنها در کار خود باتجربه هستند بلکه اهل مطالعه بوده و دنیای ادبیات را هم به‌خوبی می‌شناسند. حتی بخش قابل توجهی از افرادی که موفق به کسب جایزه شده‌اند هم آنهایی هستند که درباره کار خود مطالعه دارند. اینجا برخورداری از استعداد صرف دیگر کارگشا نیست. درست است که تأکید دارم بخشی از برگزیده شدن در جوایز به شانس گره خورده، اما کار خوب مؤثر است و خواه ناخواه باعث دیده شدن آن می‌شود.
ما با کاستی‌هایی هم در ادبیات کودک و نوجوان و هم در تصویرگری کتاب‌های این گروه سنی روبه‌رو هستیم؛ با این حال چه اتفاقی رخ داده که تصویرگری‌مان با وجود نقاط ضعفی که به آن اشاره شد از ادبیات‌مان پیشی گرفته است؟
گمان می‌کنم به غیر از برخی نویسندگان باسابقه، جوان ترها بدون توجه به ضرورت مطالعه دست به نوشتن می‌زنند. متأسفانه همان قدر که تصویرگران توجهی به مطالعه ندارند نویسندگان جوان هم این ضرورت را جدی نمی‌گیرند.
این نقد که به هر دو طیف وارد است، نگفتید دلیل این موفقیت را در چه می‌دانید؟
شاید بحث ذائقه سنجی بهتر مخاطب است، به‌نظر می‌رسد تصویرگران در این زمینه موفق‌تر از نویسندگان بوده‌اند. در همین کتاب «ماچوچه و کلاغ» با داستانی بومی روبه‌رو بودم، داستانی فولکلور از خراسان که اگر دنبال مطالعه درباره زندگی مردمان این بخش از کشورمان نمی‌رفتم باید به تصاویری تکراری اکتفا می‌کردم. با این حال تصمیم گرفتم با قدری مطالعه درباره زیست بوم آن بخش کشورمان، تصاویری باورپذیرتر از زندگی‌شان به تصویر بکشم. از طرفی به این مسأله توجه کردم امروز دنیای شبکه‌های اجتماعی است، آدم‌ها کم حوصله شده‌اند. بنابراین حتی بد نیست که در تصویرگری از تصاویر شلوغ و مملو از جزئیات صرف نظر کنیم. در این رابطه می‌توان ذائقه مخاطبان ایرانی با خارجی را با یکدیگر درآمیخت و دست به خلق تصاویری زد که مورد قبول هر دو گروه شوند. دنیای امروز تصاویر مملو از جزئیات را نمی‌پذیرد.
موفقیت تصویرگری این کتاب‌تان را در همین مسأله می‌دانید؟
باز هم می‌گویم تردیدی نیست که در جوایز، حداقل در حیطه فرهنگ و هنر شانس تا اندازه زیادی دخیل است. با این حال بله، این مسأله هم به گمانم اثر زیادی داشته، در صورتی که ذائقه سنجی درستی داشته باشیم در عرصه جهانی هم به موفقیت‌های بیشتری دست پیدا خواهیم کرد.
البته در شرایطی که این ذائقه سنجی به‌درستی صورت بگیرد و کار به تقلید از آثار هنری در عرصه جهانی نکشد!
همین طور است، برخی هنرمندان به جای ارتقای کار خود سراغ تقلید رفته‌اند، فکر می‌کنند با الگو‌برداری قادر به خلق آثاری هستند که توجه داوران رویدادهای جهانی را به خود جلب کند. البته من با گرته‌برداری مخالف نیستم، خود من ممکن است در تصاویرم از کارهای هنرمندان شاخص جهان بهره ببرم.
از توجه بیشتر تصویرگران به ذائقه‌سنجی مخاطبان گفتید، غیر از این چه عاملی را در توجه بیشتر به آثار تصویرگران ایرانی در خلال برپایی جشنواره‌های خارجی می‌دانید؟
شاید یکی از مهم‌ترین موارد آن توجه تصویرگران به شاخص‌های جهانی باشد.
و در این بین نگاه بومی تصویرگران کشورمان چقدر در دیده شدن آثار آنان اثرگذار بوده؟
این مسأله حتی در خلق آثار ادبی هم اثر‌گذار است. هر چند ناگفته نماند که هرازچندی حتی نگاه سیاسی داوران نسبت به زادگاه هنرمندان شرکت کننده نیز اثر‌گذار است.
همچون اتفاقی که در جایزه نوبل، بویژه بخش ادبیات آن شاهد هستیم!
بله، گاهی اوقات به‌دلیل سوگیری‌های سیاسی، برگزارکنندگان برخی از این جوایز توجهی به تصویرگری‌های ایرانیان نمی‌کنند؛ این در حالی است که ممکن است شایسته انتخاب به‌عنوان برگزیده باشند. البته خواه ناخواه سنگینی سایه سیاست در تصویرگری به مراتب کمتر از ادبیات و سینماست. هر چند که در نهایت داستان یا تصویرگری خوب راه خود را پیدا می‌کند.
نکته مهم دیگری که برخلاف داستان در تصویرگری شاهد نیستیم، بحث بی‌نیازی از ترجمه است. زبان فارسی با محدودیت جغرافیایی قابل توجهی مواجه است، در صورتی که در تصویرگری یا اغلب هنرهای تجسمی با چنین مانعی روبه‌رو نیستیم.
بی‌نیازی از ترجمه مهم است، منکر آن نمی‌شوم اما فکر نمی‌کنم آنقدر در دیده شدن یا دیده نشدن دخیل باشد. خب مگر کتاب «تو یک جهانگردی» نوشته «شهرزاد شهرجردی» با وجود همین مسأله محدودیت جغرافیایی زبان فارسی در جشنواره‌های خارجی متعدد دیده نشد؟ زبان مؤثر است اما مانع نیست. همین حالا به‌ کارهای نویسندگانی همچون مهدی رجبی، هوشنگ مرادی کرمانی یا فرهاد حسن‌زاده نگاه کنید. آثار اینها در همین شرایط دیده شده اند؛ با وجود محدودیتی که به آن اشاره کردید کار ادبیات قدری سخت می‌شود اما نه آنقدر که سبب شود کار را نبینند.
این درک بیشتری که تصویرگران ایرانی در مقایسه با نویسندگان به دست آورده‌اند را می‌توان گفت تحت تأثیر تلاش هنرمندان برای کسب عنوان در جوایز خارجی حاصل شده؟ خروجی دانشگاه‌ها چقدر مؤثر بوده؟
حداقل من که تأثیری از خروجی دانشگاه‌ها در این زمینه نمی‌بینم، به گمانم این آگاهی شخصی و در نتیجه تلاش خود تصویرگران حاصل شده است. هرچند که در کنار نقدی که به نظام دانشگاهی دارم تأکید دارم یک به یک ما، فارغ از گلایه‌هایی که به متولیان داریم هم آن‌طور که باید و شاید در حرفه‌مان تلاش نمی‌کنیم. جای این گلایه‌ها کمی فکر کنیم که خودمان چه کرده ایم. با توجه به چنین نگاهی است که تلاش کرده‌ام تا جایی که بتوانم به وظیفه‌ام عمل کنم. برای تصویرگری کتاب «دوست بهتره یا کلوچه؟» سراغ مطالعه مقاله‌ای از دانشگاهی انگلیسی در این باره رفتم که تفاوت رنگ مشکی در کار کودک یا بزرگسال چیست. بعد از آن سراغ نقاشی بچه‌ها در مهدکودک‌ها هم رفتم. جالب است که وقتی جعبه مداد رنگی را مقابل کودکان بگذارید اولین رنگی که برمی‌دارند مداد سیاه است اما خطوط نقاشی همین کودک با خطوطی که در dark art می‌بینیم تفاوت زیادی دارد.
با همه نقاط قوت و ضعفی که به برخی از آنها اشاره شد، ارزیابی‌تان از وضعیت نشر کودک و نوجوان امروزمان در سطح جهانی چیست؟
وضعیت تصویرگری‌مان به مراتب بهتر از ادبیات داستانی است. هرچند که در نهایت شاهد بی‌توجهی‌ها و کاستی‌هایی از سوی خود تصویرگران و انجمن صنفی‌مان هم هستیم. با این حال نباید بدبین بود، در همین حیطه تحولاتی شروع شده، هرچند در سطح کم. به مرور زمان تأثیر آن را می‌توان بر همه وجوه صنعت نشر کودک و نوجوان‌مان دید.

منبع: روزنامه ایران

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار