محمدرضا دلیر*
وحشی؛ درامی اجتماعی با فضایی راز آلود!
تهران (پانا) - داستان سریال «وحشی»حول محور شخصیتی با گذشتهای مبهم و خشونتآمیز میچرخد که درگیر ماجراهای پیچیدهای میشود.

سریال ایرانی «وحشی» به نویسندگی و کارگردانی هومن سیدی و تهیهکنندگی محمدرضا صابری، فضای تیره و تار و تلخ را از زندگی شخصیتی به تصویر میکشد که طی یک حادثه ناخواسته وارد ماجرایی میشود. این اثر با توجه به فضای تاریک و نمایش واضح صحنههای خشن برای زیر ۱۷ سال توصیه نمیشود.
نمایش درگیری فیزیکی و شکستن سر با سنگ. بیرون پریدن دو کودک از ماشین و نمایش جنازه یکی از آنها در حلی که تیرآهن از سرش رد شده است.
تعلیق بالا در صحنه بیرون افتادن بچهها از ماشین و نشان دادن جنازه وجود دارد
وحشی در زمینهی فنی حرفهای زیادی برای گفتن دارد. قابها در قسمت دوم بسیار تمیز بسته شدهاند و نورپردازی کاملاً با آنچه انتظار داریم تطابق دارد. حرف تصویری سریال بهخوبی منتقل میشود؛ به بیان دیگر سیدی موفق شده کاری کند که با دیدن عکسها هم بهخوبی بفهمیم قرار است با چه چیزی طرف باشیم. قابهای «از روی شانه»ی داوود که در این قسمت به شکل طعنهآمیزی سایهی میلههای عمودی روی سرش سنگینی میکند، این قسمت را به پیامآور اخبار احتمالاً بدتر تبدیل کرده است. نکتهی مهم البته اینجاست که زیادهروی در نمادسازی ممکن است مسیر سریال را تغییر دهد؛ مسئلهای که البته تا پایان قسمت دوم هنوز، خوشبختانه، آن را ندیدهایم.
موسیقی هم همچنان خوب و درست است. صداسازیها و مهندسی اصوات هم در طول این قسمت بهخوبی انجام شده و همراه تکتک سکانسها درست پیش میرود. به نظرم، اوج هنر قسمت دوم در این بخش، سکانسهای قهوهخانه است. اگر قهوهخانه رفته باشید، تصدیق میکنید که صداهای زمینه چقدر خوب و تمیز ساخته شدهاند.
ایدهی وحشی (اگر قبول کنیم که مخاطب سریال خشن و ناراحتکننده بیشتر دوست دارد)، ایدهای خوب است. این ایده در قسمت اول خوب پرداخته شد؛ اما در قسمت دوم، پرسشهای زیادی دربارهی همین ایدهی کلی و نحوهی پیشروی داستان مطرح میشود. دوست دارم خوشبین باشم؛ تناقضهای رفتاری و فکری داوود را بهحساب تلاش سناریست برای تبدیل او به شخصیتی بلاتکلیف و پیچیده میبینم. اینکه او بعد از شنیدن خبر مرگ پسربچه (که تا قبل از آن وحشت داشت زنده باشد) آنطور به هم میریزد را میشود در این بستر تحلیل کرد.
اما سؤال بزرگ اینجاست که چرا داوود به مجلس ختم میرود؟ مگر نه اینکه او باید خودش را مخفی کند و حضورش در آن مراسم باید برای پلیس سؤالبرانگیز باشد؟ البته اینکه پلیس به داوود با آن تغییر چهرهی گل درشت در تمام سکانسهای مرتب با ختم و خانوادهی بچهها، شک نمیکند شاید بزرگترین ضعف سناریو در این دو قسمت باشد؛ نه اینکه چرا داوود تصمیمهای غلط میگیرد.
ضعف بزرگ دیگر سناریو در قسمت دوم، پردازش شخصیت شکوفه است. اگر بپذیریم که داوود با تصمیمهای عجیب و غیرقابلدفاع، قرار است شخصیتی پر اشتباه باشد، شکوفه را حتی در این موقعیت هم نمیبینیم. او انگار فقط قرار است همسر داوود شود و هیچ نقش دیگری ندارد. اگر هدف سناریو همین باشد، باید گفت این شخصیت بسیار ضعیف است. اگر هدف این نباشد هم باید گفت سناریو در پردازش شخصیت شکوفه شکستخورده است. سریالی که قرار است در ۸ قسمت تعیین تکلیف شود، برای پرداخت و تعمیق شخصیتهای مهم، بیشتر از ۲ قسمت فرصت ندارد.
باوجود چند ایراد وارده، داستان سریال وحشی ضعیف نیست؛ دستکم در این دو قسمت کار تیم سناریو قابلدفاع است. جزئیات دقیقی در سناریو قرار دارد که نشان میدهد مسیر تیم نویسندهها از قبل مشخص است. سریال بینهای حرفهای و به طور مشخص مینیسریال بینهای حرفهای به گرههای بسیار کوچکی که در قسمت بعدی حل میشود بسیار علاقه دارند و ارجاع به جزئیات قسمت قبل را میپسندند.
دیالوگها در این سریال «عالی» نیستند؛ اما همچنان قابلقبول هستند. همان ارجاعهای کوچک به اتفاقها و جملههای قبلی، باعث میشود بیننده با وسواس بیشتری گوش کند و جزئیات را پیگیر باشد.
ظهور پسربچهای تازه در قسمت دوم که در واقع پازل این قسمت بود هم جزو بخشهای خوب سناریو به شمار میرود. برای قضاوت دقیق و کامل دربارهی این پازل، حتماً باید تا تماشای قسمت بعد صبر کنیم؛ اما ورود این پازل، ورود مناسبی بود و انتظار میرود حضور مناسبی هم داشته باشد.
انتظارها از جواد عزتی بالاست. در نقد قسمت اول هم نوشتم که او بعد از تجربهی فاجعهبار زخم کاری با حضور در وحشی تلاش خواهد کرد اعتبارش را بازسازی کند. عملکرد عزتی در بیشتر دو قسمت اول بسیار خوب است؛ اما همچنان انتظارها را برآورده نمیکند. سکانس تلاش داوود برای خودکشی، بسیار ضعیف از آب درآمده و بازی عزتی در این سکانس بد است.
او در مراسم عزاداری هم خوب نیست؛ عزتی روی مرز تکراری شدن قدم میزند و این خبر خوبی نیست.
درعینحال، عملکرد بازیگرهای فرعی در قسمت دوم بسیار خوب است. شخصیتهایی که نقش زیادی در سناریو ندارند، چندان عمیق هم نیستند؛ اما بازیها آنقدر خوب است که میتوانیم تمام آنها را بهخوبی بهخاطر بیاوریم.
نکته قابلتوجه این است که داستان این سریال برگرفته از ماجرایی واقعی است و همین، لحن سریال را تلختر و واقعگرایانهتر میکند. درامی اجتماعی با فضای رازآلود و روانشناسانه که سیدی در آن تلاش کرده است مفاهیمی چون خشونت، ناامیدی، عدالت، و آزادی را به چالش بکشد و اینطور که از تصاویر و آنونس فیلم پیداست مثل همیشه امضای تصویری خاص او مثل نماهای حسابشده، طراحی صحنه مینیمال اما دقیق و بهرهگیری از موسیقی برای القای تنش را دارد.
یکی از جذابترین ویژگیهای سریال «وحشی»، روایت غیرخطی و استفاده از فلاشبک است.
در طول سریال، بارها به گذشته داوود برمیگردیم و با زخمهایی که سالهاست با او ماندهاند، آشنا میشویم.
این سبک روایت، همدلی مخاطب را با شخصیتها بیشتر میکند و باعث میشود هر تصمیم داوود، برایمان قابل فهمتر و دردناکتر باشد.این تکنیک پیشتر در سریال «قورباغه» هم مورد توجه قرار گرفته بود.
در سریال وحشی، درام بهگونهای روایت میشود که واقعیت تلخ جامعه ایران را با زبان سینما بیان کند. برخلاف بسیاری از آثار که واقعیت را فدای جذابیت داستانی میکنند، هومن سیدی تلاش کرده تا مرز بین واقعیت و درام را حفظ کند و بیننده را با واقعیت روبهرو سازد.
سریال «وحشی» هومن سیدی با نگاهی شجاعانه، لایههای پنهان جامعه را به تصویر میکشد و بهدرستی هشدار میدهد که بیتوجهی به مشکلات اجتماعی، میتواند حتی آرامترین انسانها را به ورطه نابودی بکشاند. این سریال، صرفاً یک داستان تلخ نیست؛ بلکه دعوتی برای همدلی، بازنگری در نگاه به افراد آسیبدیده و تلاش برای ساخت جامعهای مهربانتر و عادلانهتر است.
هومن سیدی از نسبت تصویر عریض (۱۶:۹) یا Widescreen در تکنیک فیلمبرداریاش استفاده کرده که این کار سریالش را سینماییتر میکند؛ بهشکلی که انگار در سالن سینما مشغول تماشای فیلم هستیم تا تماشای سریال نمایش خانگی. این حرکت شاید بهتنهایی اهمیت چندانی نداشته باشد، اما در خلق فضاسازی متفاوت و منحصربهفرد موفق عمل کرده است.
خوشبختانه دوربین هومن سیدی به پختگی و مهارت رسیده است. قابها و زوایای دوربین در خدمت روایت داستان هستند و قسمتی از هویت خاص سریال مدیون فیلمبرداری است. مخاطب مدام در اعماق وجودش میداند که چیزی این وسط درست نیست و همین عامل او را مجاب میکند تا داستان را دنبال کند. با ارفاق، دوربین هومن سیدی در قسمتهایی از سریال، بهخصوص قسمت سوار کردن بچهها و دعوای لفظی شخصیت داوود و یکی از هممحلهایهای قدیمیاش، تعلیق نسبی ایجاد کرده است و کیفیت سریال را دوچندان میکند. این نکتهٔ مهم در فیلمسازی است که خوشبختانه هومن سیدی در نقد و بررسی سریال وحشی در این قسمت نمرۀ قابلقبولی میگیرد
فیلمبرداری سریال با همۀ خوبیهایش در یک قاب و سکانس بهشدت بحثبرانگیز است. بیاید به قسمت سوار کردن بچهها برگردیم. در جایی که دخترک بههمراه برادرش از ماشین جواد عزتی پایین میپرند دوربین ابتدا مدیومشاتی از واکنش ابتدایی عزتی و در ادامه لانگشاتی از ماشینِ در حال ایستادن میگیرد. سپس ریاکشن دوم عزتی در کلوزشات بهنمایش درمیآید. همهچیز درست است تا زمانی که عزتی از ماشین پیاده میشود تا شاهد اتفاقی که افتاده باشد.
شات بعدی تصویر دلخراشی را نمایش میدهد. دخترک بهشکل فجیع و فوقالعاده خشنی کف زمین افتاده و کشته شده است. بیاید کمی بیشتر به عمق این شات و قاب نفوذ کنیم. قابی که از دخترک نمایش داده میشود مدیومشات است. حال این وسط مشخص نیست هدف دوربین چیست. ما از یک طرف شاهد کشته شدنی با جزئیات بالا هستیم، از طرف دیگر آنقدر هم نزدیک جسد دخترک نمیشویم که این جزئیات را کامل ببینیم. به عبارت دیگر، هدف از نشان دادن اینهمه خشونت قابلدرک نیست.
سریال وحشی به خاطر حضور سیدی و استفاده از بازیگران چهرهای مثل جواد عزتی مورد توجه قرار گرفت، ولی این سریال هم همچون آثار نمایش خانگی، بر مدار نشان دادن صحنههای عریان خشونتآمیز و داستانهای ملتهب میچرخد. سیدی که هر چه میگذرد در کارگردانی پختهتر میشود، در این سریال به سراغ سوژهای مستند و واقعی رفته و تلاش کرده با تغییراتی یکی از عجیبترین پروندههای قضایی دو دهه اخیر را در قالب سریال بسازد.
سیدی در طول سالهای فیلمسازیاش نشان داده که در فرم و کارگردانی، هوش و مهارت خوبی برای بازسازی صحنههای واقعی دارد، اما در محتوا و نگارش داستان، چندان خلاق نیست. به خاطر همین در فیلمهای سیدی همیشه فرم از محتوا جلوتر است و او برای پوشاندن ضعفهایش در ایدهیابی گاهی سراغ سوژههای مستند میرود. او قبلاً فیلم «خشم و هیاهو» را با الهام از یکی از پروندههای جنایی ساخته بود که در زمان خودش سروصدای زیادی کرد.
حال اگر کمی از «وحشی» هومن سیدی فاصله بگیریم، با این سؤال و مسئله اساسی مواجه میشویم که جای عنصر خلاقانه در سناریو و داستان فیلم و سریالهای ایرانی کجاست؟ این روند سوژهیابی به سینما هم رسیده و تعداد فیلم های برگرفته از داستانهای واقعی در حال بیشتر شدن است
شرایط امروز واقعیت خیلی اوقات به اندازه کافی خستهکننده و ناراحتکننده میشود. مخاطب خسته از این شرایط به دنبال فرصتی برای رهایی از خستگیهای روزمره است و خیلی اوقات میخواهد با تماشای سریالی به ذهنش مجال آرامش بدهد، ولی بدتر با تماشای سریالهای شبکه نمایش خانگی خشونتهای عریان دنیای واقع بر سرش آوار میشود.
این حجم از خفه کردن مخاطب با واقعیتهای عریان و بازنمایی بدون وقفه خشونت برای مخاطب امروز آورده خاصی ندارد. مشخص نیست پشت این حجم از خشونتگرایی سیاست خاصی نهفته است یا نه، ولی خروجی نهایی برای مخاطبان خوشایند نیست.
سریال وحشی داستان فردی به نام داوود اشرف را روایت می کند. او در جریان اتفاقی، مرتکب قتل تصادفی می شود و به زندان می افتد. گذر زمان در زندان و فشارهای اجتماعی باعث شدند که داوود به مرور شخصیتی ضد اجتماعی و شاید حتی یک قاتل زنجیره ای تبدیل شود. داستان این سریال به نظر می رسد تا حدی الهام گرفته از زندگی واقعی علی اشرف باشد؛ مردی که به دلیل دزدی به زندان می افتد و چند بار نیز موفق به فرار از زندان می شود. با این حال، سریال یک روایت داستانی جداگانه و بازسازی شده از این شخصیت است.
علیرغم فضاسازی قوی و قاب بندی های استادانه، روایت داستان در بسیاری از سکانس ها سطحی و تکراری است. صحنه هایی نظیر درگیری در کارخانه، دغدغه های خانوادگی و حتی گفت وگوها در بیمارستان کلیشه ای و فاقد ظرافت روایی اند.
شخصیت داوود در سه چهارم ابتدایی قسمت، به عنوان انسانی آرام، محافظه کار و منطقی معرفی می شود؛ اما در بخش پایانی به طور ناگهانی واکنشی غیرعقلانی و متضاد با شخصیت قبلی خود نشان می دهد. این ناهنجاری در تحول شخصیتی ضربه ای به باور پذیری داستان می زند.
اغلب ایده های روایی مانند فقر، مشکلات طبقاتی و شکست شخصی بارها در دیگر آثار تکرار شده اند و در اینجا خلاقیت جدیدی مشاهده نمی کنیم.
ارسال دیدگاه