خاطره استاد مرحوم پوررضا از ساخت ترانه «سیا ابران» با آوای یک شبان؛

چوپان به من گفت تو این ترانه را نمی توانی بخوانی

رشت (پانا) - "چوپان به من گفت تو این ترانه را نمی توانی بخوانی". این خاطره ای از استاد مرحوم پوررضا از ساخت ترانه «سیا ابران» با آوای یک شبان است.

کد مطلب: ۱۰۳۵۷۵۵
لینک کوتاه کپی شد
چوپان به من گفت تو این ترانه را نمی توانی بخوانی

به گزارش گیل خبر، ۲۳ فروردین هشتمین سالگرد درگذشت استاد فریدون پوررضا خواننده مشهور فولکلوریک گیلان است. یکی از خصوصیات استاد پوررضا این بود که با سیر و تفحص در مورد ترانه های گیلکی به شناخت هر چه بیشتر آن در نزد مردم کمک کرد. در زیر قسمتی از خاطره استاد در مورد ساخته شدن آهنگ جاودانه «سیا ابران» با ترانه از دکتر مرتضی کریمی را مشاهده می کنید که با الهام از آواها و دردهای یک شبان رحیم آبادی گرفته شده است. در این خاطره مشخص می شود که مرحوم پوررضا برای ساخته شدن موسیقی خود چه سختی هایی را پشت سر گذاشت تا بتواند موسیقی و آواهای گیلکی را زنده نگه دارد.

گفتنی است این خاطره از کتاب موسیقی فولکلوریک گیلان، (فریدون پوررضا) به ویراستاری حامد پورشعبان برداشت شده است.

در دهه چهل با یک رفیق راه از خانواده هنر به منظور تهیه ترانه های بکر روستاها به دل شرق گیلان در مسیری از کوره راه ها به روستاهای جنگلی رحیم آباد رفتیم و بعد هم نسبتا با دستی پر برگشتیم. در خلال این سفر چند روزه به سوی اشکورات در مسیر کوره راهی عوعوی سگ گله به طرف ما راهی شد. نزدیک بود پاچه به دندان حریص سگ بسپاریم. چوپان گله سر رسید و سگ را آرام کرد و گفت: «راه گم کرده اید؟» گفتم «نه!» زمزمه ای در خلال راه از مسیری می آمد و گوش هایمان را نوازش می کرد. به سوی آن صدا گام برداشتیم که همین راه بود و گویا سگ گله بوی دیگری شنید و خیز برداشت. ما داشتیم می رفتیم. آوازکی از سردرد و گلایه پیچید. کم به کلامش توجه کردیم. چرا که زیبایی زمزمه اولیه مسحورمان کرده بود و فرصت فکر کردن و فهم جملات و کلمات این ترانه را از ما گرفته بود. بالاخره ما را شبان به کلبه خود برد و از گله ای در حال چرا، برایمان شیر دوشید و آورد و تیمارمان کرد.

پس از نیم ساعتی که به به رفع خشتگی گذشت فرج(چوپان) گفت: «آن صدا از من بود» گفتم: «خیلی خوب و زیبا بود» گفت: این وصیت پدران ماست که با قرارداد مزدبگیری به چوپانی گوسفندان دیگر می پرداختند و تجربه دار شدند. آن قله تیز را می بینید. به آن سوماموس کوه می گویند. نشانه هایی در احوال این کوه مشاهده کردند و از آن بد و خوب آسمان زمستانی سال را می سنجیدند و هر وقت نظر می دادند غیر از آن نمی شدند که گفته بودند. من هم اخیرا به شواهدی از آن دست رسیدم، ولی دلم شکست. فرجام تلخ، مزد بگیران در به دری چون و وحشت تاراج گله از گرسنگی گرگ های گرسنه، ترسیمی ترسناک و نگران کننده از آینده؛ این بود که ساعتی قبل دلم گرفت و ناله ام در دل کوه پیچید و می خواستم بگویم تجربه کرده را تجربه دیگری در پیش است و حیف از آن زحمتی که از من نثار این گله داری شد»...بعد گفت: «حالا نشانی دارید؟ به محلی می خواهید بروید؟» گفتم: « نه ما دنبال این نوع صداها می گردیم. گاهی می توان نشنیده را از مطرب های شهر و روستا گرفت. گاهی مادری برای درد بی پسری اش ضجه های دلخون کننده دارد و یا سرباز از بوی مادر در غربت خدمت خود مایه شگفتی می شود و آواز نو سر می دهد» گفت «این صداها را چه می خواهید بکنید» گفتم «من بلدم ده دقیقه، یک ساعت وقتی از او شنیدم آواز را یاد بگیرم و بعد با خودم ببرم» گفت: می خواهید کجا و چه کارش کنید» گفتم: «می خواهم آن ها را در رادیو بخوانم.» گفت:«شما بخوانید! شما نمی توانید! اگر هم بتوانید این هایی را که می می خوانم از پسش بر نمی آید. فقط پوررضا می تواند بخواند شما نمی توانید»!

گفتم« من پوررضا هستم و می خواهم برایم بخوانی تا درد دلت را بعدا من بخوانم» گفت«تو پوررضا هستی؟ باور نمی کنم. تو با همین لب و لوچه رعنا را خوانده ای؟» آن وقت تلویزیون نبود و فرج با چهره من آشنایی نداشت. گفتم:«آری». گفت: «باور کردنی نیست» من هم در آوازی که از سر شوق بر پرواز گشوده بودم ترانه رعنا را سر دادم. مرا بوسید و گفت: درست است، تو باید در آسمان ها قدم بزنی نه اینجا.»

آن وقت برایم خواند. همان قسمت اول را که می دانست و صدا در ترانه به آوازی جدی بدل می شد و بیشتر به عرفان آوازی از سر عشق بود. من دیگر غرق فضایی شده بودم که آوازهای کوه در گوشه دلم تلنبار شده بود و بقیه ارتباط ملودی را در همان حال و هوا سامان دادم.

متن ترانه سیا ابران

خواننده : فریدون پوررضا

ترانه سرا : مرتضی کریمی

سیا ابرنای / باد و بورانای / ستاره دنّه ای آسمانا

ترسم ورگ دکّه / می کولا مانای / وای می بوزانای می گوسندان

کِن تومم بونه ای زمستانای / برف و توفان و باد و بوران

آفتاب دِتابه سبز چاکانای / برف و توفان و باد و بوران

سورخ گول در بیه در بهارانای / مع مع بزنن می وَراکان

در کمین دره و شنا ورگانای / ترسم آخر بوبُم بی موز چوپان

می بوزاکانای / می گوسندانای / می وراکان

می بوزاکانای / می گوسندانای / می وراکان

خدا می کولامه شب بگیته / جور کلهتانام ورف دکیته

بوزگالش دیل غم بگیته / می دیل تورا بو ای خدا جون

کِن خوانه بشون ای زمستون / آتش بگیره جون ورگان

خدا تو بدار می بوزاکانای / می گوسندانای / می وراکان

می بوزاکانای / می گوسندانای / می وراکان

برگردان فارسی

ابرهای سیاه

آه ابرهای سیاه / بادها و بوران ها / ستاره ای در آسمان نمی درخشد

می ترسم گرگ بزند / به آغل من / وای بر بزهای من / وای بر گوسفندان من

چه وقت تمام می شود/ این زمستان؟ / این برف و توفان و / این باد و بوران

آفتاب بتابد / بر دشت سبز / برف و توفان / این باد و بوران

آن وقت گل های سرخ در بیاید در بهاران / بره های من بع بع بکنند

اما در کمین هستند گرگ های گرسنه / می ترسم آخر کار چوپان بی مزدی شوم

بزهای من / گوسفندان من / بره های من

بزهای من / گوسفندان من / بره های من

خدا آغل مرا شب گرفته است / برف ها در کوهساران دور نیز تلمبار شده است

گالش تنهایی چون من دلش مالامال غم است / دلم دارد به دیوانگی میزند

ای خدای من چه وقت باید این زمستان برود؟ / الهی آتش بر جان گرگ ها بیفتد

خدایا تو نگه دار بزهای مرا / گوسفندان مرا / بره های مرا

بزهای مرا / گوسفندان مرا / بره های مرا

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار