عکس یادگاری کلاس ۹/۲ مدرسه زینبیه۲

پانا(شهریار)- بازتاب نور گرم خورشید در کلاس پوستمان را نوازش میکرد، در این کلاس همه می‌دانستند امسال سال آخری است که دریک کلاس و در کنار هم می‌نشینند.

کد مطلب: ۱۶۱۳۴۳۳
لینک کوتاه کپی شد
 عکس یادگاری کلاس ۹/۲ مدرسه زینبیه۲

مهرماه زود تر از موعد به دنبال دانش‌آموزان  مدرسه ای آمده بود  ،  هیجانی وصف ناپذیر در دل همه ما بود، مجدداً لیست  کلاسی ام را نگاه کردم  هم‌کلاسی ها همانان بودند اما چند نفر اضافه شده بودند و چندنفر رفته بودند.  افراد حاضر در عکس: ستایش احمدی،مهتاب کریمی، السانا اسدی،  یگانه اسماعیل‌زاده، پدیده امامعلی،  آیلار اولیایی، هستی برومند، رز پژوهش، اناهیتا لک، هانیه جعفری،هلناجمالی، مهسا زبیدی‌نیا،  دیانا زمانی، زینب شیراوند،  ضحا سلطانی، آناهیتا صالح‌دوست، باران طباخیان،  ریحانه عبدالحسینی،  الناز عسگری، سونیا فولادی،  کیمیا قصاب، ستایش کاظمی، فرینام کرمی  ، رها محمدی،  مریم سادات مظاهری،  فاطمه سادات نبوی  ،  نازنین زهرامرادی،  فاطمه نظری

خیالم راحت شد  از خانه بیرون آمدم باد همچون تیر رها شده از کمان صورتم را می‌خراشید، حس و حالی داشتم  که انگار  ناشناخته‌ترین حس دنیاست و  از  دوردست‌ها به پیش من آمده تا چیزی بگوید. 

سوار ماشین شدم و به سمت مدرسه حرکت کردیم  سکوتی بود میان من و دوستانم  ،   انگار آن حس ناشناخته  لنگر بر  قلبمان،  منشأ احساساتمان انداخته باشد. 

به مدرسه رسیدیم،  روبه روی در مدرسه ایستادم  باد امان نمی‌داد، سوز شدیدش می‌خواست ما را  در احساسات ناشناخته ای غرق کند که  دانستنش  موجب آزار ذهنمان می‌شد.  

وارد مدرسه شدم  ، از میان انبوهی از دانش‌آموزان عبور کردم،  دانش‌آموزان   کلاس ما درگوشه گوشه ‌ی حیاط مدرسه پراکنده بودند. 

بعد از برگزاری  جشن اول مهر  دانش آموزان وارد کلاس‌های  خودشان شدند، ۹/۲  کلاس ما بود،  کلاس نهمی هایی   که  یک احساس ناشناخته بر قلبشان لنگر انداخته بود. 

با ورود به کلاس،  بچه ها با شادی   همدیگر را آن طور بغل میکردند  که انگار  سالیان سال است  همدیگر را ندیده‌اند، آنجا بود که همه چیز تغییر کرد؛  همه چیز گرم‌تر شد،  سرمای دست‌ها جایش را  به  گرمی لبخندی از شوق دیدار بدل کرد،  با ذوب شدن یخ قلب‌هایمان  آن احساس ناشناخته شروع به پدیدار شدن کرد. 

 چه چیز بود که همه  آنان می‌دانستند،  چه چیز بود که قلب های دختران ۹/۲ را می‌فشرد.آرام آرام همه چیز روشن و واضح شد، حال دیگر آن دختران بازیگوش، دخترانی عاقل و  خوش قلب بودند که  با خودشان  روراست  بودند. 

 بازتاب نور گرم خورشید  در کلاس پوستمان را نوازش میکرد،  در این کلاس همه می‌دانستند امسال سال آخری است  که دریک کلاس و در کنار هم می‌نشینند، امسال همه تلاش خود را بیشتر می‌کنند و دلتنگی سال آخر را نادیده می‌گیرند و سعی میکنند از این لحظه‌ها لذت ببرند. 

نویسنده : دانش آموز، ریحانه سادات فضلی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار