محمدرضا دلیر*
سینما متروپل؛ عشق به سینما در دل آتش!
تهران (پانا) - «سینما متروپل» ماجرای چند جوان هنرمند است که در حصر آبادان، میخواهند سینما متروپل شهر را دوباره به راه بیندازند. این فیلم که در چهلویکمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده، پیامها و الگوهای مثبت خوبی دارد. «سینما متروپل»، درامی در دل سالهای سخت جنگ است و امید، همکاری، حرکت در جهت اهداف عمومی، پشتکار، همدلی و... از پیامهای مثبت این فیلم است.

رضا کرامت که با نادر آپاراتچی دربارۀ فرانک و ازدواج با او صحبت میکند، نادر تحقیرش میکند که از مصادیق خشونت روانی این فیلم است. اسیران عراقی زمانی که در سینما هستند، با هم درگیر میشوند و یکی از آنها با حمله به دیگری، گوش نفر دوم را گاز میگیرد و آن را میکَند. انفجارهای پیدرپی و حصر آبادان، از مصادیق خشونت این فیلم است. زمانی که مینیبوس اسیران عراقی حرکت میکند و رضا کرامت همراه آنان برای تکمیل فیلمش میرود، خمپاره و حملۀ هوایی شروع میشود و با واژگونی ماشین، رضا شهید میشود. درگیریهای لفظی متعددی بین شخصیتها نمایش داده میشود، مثل درگیریهای کلامی رضا و سیاوش با هم و با صرافت. سید که رفیق و رئیس رضا و سیاوش بود نیز توسط ستونپنجم عراقیها خفه میشود و به قتل میرسد. نادر هم در انتهای فیلم به ستونپنجم تیراندازی میکند. در نهایت سینما زیر آتشباران دشمن ویرانه میشود و صحنههایی از ماندن سیاوش و فرانک در سینما و زیر آتش دشمن نمایش داده میشود. ماجرای قتل فخیم با بیست ضربه چاقو صرفا در بیان شخصیتها مطرح میشود و صحنهای از آن نمایش داده نمیشود اما میخواهند سرخو را اعدام کنند که در نهایت همسر فخیم رضایت میدهد.
حملات هوایی عراقیها، صدای خمپارهها، واژگونی مینیبوس و به شهادترسیدن رضا، نمایش صحنۀ نزدیکشدن سرخو به چوبۀ دار برای اعدام و نمایش بیپردۀ قتل و خفهکردن سید از مصادیق ترس این فیلم است.
امیدواری در شرایط سخت جنگ و حصر شهر، یکی از پررنگترین پیامهای مثبت «سینما متروپل» است. شخصیتها در جستجوی امیدند و با یکدیگر در جهت اهداف عمومی همکاری میکنند. پشتکارداشتن، همدلی در شرایط مختلف، درک متقابل، مهربانی و شوخطبعی از پیامهای مثبت این فیلم است.
محمدعلی باشهآهنگر در «سینما متروپل» به سراغ موضوعی رفته که هم شخصی است و هم ملی: احیای یک سالن سینما در آبادانِ دوران جنگ. او این بار قهرمانانش را نه در سنگر و میدان نبرد، بلکه در دل یک سالن خاکگرفته و متروکه قرار میدهد؛ جایی که باز کردن درهای زنگزده و روشن کردن پردهی خاموش، خود بهاندازه یک عملیات جنگی ارزشمند است. «سینما متروپل» که در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر جایزه بهترین فیلم را دریافت کرده بود پس از انتظار سهساله برای اکران، مدتی است که روی پرده سینماها رفته است؛
داستان ساده است: چند نفر میخواهند در دل محاصره، سالن متروپل را دوباره جان بدهند. همین موقعیت بهظاهر کوچک، در بستر جنگ به حرکتی بزرگ و پرمعنا تبدیل میشود. روایت باشهآهنگر بر همین تضاد بنا شده: دفاع از زندگی با ابزار فرهنگ. با این حال، قصه گاهی بیش از حد بر ایده مرکزی تکیه میکند و از ایجاد گرههای دراماتیک تازه غافل میماند. در نتیجه، تماشاگر پس از نیمه فیلم عطش بیشتری برای کشمکش و تعلیق دارد، اما متن به توضیح و گفتوگوهای نمادین گرایش پیدا میکند.
از نظر بصری، فیلم یکی از منسجمترین آثار سالهای اخیر در ژانر خود است. علیرضا زریندست با فیلمبرداری دقیقش فضایی خلق میکند که هم فرسودگی و ویرانی را نشان میدهد و هم شکوه ازدسترفته سالن متروپل را. نورپردازی و طراحی صحنهی پرجزئیات، حسی از تاریخ زنده میسازد؛ گویی هر دیوار ترکخورده روایتگر خاطرهای است. موسیقی ستار اورکی نیز بهدرستی میان حماسه و حسرت تعادل ایجاد میکند و صداگذاری سالن متروپل با پژواکهای خالی و انفجارهای دور، لایهی شنیداری روایت را غنی میسازد.
باشهآهنگر در کارگردانیاش به میزانسنهای آرام و قابهای چندنفره تکیه دارد؛ انتخابی که با مضمون «کار جمعی» هماهنگ است. اما تدوین در برخی بخشها بیش از اندازه کشدار است. گاهی فیلم بهجای پیشبردن قصه، در وصف حالوهوای سینما متوقف میشود. این مکثها اگرچه شاعرانهاند، اما از انرژی دراماتیک اثر میکاهند.
«سینما متروپل» از همان ابتدا رویکرد خودش به فیلم و سینما را با نمایش آثار مشهوری چون «بربادرفته» برای مخاطب روشن میکند و با فلش بکی به گذشته از عشق و علاقه رضا و سیاوش به سینما پرده بر میدارد و با به میان آوردن دختر کوچولوی با نمکِ آپاراتچی سینما ( با بازی درگیر کننده و دور از انتظار سانیا رمضانی در نقش کودکیهای فرانک ) ، عشقی برآمده از احساسات نوجوانی را تصویر سازی میکند که حس و حالش تا زمان جوانی و در میان گلوله و جنگ نیز ادامه پیدا میکند.
ارجاع فیلمساز به آثار مطرح و محبوبی چون « توپهای ناواران» ، « پدرخوانده» و «قیصر» که با لحن هجوآمیز و کنایه زنندهء کارگردان به مساله سانسور، نگاه مسلط مدیران و مسئولان جزم اندیش را به چالش میکشد یکی از مفرحترین فصلهای فیلم را رقم میزند که با تغییر تیتراژ فیلم قیصر و دستکاری در فیلمنامه آن که قرار است برادران آب منگل را بعنوان نیروهای ساواک معرفی کند به اوج رسیده و در نهایت به بحثهای داغ و پرسشهایی چون خواستن سینما یا حذف کامل آن بعنوان پدیدهای مخرب منجر میشود.
نماد گرایی در «سینما متروپل» بسیار قوی است. سالن سینما نمادی از امید و مقاومت فرهنگی است و احیای آن نشاندهنده تلاش برای زنده نگه داشتن فرهنگ در شرایط سخت است. این فیلم همچنین نقدی ظریف بر سانسور و نگاههای بسته به سینما دارد. در کل، «سینما متروپل» اثری ارزشمند است که با وجود برخی کاستیها، توانسته روایتی تازه و عمیق از جنگ ارائه دهد. این فیلم میتواند الگویی برای آثار آینده در ژانر دفاع مقدس باشد.
خلاصه رسمی «فیلم سینما متروپل» با عبارت کوتاه «قصه سینما در حصر…» آغاز میشود. این فیلم، داستان تلاش چند جوان هنرمند است که میخواهند در دل جنگ و محاصره شهر آبادان، سینمای متروکه متروپل را دوباره راهاندازی کنند. این فیلم درامی در سالهای سخت جنگ است که پیامهای مثبت و امیدبخشی را منتقل میکند. از جمله این پیامها میتوان به امید، همکاری، پشتکار، همدلی و حتی شوخطبعی در شرایط دشوار جنگ اشاره کرد فیلم بیشتر به زندگی روزمره مردم میپردازد تا صرفاً جنبههای جنگی، و همین باعث میشود مخاطب بیشتر با شخصیتها و مشکلات آنها ارتباط برقرار کند. شخصیتهای محوری داستان شامل رضا کرامت، جوانی عاشق سینما؛ سیاوش، دوست صمیمی و همراه رضا؛ و فرانک، دختر نادر آپاراتچی قدیمی سینما هستند. داستان شامل یک مثلث عاشقانه نیز میشود که در آن هم رضا و هم سیاوش به فرانک علاقهمندند، اما فرانک، سیاوش را دوست دارد. این مثلث عشقی، بعد از شهادت رضا برای مخاطب آشکار میشود و بعد عاطفی عمیقی به فیلم میبخشد. فیلم همچنین به چالشهای سانسور و نگاههای بسته و دگم به سینما اشاره میکند. شخصیت «آقای صرافت» به عنوان ناظری تندرو و بیمنطق نمایش داده میشود که ایرادهای بسیاری به فیلمها میگیرد، و این موضوع میتواند زمینهساز گفتوگو درباره دیدگاههای مختلف و راهحلهای خلاقانه برای غلبه بر موانع باشد.
فضاسازی را عموما مهمترین عنصر دیداری و حسی در یک فیلم سینمایی قلمداد میکنند. فضاسازیِ مناسب درحقیقت قادر به ایجاد باورپذیریِ عینی در مخاطبان است. هر اندازه موازنه میان این دو مخدوش شود، امکان از دست دادن تماشاگران فزونی مییابد. در یک فضاسازی مناسب اگر داستانی نیز از پردازش درست روابط علت و معلولی بین کاراکترها باز بماند یا مصالح کافی برای ادامه یافتن نداشته باشد، اتمسفرِ خوب طراحی شده میتواند به کمک آید. مورد مذکور درباره فیلم سینمامتروپل نیز به خوبی صدق میکند. داستانی کوتاه و جمع و جور در گستره اتمسفرسازیِ پرزرق و برق، اثرگذار از منظر احساسی و چشمگیر برای جذب مخاطب. در این مرحله است که غالبا مسأله چرایی کمتر مطرح میشود و درگیر کردن احساسات مقامی والاتر مییابند. اساسیترین مورد تحلیلی در فیلم «سینما متروپل» بهواقع مرتبط با فضاسازیِ دلپذیر آن است. نوعی از فضا که همخوان با گرما و قرمزیِ خون مردم خونگرم جنوب ایران است. قسمی از طراحی که هر بینندهای را ناخوداگاه به درون ماجراهای شهری مملو از شورِ عشق و صمیمیتِ رایج میان آدمهایش میبرد.
باشهآهنگر در آثار پیشینش، از «فرزند خاک» تا «ملکه»، همواره به لایههایی پرداخته که معمولاً در فیلمهای متعارف دفاع مقدس نادیده گرفته میشوند؛ تردیدها، عواطف انسانی و معنای «خانه» در برابر ویرانی جنگ. در سینمامتروپل این نگاه شخصی پررنگتر است. بازسازی سینما توسط رضا در دل آبادان محاصرهشده، نه فقط احیای یک سالن، بلکه تلاشی برای زندهکردن خاطرات نوجوانی و پیوندهای انسانی است؛ اما در لحظهای سرنوشتساز، او درمییابد که ارزش خانه و شهر فراتر از هر خاطره و عشقی است، حتی اگر آن عشق سینما باشد.
فیلم از منظر فنی نیز بویژه فیلمبرداری استادانه علیرضا زریندست درخشان است. تصاویر او زبان کارگردان را کامل میکند و روایت را یکدست و شفاف پیش میبرد. با این حال، بن مایه درام و ساختار فیلمنامه خالی از ضعف نیست: پرداختن به گذشته آپاراتچی و شاخ و برگ دادن اضافه به ماجرای سانسور فیلمها، روایت مرکزی سینما متروپل را با کندی مواجه کرده و نقطه توجه مخاطب را از اصل فیلم دور میکند.
آنچه این فیلم را از یک روایت صرفاً تاریخی فراتر میبرد، نسبتش با «سینما از نگاه ملی» است.
( منتقد سینما )
ارسال دیدگاه