معلمی که در روز معلم شهید شد

معلم شهید مصطفی ابراهیمی در ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۲۲ در شهرستان محلات دیده به جهان گشود و ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

کد مطلب: ۶۱۹۴۱۰
لینک کوتاه کپی شد
به گزارش سرویس آموزش و پرورش پانا، معلم شهید مصطفی ابراهیمی در تاریخ ۱۳۲۲/۲/۱۴ در شهرستان محلات در یک خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. ایام کودکی را زیر نظر جد پدری خویش و نزد اساتید مختلف به فراگیر علوم دینی و قرآنی پرداخت. وی ۷ سال بیش نداشت که مادرش بدرود حیات گفت، سال گذشته پدرش نیز دارفانی را وداع گفت. ایشان با تحمل مشقتهای فراوان وارد مدرسه اخکر محلات شد و در سال ۱۳۳۸ فارغ التحصیل سال ششم ابتدائی گردید با توجه علاقه ایشان به صنعت برای ادامه تحصیل وارد هنرستان صنعتی محلات گردید و در سال ۱۳۴۲ موفق به دریافت مدرک سوم هنرستان گردید.
بعد از مدتی به تهران عزیمت و در کارگاه تراشکاری مرحوم حاج علی اصغر توسلی مشغول بکار می شود به جهت امانتداری و تقوای ایشان بعد از اندک زمانی سرپرستی کارگرها و بعضی از امور کارگاه را به ایشان واگذار می نمایند همکاران، کارفرما را نیز شیفته اخلاق و ایمان خویش مینماید علاقه آنها نسبت به ایشان بدآنجا میرسد که شهید بعد از مدتی تصمیم میگیرند به محلات باز گردند.
تا اینکه در ۵۵/۸/۱۶ بعنوان استادکار هنرستان صنعتی محلات به استخدام آموزش و پرورش در آمد و شغل معلمی را انتخاب کرد تا در کنار آموزش های فنی درس اخلاق و تربیت و معنویت را به دانش آموزان بیاموزد.
شهید قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اکثر اوقات خود را وقف انقلاب و مردم می کرد و در جهت رفع مشکلات مردم می کوشید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز هر کجا حزب الله حضور داشت و هرکجا خط امام را در خطر می دید فعالانه حضور پیدا می کرد و علاقه وافری به امام و یاران صدیق حضرت امام داشت.
همزمان با شروع جنگ تحمیلی در بسیج ثبت نام نمود و یک بار از ناحیه کمر مجروح گردید. معلم شهید با این حال نتوانست خویشتن را راضی نماید و در تاریخ ۶۰/۸/۹ تصمیم هجرت به دیار عاشقان می گیرد و در منطقه دار خوئین مشغول نبرد با خصم زبون می گردد. بارها به ندای امام خود لبیک می گوید و در جبهه های نور علیه ظلمت شرکت می نماید تا این معلم فداکار و بسیجی عاشق و دلسوز در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو در تاریخ ۶۵/۲/۱۲ در سن ۴۳ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
در محیط کار ایشان نحوه عمل و گفتارش موجب علاقه همکاران و دانش آموزان بهوی می شد و ظیفه اش را برای رضایت شخص انجام نمی داد سعی می کرد در هر کجا و زیر نظر هر شخص وظیفه خویش را به نحو احسن انجام دهد، درحد امکان سعی می کرد مزاحمتی برای دیگران بوجود نیاورد و می کوشید کار خویش را خویشتن انجام دهد. دوستانی انتخاب می نمود که ویژگی های خاصی را دارا بودند با آنها صمیمی بود، اوقات فراغت خویش اکثراً وقف انقلاب و مردم می نمود و بعضی اوقات فراغت روزهای جمعه و یا شب هنگام یا هنگام صرف غذا به دنبال ایشان می آمدند ایشان با خوشروئی از آنها استقبال می کرد و برای رفع مشکلات مردم روانه مغازه می شد و گاه تا نیمه های شب برای این امر می ماند و رفع مشکل آنها می کرد و هیچگاه از این امر شکایت نیز می کرد و شهید تا پیروزی انقلاب به تلاش بی امام خویش ادامه می دهد بعد از انقلاب نیز هرکجا حزب الله حضور داشت هر کجا خط امام را در خطر می یافت فعالانه حضور داشت علاقه وافری به یاران امام مخصوصاً شهید آیت الله بهشتی، آیت الله رفسنجانی و آیت الله خامنه ای و دیگر یاوران راستین امام داشت. دشمن سرسخت منافقین بود.
ایشان در سن ۲۴ سالگی تشکیل خانواده میدهند از شهید سه فرزند به یادگار مانده است شهید مصطفی ابراهیمی در محیط خانواده با توجه به کار طاقت فرسایی که همه روزه انجام میداد با برخوردی صحیح و با نشاط با افراد روبرو می شد و اکثرا اوقات ساعتی را نیز با فرزندان خویش سپری می کرد، علاقه بسیاری به میهمان داری می داشت. زندگی ساده و بی آلایش داشت با افراد با احترام روبرو می شد.
شهید ابراهیمی همواره به تلاش و کوشش خوبی برای به ثمر رساندن رهنمودهای امام ادامه می دهند و بالاخره تصمیم می گیرند بعد از مراجعت از دشمن زبون سنگرشان گلگون شد ایشان از ناحیه دو پا مجروح برادر دیگر نیز از ناحیه پا مجروح می شود. همسنگرش ایشان را به کمک می طلبد او را مجروحتر می یابد بالاخره ایشان را بر دوش می کشد و به پشت جبهه روانه می شود در بین راه از وی میخواهد که او را بر زمین گذارد چون آتش دشمن فوق العاده سنگین بوده و اصرار می کند مرا رها کن شما حیف هستید ممکن است مورد اصابت گلوله ای دیگر قرار گیری با فداکاری همسنگر و دوست ایشان به پشت جبهه انتقال می یابد معالجات مقدماتی و اولیه در بیمارستان های صحرائی و عمل مقدماتی روی پای ایشان انجام می شود و به یکی از بیمارستان های اصفهان اعزام می شوند و تحت عمل جراحی قرار می گیرند بعد از چند روز بهمراه همسنگرش برای عیادت ایشان به اصفهان رفتیم با لبخندی به وی فرمود از شما نزد خا شکایت کردم و از شما نمی گذرم ابتدا ایشان منظور شهید را نیافت، بعداً متوجه شد که شکایت از برای آنکه چرا ایشان را به پشت جبهه انتقال داده تا اینکه شربت شهادت نوشد و به لقاء حق برسد، ایشان در بیمارستان اصفهان بودند که امام فرمان تاریخی مبنی بر اینکه هر کس می تواند به جبهه برود و هر کس نمی تواند در پشت جبهه خدمت کند را صادر فرمودند شهید اظهار می داشت یا این فرمان ما چه کنیم و افسوس می خورد که چرا نمی تواند فرمان امام را لبیک گوید. یکی طرفدار ضعیف و دشمن ظالم و ستمگر بود و در برخورد با دو طرف با عمل، دوستی و دشمنی خویش را میفهماند و با دشمنان روحانیت اصیل سخت دشمن بود.
همسنگرش اظهار می کند شب هنگام در منطقه فاو با صدای انفجاری از خواب پریدم بیادم آمد که خوابی میدیدم شروع به تعریف خواب کردم شهید نیز خوابی را تعریف می کرد از همدیگر سبقت می گرفتیم در آخر متوجه شدیم که شبیه به هم و به یک اندازه خواب را دیده ایم. در خواب می بیند مجلس جشنی برقرار می باشد عده بخصوصی شرکت دارند شادمان و خوشحال امام جمعه محترم به اتفاق خودشان در جشن شرکت داشتند بعد از چند لحظه انفجاری دیگر سنگر را بر سر آنها خراب و هر دو مجروح می گردند.
در شب قبل از شهادت شهید مصطفی ابراهیمی همسنگرش در خواب ایشان را با چهره بسیار شاد می یابد. ایشان اظهار می دارد تا بحال شهید را به این طراوت ندیده بودم از حال ایشان جویا می شود می فرماید من دیگر خوب شدم و اگر درجه تعبد و اعتقادم به حق زبانزد می بود میبایست چند روز قبل خوب می شدم و شتابان اجازه سخن دیگر نمی دهد که ایشان را معشوق طلبید و حضرت مهدی نیز همرهش می باشد.
وصیت نامه شهید مصطفی ابراهیمی
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس این مخلوق ضعیف مخصوص خداوندی که قدرت او ما فوق قدرتهاست. عزت و جلال مؤمنین، ذلت و خواری نافرمانشان همه و همه در ید قدرت اوست.
اوست خدای جهانیان، اوست پروردگار جهانیان، ما را از هیچ آفرید و اگر نکنیم ما فوق همه مخلوقهای جهان هستیم و اگر سر خود عمل کنیم خواریم و پوچیم و نیستیم و نابودیم.
خداوندا ما را از شر بلیات و از کید منافقین بر حذر بگردان
خداوندا ما را شکر گذار نعمتهایت قرار ده اگر در شکر گذاری کوتاهی می کنیم ما را ببخش، اگر نتوانستم از نعمت رهبری امامم استفاده کامل کنم، کمال نادانی من است، خدایا بعزت و جلالت ما را ببخش ساعت حدود ۹ شب روز ۶۴/۱۲/۹ بود چیز دادند که آماده شویم با شوقی ما فوق من و بچه ها خود را آماده می کردیم. انگار همگی میخواهند به معشوق خود برسند. خدایا ما را شکرگذار این نعمت عظمی قرار ده، پروردگارا قلب امام زمان را از ما شاد بگردان، خداوند جان ناقابل مرا فدای امامم کن، عمر و عزت امام، آن مهری که حدود بیش از ۲۰ سال است در قلبم می طبد زیادتر از زیاد فرما.
خدایا تا این ساعت که حدود ۴۲ سال از عمرم می گذرد من بتام آروزهایم رسیده ام، اگر بگویم چندان آروزی ندارم کزای نگفته ام. اگر جان من، اگر کوچکترین ارزشی دارد جان مرا در راه دینت شهادت در راهت و پیروزی اسلام عزیز فدا کن هر چند که من میدانم لیاقت شهادت ندارم ولی ما فوق شهادت آرزوی ندارم.
انا الله و انا الیه راجعون
والسلام مصطفی ابراهیمی ۶۴/۱۲/۹
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
روابط عمومی آموزش و پرورش شهرستان محلات

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار