شهریار (پانا) - کودک ششماههای خسته و عطشان در آغوش پدر خوابیده است. مادر با دلی پر از بغض و اشک، آرام او را در آغوش میگیرد و لالایی میخواند اما بغض و درد فراق، اجازه نمیدهد که کودک را سیراب کند. قصهای از عشق، فداکاری و دیدار میان زمین و آسمان که در دل هر شنوندهای جای میگیرد.