رضوان حکیم زاده ابیانه*

اردیبهشتی با طعم و رنگ نو برای دبستان‌ها؛ دنیای کودکی را دوباره زنده کنیم

آموزگاران دبستان‌ها و مدیران عزیز و همکاران خدوم و ارزشمند، در اردیبهشتی مهربان تقارن روز بزرگداشت مقام عالی معلم با زادروز میلاد قائم آل محمد(ص) یک رویداد مبارک است.

کد مطلب: ۸۱۸۹۳۱
لینک کوتاه کپی شد

برخی روزها در تقویم فقط یک عنوان و یک روز نیست، حتی یک فصل هم نیست، یک کلمه می تواند قصه گوی سرگذشت یک عمر ایثار و فداکاری باشد، کلمه معلم از آن کلمات خاص اردیبهشتی است که دلمان را صفا می بخشد و دستمان را می گیرد و در کوچه های خاطره انگیز، عشق و مهربانی را نشانمان می دهد.

آری، ما را هوایی می کند تا روی سبزه های کنار جوی آب روان بنشینیم و پای داخل آب سرد جوی بگذاریم و "کفشدوزک" خسته را راهنمایی کنیم تا مسیرش را بیشتر از این گم نکند و البته تردید داشته باشیم که آیا فوت کردن قاصدک کار خوبی است یا نه! و زیرچشمی به مدرسه نگاه کنیم و گوشمان را تیز نگه داریم تا صدای چکش و آهن را بشنویم و بدانیم زنگ تفریح "دبستان دانشوری ابیانه" تمام شد و باید دوباره تندتند راهی کلاس درس شویم.

تردیدهای کوچکمان در این دنیای کودکی بزرگ است، آنقدر بزرگ که نمی دانیم با این جثه شاگرد اول کلاس بودن خوب است یا بد! اینکه نمی دانیم معلم فقط ما را برای گچ آوردن از دفتر مدرسه انتخاب می کند خوب است یا بد! اینکه نگاه خاص همکلاسی ها به ما خوب است یا بد! این دنیای ما بود، مال خود خودمان بخصوص زمانی که ما نمی دانستیم دنیای کودکی چقدر شیرین است، نمی دانستیم "تبلت" چیست، نمی دانستیم "بازی پلی استیشن" یعنی چه، اما از آدمک منتظر قبل از شروع برنامه کودک خوشمان می آمد، اصلا اینکه دستانش را به پشتش گره زده و با سرپایین قدم می زند تا پرده باز شود و نوشته برنامه مشخص شود، انگار بند دل ما را باز می کردند برنامه های کودک شروع می شود: "علی کوچولو" و پدر قهرمانش که قصه شهادتش را با مهربانی مادرش و آن آهنگ زیبا بهتر درک می کردیم ماجراهای "مسافر کوچولو" و گل سرخ زیبایش که هنوز هم عطرش را احساس می کنیم از کوزت تا ژان وال ژان، کارتون زیبای "بینوایان" و سنگینی سطل آب برای کوزت"خونه مادربزرگه" و عدالتش که برای همه مانند خورشید بود حتی برای مخمل!"آن شرلی، دختری با موهای قرمز که حق داشت تخیلاتش را بازگو کند"شهرموش ها" و همه موش های بامزه اش که کلاس درس زندگی اش زنگ تفریح ما بود. کارتون "ماجراهای هایدی"، دختری از کوه آلپ که شبیه کوه های ابیانه خودمان بود "هادی و هدی" و ریتم آهنگ ابتدای هر قصه که دلمان را جلا می داد و مهربانی خانواده ایرانی را حس می کردیم از "پینوکیو" تا پدر ژپتو، داستان جالب صداقت که کاش در دنیای واقعی چنین بود و هر کس دروغ می گفت بینی اش دراز می شد و ما هیچ گاه مراقب نبودیم که آیا بینی مان بزرگ می شود، چون چیزی برای دروغ گفتن نداشتیم.وقتی همه اینها تمام می شود تازه یادمان می آمد امروز "خط پا"بازی نکردیم! "سنگ های گردی" برای "یک قل دو قل" پیدا نکردیم و آخر سر دلمان را به "نقطه بازی" خوش می کردیم .اینها خیالات نیست بلکه خاطرات است، خاطرات من و شما که اکنون مانند قصه های شاه پریان دست نایافتنی شده است، اما افسوس که با پایان کودکی اندک اندک از شهر خیالات سبک رفتیم بیرون و این زمانی بود که به قول سهراب:زندگی چیزی بود، مثل یک بارش عید، یک چنار پر سار زندگی در آن وقت، صفی از نور و عروسک بود یک بغل آزادی بود زندگی در آن وقت، حوض موسیقی بود اما کودکی از ما دور شد و طفل پاورچین پاورچین دور شد کم کم در کوچه سنجاقک ها کودکی بچه هایمان را دزدیدند و من و شما به آنها در این سرقت غیرمسلحانه کمک کردیم، جز این است؟ تعجب ندارد.از کلاس اول دبستان فرزندانمان را به سفر در دنیای بزرگ ترها تر غیب کردیم، به زور هل دادیم که باید شما زبان خارجی فرا بگیری، پیانو یاد بگیری، یا اینکه حداقل مثل پسرخاله ات تست زدن را یاد بگیر، "کوشاها"هم از داخل جعبه تلویزیون که روزی برایمان جادو می کرد مانند یک غول طمعکار و زشت بیرون آمدند تا بچه هایمان را برای قبول شدن در مدارس خاص همراهی کنند.کتاب های کلاغ، زاغ ، کبوتر ، گنجشک ، کبک و... بجای کتاب "ماهی سیاه کوچولو" رو دست بچه هایمان ماند، انگار کلاغ سیاه، ماهی کوچولو ما را دزدید و چقدر دستان ما تاول زد تا در دستان فرزندانمان کتاب های عاج و ماج و واج سنگینی کند!به جای بازی "هفت سنگ"، سنگ مقایسه سر راهشان گذاشتیم و برتری دخترخاله و پسرعمه در مدارس تیزهوشان را به سینه خودمان زدیم و بر سر آنها!

چقدر ما می توانیم بی رحم باشیم؟ البته قسمتی از این ما هم می تواند سیستم متمرکز آموزش و پرورش باشد که دست از سر مدارس برنداشته، اجازه نداده همه امور آموزشی توسط خود مدیران و معلمان مدارس انتخاب و اجرا شود، ،بلی ما دیکته کردیم آنچه را هم نمی دانستیم، دیکته هایی که غلط داشت اما غلط هایش را تصحیح نکردیم، پاک کن ها را گم کردیم فقط خط کش دستمان بود تا اول بودن را اندازه بگیریم. بگذریم بهار 97 و هفته معلم امسال بسیار متفاوت است، اردیبهشتی با طعم و رنگ جدید، پس طعمش را حس کنیم دبستان هایمان امسال بدون غل و زنجیر آزمون و تست اردیبهشت را جشن می گیرند و معلمانی که تایید را در درخشش چشمانشان می خوانیم و اولیایی که از حذف آزمون در مدارس ابتدایی و برچیده شدن کتاب های مثلا کمک آموزشی خرسند هستند و البته تعداد معدودی از صاحبان موسسات و انتشارات و ..... هم طبیعی است که ناخرسند.

ما در هفته گرامیداشت مقام معلم با هم عهد میبندیم که با تمام توان در مقابل سارقان خیالات کودکی استوار باشیم و احساسی از اعتماد و ارزشمند بودن در تک تک کودکان این سرزمین بارور نماییم. شک نکنیم که موفق خواهیم شد.

شک نکنیم سال نکویی در پیش خواهیم داشت چون بهارش زیباتر از هر سال است دست یکان یکان شما معلمان عزیز را می فشارم و بر عشق و انگیزه شما غبطه می خورم شما دنیای کودکی را دوباره زنده کردید و می توان با تمام وجود به همکاران عزیزم در همه جای ایران اسلامی افتخار کرد. در پناه خدای مهربان توفیق روزافزون را برایتان آرزومندم و مجددا روز معلم به شما تبریک می گویم.

معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش

منبع: روابط عمومی آموزش ابتدایی آموزش و پرورش

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار