سفر به قلب تپنده‌ی تاریخ و آموزش ایران

تهران(پانا)_باد ملایمی از خیابان ناصرخسرو می‌وزید و عطر تاریخ را با خود همراه می‌کردوروبروی ما،‌دارالفنون با آجرهای سرخ رنگ، قصه‌های ناگفته‌ی یک دوران را زمزمه می‌کردوما، گروه دانش‌آموز خبرنگار، در آستانه‌ی ورود به مدرسه‌ای بودیم که روزگاری قلب تپنده‌ی علم و دانش در ایران بود.

کد مطلب: ۱۵۶۴۱۱۲
لینک کوتاه کپی شد
سفر به قلب تپنده‌ی تاریخ و آموزش ایران

صدای‌نگه‌داشتن‌اتوبوس،اعلام پایان سفر بود.در قلب تهران، نفس در سینه‌مان حبس شد.دارالفنون، همان بنای باشکوهی که بارها در کتاب‌های تاریخ دیده بودیم،حالا با عظمت تمام پیش روی ما، گروه دانش‌آموز خبرنگار،قد علم کرده بود.باد ملایمی از لابه‌لای درختان کهنسالِ خیابان ناصرخسرو می‌وزید و عطر تاریخ را با خود همراه می‌کرد.از اتوبوس که پیاده شدیم، انگار زمان برای لحظه‌ای،متوقف شد.راهنمای دارالفنون، با لبخندی دلنشین به استقبال‌مان آمد.او ما را به داخل حیاط وسیع دارالفنون هدایت کرد. حیاطی با حوضی فیروزه‌ای و باغچه‌هایی پر از گل‌های رنگارنگ که گویی هنوز هم یادآور روزهایی بود که دانش‌‌ آموزان در آن قدم می‌زدند و درس می‌خواندند.‌بعد از حیاط، به کلاس‌های درس و تئاتر‌آن‌‌ مدرسه‌رفتیم،سکوت سنگینی بر فضا حاکم بود.تخته‌سیاه‌های قدیمی با نوشته‌هایی محو و نیمکت‌های چوبی که یادگار تلاش دانش‌آموزان بودند، همه‌چیز ما را به سال‌های دور برد.

تصور کردیم که چقدر دنیای آن زمان با دنیای امروز ما متفاوت دارد.از دارالفنون که خارج شدیم، دیگر آن دانش‌آموزان خبرنگارِ ساده نبودیم. ما،حاملان‌یک‌پیام بودیم؛ پیامی از دل تاریخ، پیامی از امید و تلاش، پیامی برای ساختن ایرانی آبادتر و سربلندتر.

سفر به دارالفنون، تنها یک اردو نبود، بلکه یک تجربه‌ الهام‌بخش بود که تا همیشه در قلبمان حک خواهد شد.

 

خبرنگار : دانش آموز:آیلین فیضی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار