عبدالکریم حسین‌زاده*

عاملیت گم‌ شده اصلاح‌طلبان

در یادداشت پیشین درباره آسیب‌شناسی احزاب اصلاح‌طلب از منظر ارتباط آنها با جامعه و طبقه متوسط شهری نوشتم و اشاره کردم که احزاب اصلاح‌طلب به نوعی نخبه‎گرایی افراطی و حلقه بسته مدیریت دچار هستند و نتوانسته‌اند از افق بنیانگذاران خود فراتر بروند؛ زیرا خود آنها و نزدیکانشان تا حدی بسیاری مانع شده‌اند.

کد مطلب: ۱۰۰۶۸۴۶
لینک کوتاه کپی شد

این وضعیت سبب شده که احزاب اصلاح‌طلب از کارکردهای اصلی خود ازجمله تربیت نیروی انسانی کارآمد باز بمانند. دوستانی که این یادداشت را خواندند و دیدند، انتقادهایی را به آن مطرح کردند. فصل مشترک این انتقادها عبارت از این بود که من شرایط عینی یا همان موانع و سنگلاخ‌های فعالیت احزاب اصلاح‌طلب در ایران را نادیده گرفته‌ام و نقدهایم جنبه آسمانی دارد و نه زمینی. در پاسخ به این نقدها قصد دارم به آسیب دیگری در میان روشنفکران اصلاح‌طلب اشاره کنم. اما پیش از آن باید اشاره کنم که من متوجه موانع ساختاری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی احزاب در ایران هستم و به آنها توجه دارم و از قضا ماموریت مرکزی اصلاح‌طلبان را برطرف کردن همین موانع می‌دانم.

همه ما می‌دانیم که ساختار سیاسی حکومت ما یا دست‌کم بخشی از آن به‌هر دلیلی برای فعالیت احزاب قدرتمند و فراگیر فرش قرمز پهن نکرده و باوجود هزینه‌هایی که از نبود احزاب قدرتمند برای کشور نظام سیاسی به‌وجود آمده، تغییری در این نگاه منفی به‌وجود نیامده و همین موضوع بر کلیت فعالیت احزاب اصلاح‌طلب هم سایه سنگینی انداخته است. در همین زمینه معتقدم اصلاح‌طلبان باید باب یک گفت‌وگوی سازنده را با حکومت باز می‌کردند که البته تاکنون این ماموریت بر زمین مانده و برنامه‌ریزی موثری جهت تحقق آن انجام نشده است. این را می‌دانم که ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران به اذعان بسیاری از جامعه‌شناسان و علمای علوم انسانی برای پیدایش و فعالیت احزاب چندان بستر همواری نیست.

جامعه ایرانی هنوز به‌لحاظ طبقاتی تعین کامل نیافته و تاخیر فرهنگی در شکل‌گیری احزاب نیز در باورها و احساسات منفی به فعالیت احزاب در ایران نقش‌آفرینی می‌کند. این را هم می‌دانم که روند شکل‌گیری احزاب در کشورهای توسعه‌یافته سیاسی و به‌عبارتی رسیدن به وضع موجود احزاب آنها زمان بسیاری برده است و ما نباید انتظارات امروز خودمان از احزاب را بدون در نظر گرفتن این بازه زمانی مطرح کنیم یا حتی باید متوجه این نکته باشیم که تعریف، جایگاه و نقش احزاب در همین کشورها هم امروز تغییر کرده و به این اعتبار باید به عبرت‌های فعالیت احزاب در این کشورها هم توجه داشته باشیم.

نکات دیگری را هم می‌توانم درباره موانع ساختاری، اجتماعی و فرهنگی فعالیت احزاب در ایران بیان کنم اما اشاره من به موارد بالا هم به این دلیل بود که به دوستان منتقد عرض کنم من در آسیب‌شناسی فعالیت احزاب اصلاح‌طلب به موارد کلان یا به‌عبارتی اکوسیستم فعالیت احزاب هم نظر دارم اما به‌عنوان یک اصلاح‌طلب بر این باورم که همه این علل و اسباب باید در خدمت انگیزه‌بخشی به فعالیت اصلاح‌طلبی در ایران باشد؛ و نه در خدمت توجیه وجود ضعف‌ها و آسیب‌ها. به عبارت دیگر ماموریت جریان اصلاح‌طلبی برطرف کردن همین موانع است و به‌همین دلیل اعتقاد دارم یک اصلاح‌طلب باید همزمان که قطار اصلاحات را به جلو می‌برد، زیر چرخ‌های آن هم ریل بگذارد و از اساس، مسیر همواری برای فعالیت‌هایی از این دست در ایران یا هر نقطه‌ای از جهان وجود خارجی ندارد. درک این موقعیت دشوار فعالیت اصلاح‌طلبانه است که باید چونان «شمشیر داموکلس» بر گفتار و رفتار و تصمیم اصلاح‌طلبان سنگینی کند و به آنها اجازه ندهد دچار باندبازی، ضدشایسته‌سالاری و ناامیدی شوند؛ زیرا در غیر این صورت قطار اصلاح‌طلبی از حرکت باز می‌ماند و ادامه مسیر هم برای آیندگان مسدودتر و تنگ‌تر خواهد شد.

متاسفانه بارها دیده‌ام برخی دوستان اصلاح‌طلب مانند آقای حمیدرضا جلایی‌پور که صبغه و سبقه دانشگاهی هم دارند در توجیه عملکرد ضعیف اصلاح‌طلبان در مقاطع زمانی و موقعیت‌های مختلف به‌‌ویژه ضعف‌های عملکردی و راهبردی از سال 92 تاکنون، مشتی علل و اسباب درباره ناهموار بودن مسیر اصلاح‌طلبی در ایران را مطرح می‌کنند اما پرسش من از دوستان این است که نقش عاملیت و قدرت کنش انسانی در اصلاح‌طلبی چه می‌شود؟! و آیا اساسا بدون در نظر گرفتن آنها می‌توان به اصلاحات باور و امیدی داشت؟! از نظر من عاملیت به‌معنای توانایی تاثیر گذاشتن افراد و گروه‌ها بر ساختارها و تغییر تدریجی آنها در راستا و جهت مثبت است. البته عاملیت به این مفهوم از ساختارهای اجتماعی به‌طور کامل رها و مستقل نیست و با درک آگاهانه و حتی با مدد گرفتن از بخش‌هایی از این ساختارها سعی می‌کند که آنها را تغییر دهد اما اگر تمام باور ما معطوف به قدرتمندی ساختار و تاثیر تام و تمام آن باشد، جایی برای فعالیت‌های اصلاح‌طلبانه باقی نخواهد ماند؛

بنابراین در عین‌حال که زمینه‌ها و ساختارهای محدودکننده فعالیت احزاب در ایران وجود دارد اما همان طور که در یادداشت پیشین هم اشاره کردم، نمی‌توانم نقش موسسان و شخصیت‌های مهم احزاب اصلاح‌طلب فعلی را هم در ضریب نفوذ پایین اجتماعی آنها نادیده بگیرم. مگر اینکه برخی دوستان منتقد استدلال کنند، نقش و رفتار نامطلوب این افراد در کوتاه ماندن سقف احزاب اصلاح‌طلب هم متاثر از ساختارهاست که به‌نظر من با این استدلال هم دچار یک تسلسل ناامیدکننده ساختاری می‌شویم و هم تیر خلاصی نثار پیکر اصلاحات کرده‌ایم. در پایان باید به این موضوع مهم هم اشاره کنم؛ اصلاح‌طلبانی که هنگام انتخابات با تاکید بر عاملیت، مردم را به حضور و رای دادن و تغییر سرنوشت فرا می‌خوانند، حق ندارند در روز پاسخگویی با یک منطق توجیهی تنها از قدرت تام و تمام ساختارها بگویند؛ چراکه ماموریت آنها اصلاح تدریجی همین ساختار است و نه تسلیم شدن برابر آن.

*سیاستمدار

منبع: اعتماد

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار