شهید کنگره ملی "سین مثل سقا" را بهتر بشناسیم؟

یزد(پانا)- 25 بهمن ماه، کنگره ملی شهید شاخص دانش آموز در پردیس بین الملل برگزار می شود. شهيد محمد حسين ذوالفقاري در فروردين سال 1348 در يك خانواده مذهبي و آگاه به مسائل ديني و اسلامي پا به دنيا گذاشت. او کوچكترين ولي شجاع و جسورترين فرزند خانواده بود. محمد حسين 16 سال از برادر شهيدش كوچكتر بود و كمتر از دو ماه بعد از به شهادت رسيدن عليرضا به مقام شهادت نائل آمد.

کد مطلب: ۷۰۸۰۶۲
لینک کوتاه کپی شد

با وجود این که آوازه جانفشانی شهید محمد حسین فهمیده به عنوان کم وسن و سال ترین نوجوان شهید در جبهه های رزم در کشور مطرح شد، اما در واقع باید کم سن ترین شهید کشور را از استان یزد دانست.

دانش آموز12 ساله شهید محمد حسین ذوالفقاری در تاریخ 28/ 10/ 1360در جبهه های جنگ ودر منطقه عملیاتی شوش ، کارنامه قبولی شهادت را از حضرت حق دریافت کرد.

زادگاه او بخش شورک واقع در شهرستان میبد است که با تقدیم 72 شهید و جاویدالاثر نام خود رادر ردیف حماسه سازان وقهرمان پروران کشور به ثبت رسانده است به گونه ای که در دوران دفاع مقدس به علت کثرت تقدیم لاله های ارغوانی به باغستان شهادت به نام" شهیدیه " تغییر نام داد.

طلوع دل انگیز اودر دهم فروردین ماه ، سال 1348 بود .او در خانواده ای متولد شد که شبنم مهر حسین (ع ) عطر لحظه های راز و نیازش بو د و از چشمه سار معنویت والدین خدا باور خویش سیراب می شد . هنوز 5 بهار از عمرش نگذشته بود که در محضر ادیب عشق بر سر سفره وحی ، مائده های آسمانی برگرفت ودر مسیر نوازش پاک آیه های هدایت قرار گرفت .

در مهرماه 1355 همزمان با بازگشایی مدارس ، محمد حسین در سن شش سالگی با نشاطی کودکانه پا به محیط با صفای مدرسه نهاد .در پرونده شخصیتی محمد حسین در دبستان سلمان این عبارت به چشم می خورد : دانش آموز محمد حسین ذوالفقاری از نظر دقت ،فهم ،حافظه ،کوشش،سرعت عمل و اتکا به نفس خوب است ودر تلاش انفرادی فعال و در فعالیت های گروهی مدیر می باشد .

در تابستان 1357 به همراه خانواده اش برای زیارت قبور ائمه اطهار و از طریق مرز کویت به کشور عراق عزیمت می نماید.

زائر کوی کربلا ، در عراق ، سیمای نورانی امام را در تبعید می بیند و نماز جماعت را به مقتدای خود حضرت امام خمینی در مسجد شیخ انصاری اقامه می کند و در هنگام بازگشت عکس های امام را به همراه کتاب ممنوعه نهضت اسلامی را بدون اطلاع والدین خود ،مخفیانه به ایران آورد.این اولین قدم برای پیوستن او به صفوف مبارزین نهضت امام خمینی "ره" بود.

با آغاز جنگ تحمیلی ، محمد حسین 12 ساله در حالی که غنچه های جهاد و مبارزه را در باغ نیلوفری اندیشه خود پرورانده است آهنگ جبهه می نماید . علیرضا برادر بزرگترش که قبل از او به سوی عرصه های عشق و حماسه شتافته بود ، پیوند عاشقانه آشنایی محمد حسین را با اسرار عارفانه جبهه را فراهم ساخته بود .

پدرش می گوید : پس از دیدن دوره آموزش نظامی پیش من آمد و گفت:پدر می خواهم بروم جبهه.گفتم:درس واجب تر است .گفت:در آینده هم می شود درس خواند ،اکنون لازم است بروم.گفتم: تو چه کار می توانی انجام دهی؟توخیلی کوچکی هنوز 12 سال بیشتر نداری ! او ناراحت شد و گفت:می گویید من نروم ؟حتی نمی توانم برای رزمندگان آب ببرم که این چنین حرفی به من می زنید ؟گفتم: چرا. گفت:پس می روم، سر انجام عازم جبهه شد، با این که فرزند بزرگترم هم ،در جبهه بود حرفی نزدم. چون او اصلا فرزند این دنیا نبود و دل به این دنیا نبسته بود .نوجوان بود ولی روح بزرگی داشت.

محمد حسین در تاریخ 23/ 7/ 1360 چون شهابی رهیده از خاک ریز شهر با سرعت نوری راهی کهکشان پر فروغ جبهه شد.

وقتی برادر بزرگتر محمد حسین در تاریخ 18/ 9/ 1360در منطقه لاله زار بستان به فیض عظیم شهادت نائل شد ، مسئو لین تصمیم گرفتند بدون این که وی از شهادت برادرش مطلع شود، او را روانه میبد نمایند . یکی از همرزمانش می گوید:اما او از شهادت برادرش مطلع بود. وقتی به او گفتم حالا که برادرت به شهادت رسیده ، بهتر است که به میبد بروی.او با روحیه ای عالی جواب داد : اگر بروم دیگر نمی گذارند به جبهه برگردم.هنگامی که اصرار کردم گفت او برای خودش شهید شده ،آخرت برای اوست نه من و سپس گفت: اسلحه برادرم را برمی دارم تا دشمن بداند با چه کسانی طرف است. سرانجام او را برای مراسم برادرش به میبد روانه می کنند . هنوز مراسم چهلم برادرش برگزار نشده بود که او با پیشانی بند سبز رنگ یا ثارالله رهسپار عرصه های عشق و ایثار می گرددو پس ازحماسه آفرینی ها بی شمار در تاریخ 28/ 10/ 1360 در دشت شقایق خیز شوش بر اثر اصابت چندین ترکش خمپاره به هردو دست و هر دو پا در حالی که زمزمه یا حسین بر لب داشت به لاله رویان هم رزم خود ،خنیاگران عشق پیوست .

پیکر محمد حسین که همچون" شیشه عطری شکسته" فضا ی مراسم تشییع را عطر افشان نموده بود به طرف زادگاهش شهیدیه میبد تشییع و در جوار برادر شهید ش علیرضا در گلزار شهدای همیشه جاوید به عنوان دهمین شهید این منطقه به خاک سپرده شد .

در وصیت‌نامه شهید «محمدحسین ذوالفقاری» آمده است :

بسم رب شهداء و الصدیقین
انالله و انا الیه الراجعون؛ سلام بر امام زمان (عج) و سلام بر امام خمینی و سلام بر ملت شریف ایران؛ به نام خدای در هم کوبنده ستمگران و به نام خدای یاری دهنده مستضعفان .

ای دشمن! بدان که ملت ما همیشه بیدار و پیروز خواهد بود؛ ای منافق! ای ستون پنجم! بدان که اگر اسلام در کشوری ریشه نهد دیگر جای تو نیست. ای دشمن! به من نگاه کن و ببین که چگونه آزادانه به جنگ با کفار می‌روم و جانم را در راه اسلام و قرآن و خدا فدا می کنم، خودت فکر کن ای منافق که تو در راه چه کسی کشته می‌شوی، به خاطر احساسات نفسانی و درونیت یا به خاطر شخص و اشخاص، یا برای خدا؛ معلوم است تو برای شخص و برای احساسات نفسانی و شیطانیت کشته می‌شوی، چه بیهوده .

درود بر آن کسانی که راه حق را پیمودند و در آن راه یک قدم عقب نگذاشتند و جان خود را نثار راه حق کردند. ای ملت ایران! هرگز نگذارید فرزندانتان در دامن این منافقین یا ستون پنجم گرفتار شوند. ای ملت ایران! از کودکی فرزندانتان را خود ساخته سازید که آینده فرزندانتان خوب باشد. ای مردم! هرگز فرزندانتان را به خاطر مال اندوزی و طمع دنیا بزرگ نکنید که دنیا شما و فرزندانتان را در کام خود فرو می‌برد و از خدا دور می‌کند و بازگشت آنها را ناهموار می‌کند .

ای مردم! به خدا، خمینی را رها نکنید که حسینی است و اگر خمینی را رها کردید از اهل کوفه و شام هستید و از یزیدیان زمانید، اگر رهایش نکردید و پیرو او بودید از حسینیان و از پیروان خط راستین او هستید و «هل من ناصر ینصرنی » حسین علیه السلام را از زمین گرم کربلا لبیک گفته‌اید، به امید اینکه این چنین باشد .

ای کارمند! ای کشاورز! ای کارگر! ای بازاری! ای مردم ایران! کوچکترین کاری که به نفع این مملکت می‌کنید برای اسلام است، به خدا که چنین است. ای مردم ایران! همه مسلمان شوید که مسلمان هستید، شما هم مسلمان واقعی شوید زیرا این مملکت حکومت امام زمان (عج) در آن استقرار خواهد یافت زیرا ظهور امام زمان (عج) در این مملکت است و شما برای استقبال او هر لحظه آماده باشید .
خداحافظ، به امید پیروزی اسلام برکفر .
محمد حسین ذوالفقاری

مبادا از شهادتم غصه بخورید که امانت را باید به صاحبش بازگردانم

وصیتم به پدر و مادرم !
سلام بر شما ای پدر و مادرم، سلام بر تو که شب و روز از کوچکیم خواب نکردی تا من بزرگ شدم، سلام بر تو ای پدری که بازوانت را شب و روز به کار بردی تا من رشد و نمو کنم و تا این حد برسم و برای زندگی آینده شما پر ثمر باشم ولی چه کار کنم که نه مال شما هستم نه مال خودم بلکه هر عضو از اعضای بدن من امانت است و باید آن امانت را قربانی کنم و زودتر آن امانت را به او برسانم، پس شما نباید غصه بخورید و از مرگ من بگریید و به زاری بپردازید زیرا که خدا در قرآن می فرماید «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ ومپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند بلکه زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌خورند ».

انشاء‌الله که این آیه قرآن به شما و دیگر کسانی که در سوگ من نشسته‌اند قوت و نیرویی عطا کند . ای پدر و مادر! از دوستان و آشنایان بخواهید که اگر به آنها اذیت و آزاری کرده‌ام و آنها از من ناراضی هستند مرا ببخشند که خدای مهربان مرا ببخشد .

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار