در گفتوگو با پانا:
انسیه شاهحسینی: زنان در جنگ، فقط لباس نمیشستند؛ آنها بخشی از خط مقدم بودند
تهران (پانا) - انسیه شاهحسینی، کارگردان باسابقه سینمای دفاع مقدس، در گفتوگویی با پانا از نقش فراموششده زنان در جنگ، کمتوجهی مسئولان به سینمای مقاومت، و تجربه ساخت فیلم «دست ناپیدا» میگوید؛ فیلمی که برخاسته از زیست شخصی او در دوران دفاع مقدس است.

انسیه شاهحسینی یکی از کارگردانانی است که سالها در حوزه دفاع مقدس فیلمهای خاصی را ساخته است با او درباره سینمای دفاع مقدس و مقاومت گفتوگویی داشتیم که در متن ذیل میخوانید.
خانم شاهحسینی، از نگاه شما، وضعیت جشنوارههای موضوعی، بهویژه جشنواره فیلم مقاومت، در سالهای اخیر چطور بوده است؟
هر جشنوارهای، چه در ایران چه در جهان، برآمده از سیاستهای فرهنگی کشور است. ما در ایران یک جشنواره کلی داریم، مثل فجر، اما باقی جشنوارهها موضوعی هستند. جشنواره مقاومت هم در دورهای به دست کسانی اداره میشد که واقعاً دغدغه جنگ را داشتند؛ جانباز بودند، خانواده شهید بودند، و از دل جبهه آمده بودند. اگرچه اینها ملاک نیست، اما تأثیرگذار است.
آن زمان اگر کسی میخواست فیلم دفاع مقدسی بسازد، حمایت میشد. مواد انفجاری، لباس، امکانات... همه مجانی بود. حتی میدانستیم در جشنواره جایزه میگیریم. آنقدر ساخت فیلمهای جنگی رایج شد که در دوازده بخش مختلف جشنواره فجر، فیلم دفاع مقدسی داشتیم؛ از اکشن تا آثار تأملبرانگیز.
اما رفتهرفته با تغییر سیاستهای فرهنگی، توجه به سینمای جنگ کم شد. نگاه غالب این بود که جنگ تمام شده، قطعنامه امضا شده، مردم حالا باید بخندند و فیلم خانوادگی ببینند. این شد که بودجهها کم شد، امکانات محدود شد و فیلمسازها رفتند سراغ ژانرهای دیگر.
در سالهای اخیر، تغییر مثبتی مشاهده میکنید؟
بله، خوشبختانه در یکی دو سال اخیر، مردم از عشقهای مثلثی، از کلیشههای تکراری، خسته شدهاند. همین باعث شده مسئولان فرهنگی هم بازنگری کنند. تماشاگر دوباره دنبال معنویت، ارزش، حقیقت و مقاومت است.
بیایید درباره فیلم «دست ناپیدا» صحبت کنیم. ساخت این فیلم برای شما که یک کارگردان زن هستید، چه چالشهایی داشت؟
ساخت این فیلم از دل خاطراتم آمد. من اولین زن خبرنگار و فیلمبردار جنگی بودم. کنار بزرگان عکاسی مثل کاوه گلستان و آلفرد یعقوبزاده کار کردم. بخشی از «دست ناپیدا» بازتاب تجربه خودم در جبهههاست؛ دورانی که به دلیل ناامن شدن خط مقدم، رفتم اهواز و کنار خانواده شهید علمالهدی مستقر شدم.
ما در آنجا خدماتی ارائه میدادیم؛ از شستن لباس رزمندهها تا کمکرسانی. بعضی لباسها که خیلی پاره و خونآلود بودند، باید سوزانده میشدند. من چون عاشق آتش بودم، مسئول سوزاندن لباسها شدم. اینها فقط «جزئیات» نیست، بلکه روایتِ بخشی از حضور زنها در خط مقدم است.
نوشتن دیالوگ و روایت جنگ، برایتان دشوار نبود؟
نه، برعکس، برای من خیلی طبیعی بود. من تجربه زیسته دارم. میدانم شب عملیات، فرماندهها چه میگویند. میدانم چطور نقشه میکشند، چطور خطابه میخوانند. اینها رو با جان و دل زندگی کردم و حالا منتقلشون میکنم.
واکنش مخاطبان چطور بود؟ بهویژه رزمندهها؟
جالب بود. خیلیها، حتی رزمندهها، گفتند ما نمیدانستیم زنها چنین نقشی در جنگ داشتند. «دست ناپیدا» گوشهای از همان نقشهای نادیده است؛ نقشهایی که باید دیده شوند.
ارسال دیدگاه