کوثر حسنی*

رویایی از جنس واقعیت

حس و حال عجیبی دارم. انگار در شلوغ‌ترین لحظه خود، تنها شده‌ام. پلک‌هایم را برای لحظه‌ای روی هم می‌گذارم و در همان چند لحظه صحنه عجیبی را می‌بینم که سال‌ها برایم آرزو بود.

کد مطلب: ۱۳۸۲۷۵۲
لینک کوتاه کپی شد
رویایی از جنس واقعیت

صحنه ای که می بینم مرا مات و مبهوت کرده است. هم می دانم که چه اتفاقی می افتاد و هم نمی دانم که من چگونه شاهد چنین صحنه ای هستم.

آری یادم افتاد. این صحنه زیبا، همان عرفات است. همان روزی که مردم در سرزمین وحی دور هم جمع شده و آیه ای زیبا را می خوانند. همان روز نیایش و روز بارش چشم های خاکیان بر آسمانیان. همان روزی که در زلال آفتاب نگاه خداوند، قنوت عشق را عاشقانه به زمزمه می نشینیم.

اکنون حال متفاوت خود را درک می کنم. باور دارم که همان حسرت دیدار معبود بوده است. دکتر تنها نیستم چرا که حسرت دیرینه ام به به واقعیت تبدیل شده و من در صحرای عرفات هستم. با تمام وجودم خوبی و لذت آن صحنه را درک می کنم آری رویای من برای چند لحظه به واقعیت تبدیل شده بود. آرزویی که برایم به یکی از آرزو های ناممکن تبدیل شده بود با دیدن آن رویا آن هم برای چند لحظه مرا آگاه ساخت که خدایی هست که به فکر ماست.

آری؛ عرفه یعنی روز پرکشیدن از زنجیر گناه تا آسمان آبی اجابت و مغفرت. امروز دست‏ها را باید گشود و گره بغض روزهای غفلت را رها کرد. گونه‏های خشک دل را با آب تمنا زنده نمود و لحظه‏ای درنگ کرد و به صدای زمزمه‏ای که تو را تا اوج انسانیت می‏خواند، گوش داد. کاروان انسانیت در راه است؛ دست همّت را از آستین طلب بیرون بیاور و بشتاب که قافله سالار این سرزمین، زمزمه‏های خویش را برای حرکت کاروان آغاز کرده است. ندای درونت را اجابت کن و همراه با آن، با خدای خویش در پای جَبَل الرّحمه، لحظه‏ای خلوت کن و او را بخوان.

موقعی که به طور ناگهانی چشم های خود را باز کردم طوری گریه کرده بودم که تمام بالشتم خیس شده و چشم هایم از شدت گریه کردن قرمز شده بودند.

خوشحالم به خاطر اینکه یکی از زیباترین آرزو هایم تبدیل به واقعیت شده بود با اینکه نتوانستم آنجا در آن صحنه زیبا باشم اما توانستم برای چند لحظه ای آن صحنه زیبا و لذت بخش را تجربه کنم.

به امید روزی که تک تک فرزندان سرزمینم توفیق دیدار این لحظه را داشته باشند.

*دانش آموز خبرنگار

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار