دانشآموز خبرنگار پانا؛
نبض واژهها، روایتی از یک سال و نیم زندگی با خبر
بهارستان دو (پانا)- خبرنگار شهید خبرگزاری دفاع مقدس، محور روایت دانشآموز خبرنگار بهارستاندو شد.

یک سال و نیم از آن روز میگذرد ... روزی که نه با قدم، که با بالهایی از جنس اشتیاق، به آشیانه خبرگزاری پانا پر کشیدم. آن روز برایم آغاز سفری بود در رگهای پر پیچ و خم واقعیت، سفری که در هر پیچش، نبض زندگی را زیر انگشتانم حس کردم و در هر گامش، میراث گرانبهای شهیدان قلم را بر شانههایم سنگینتر یافتم.
در این میدان، زمان تعریفی دیگر دارد. گاه کِش میآید تا جانبخش یک سوژه شوم و گاه چون برق میگریزد.
بارها شده که سپیدهی صبح، مرا پای مانیتور غرق در کلمات یافته و گوشهایم، هنوز در انتظار پژواک آخرین خبر.
خبرنگاری یعنی پل شدن میان مردم و آینه حقیقت، یعنی فریاد بیصدای آنکه صدایی ندارد و بازتابدهنده بارقههای امید در دل تاریکیها.
این همان راهی است که شهید محمود صارمی با آخرین فریاد "صدای ما را از کابل میشنوید" بر بوم تاریخ حک کرد؛ راهی که در آن، جوهر قلم با خون حقیقت در هم میآمیزد تا چراغ آگاهی هرگز خاموش نشود.
چه بسیار روزهایی که در هیاهوی شهر، چون ریگی در صحرا، گوش به نجواهای مردم سپردهام؛ در دل کوچهپسکوچههای پر رمز و راز، در شلوغی بازارها یا در سکوت سنگین کتابخانهها. هر بار که قلم برداشتهام، نه فقط برای نگارش چند سطر خشک و خالی، که برای جان بخشیدن به روایتها، برای زنده کردن زندگیهایی که شاید هرگز به چشم نیامدند.
اشک و لبخند، اضطراب و آرامش، همه و همه در قاب کلمات من جان گرفتهاند. اینجاست که حس میکنی تکتک کلماتت، جان دارند و قدرتی بینظیر؛ قدرتی برای تغییر نگاهها، برافروختن شعلههای آگاهی و آشکار ساختن حقیقتی پنهان.
خبرنگاری، گاهی یعنی قدم گذاشتن در مسیر پرخطر روشنگری، یعنی ایستادن در قلب طوفان حوادث، درست مثل خانم سحر امامی که برای رساندن فریاد مظلومیت در اثر جنایات رژیم صهیونیستی، خود را به دوردستترین و صعبالعبورترین نقاط میرساند و فریاد عدالت را سر میدهد.
پانا برای من فراتر از یک نام یا یک نماد است. در پانا، نه تنها روایتگر اخبار بودهام، بلکه خود بخشی از روایت شدهام. از پوشش رویدادهای ساده و پرشور مدرسه تا مسائل کلان و پیچیده اجتماعی، از صدای زلال دانشآموزان تا تحلیلهای عمیق کارشناسان، در این یک سال و نیم، گویی نقشی هزارانرنگ را زندگی کردهام. اینجاست که فهمیدم، قلم خبرنگار فقط به دنبال خبر نمیگردد، بلکه بذر امید میکارد، پنجرهای به سوی روشنایی میگشاید و حقیقتی را از زیر غبار زمان بیرون میکشد.
مسئولیت ما بس سنگین است، چرا که میراثدار راهی هستیم که شهید صارمیها با خون دل و فداکاری بیمانند امثال خانم امامیها با قدمهای استوارشان ترسیم کردهاند؛ راهی که در آن، امانتداری، صداقت بیپروا و جسارت در پی حقیقت، ستونهای اصلی هستند.
در این مدت، بیش از پیش معنای این حرفه مقدس را با تمام وجودم چشیدهام. حرفهای که در آن، هر روزش درس تازهای از زندگی و هر لحظهاش، فرصتی بیبدیل برای شکوفایی است. با تمام جان و دل میگویم من یک خبرنگارم، راوی نبض زندگی در پانا، در مکتب شهیدان قلم و در جستوجوی حقیقت.
ارسال دیدگاه